آموزه‌های تربیتی مکتب اهل بیت علیهم السلام (جلسه دوم)

قدم اول تربیت: خودسازی

  • اولین قدم خودسازی: عزم و اراده
    • شناخت گوهر وجودی انسان
  • خدمت به حجت الله
  • قاعده‌ی لا اُحِبُّ الآفِلین
  • باور مرگ به زندگی ما جریان می‌دهد
  • اهمیت محاسبه نفس
  • استعانت از امام


آموزه­های تربیتی مکتب اهل بیت علیهم السلام

استاد اوجی شیرازی

(شبکه جهانی بیت­العباس علیه السلام)

جلسه دوم _ ۲۳ مهر ۱۴۰۳:

  • قدم اول تربیت: خودسازی
  • اولین قدم خودسازی: عزم و اراده
  • شناخت گوهر وجودی انسان
  • خدمت به حجت­الله
  • قاعده­ی «لا أُحِبُّ الْآفِلِین»
  • باور مرگ، به زندگی ما جریان می­دهد
  • اهمیت محاسبه نفس
  • اِستعانت از امام

اعوذ بالله من الشیطان اللّعین الرّجیم

بسم الله الرحمن الرحیم

اللهم کن لولیک الحجۀ بن الحسن، صلواتک علیه و علی آبائه، فی هذه الساعۀ و فی کلّ ساعۀ، ولیّاً و حافظاً و قائداً و ناصراً و دلیلاً و عَیناً حتی تُسکنه أرضک طَوعاً و تُمتّعه فیها طویلاً.

خداوند متعال به آبروی امیرالمومنین فرج امام زمان را برساند و حضرت فاطمه معصومه سلام الله علیها را شفیعه­ی ما در دنیا و آخرت قرار بدهد.

  • خلاصه جلسه اول:

سخن ما در باب آموزه­های تربیتی مکتب اهل بیت علیهم السلام بود و عرض کردیم که:

تربیت به معنای این است که چیزی را پرورش بدهیم؛ به نحوی که تمام قابلیت­های آن در مسیر کمال شکوفا شود.

چرا آموزه­های تربیتی مکتب اهل بیت علیهم السلام؟ چون:

۱. نگاه به قابلیت­های انسان در مکاتب مختلف فرق می­کند.

۲. از کمال در مکاتب مختلف، تعبیرات مختلفی شده است.

بعضی انسان را موجودی تک بعدی و مادی انگاشته­اند. بعضی او را یک موجود منحصراً معنوی پنداشته­اند و انسان را به سمت رُهبانیت کشانده­اند.

اما وقتی که به دین و آموزه­های دینی نگاه می­کنیم، پروردگار متعال در قرآن و در فرمایشات حجت­های خودش به تمام جوانب انسانی توجه کرده است، و برنامه­هایی را برای هدایت و رشد و ترقی انسان به او داده است و انسان را به سمتی رسانده است که خداوند متعال می­فرماید: «وَ مَا خَلَقْتُ الْجِنَّ وَالْإِنْسَ إِلَّا لِیَعْبُدُون.» (ذاریات/۵۶)

آن قلّه­ای که من برای رشد و ترقی شما به تصویر کشیده­ام و شما را برای آن آفریده­ام، این است که در مسیر عبودیت قدم بردارید.

و امروز می­بینیم جوامع غربی و شرقی تمامشان دستشان را بالا گرفته­اند و اعتراف می­کنند که با وجود این همه پیشرفت­هایی که در زندگی انسان اتفاق افتاده است، اما روز به روز ما در حال انحطاط هستیم و داریم به پرتگاه و جایی نزدیک می­شویم که انسان را به هلاکت می­کشاند، انسانیت را به هلاکت می­کشاند؛ یعنی تبدیل به حیواناتی شدیم که فقط بدویم، بنشینیم، بلند شویم، یا به ماشین­های متحرک تبدیل شدیم.

علتی که انسان به اینجا رسیده است، خداوند متعال می­فرماید این است که خودت را فراموش کردی!

و چه باعث می­شود که انسان خودش را فراموش کند؟ خداوند متعال می­فرماید: «وَ لَا تَکُونُوا کَالَّذِینَ نَسُوا اللهَ فَأَنْسَاهُمْ أَنْفُسَهُمْ.» (حشر/۱۹)

چون خدا را فراموش کردید! فراموش کردن خدا مسیری است که تهِ این جاده، خودت را فراموش می­کنی. و وقتی خودت را فراموش کنی، خودت را با ماشین اشتباه می­گیری. خودت را با حیوان اشتباه می­گیری. کار به جایی می­رسد که به حیوانیت هم نمی­رسی، «أُولَئِکَ کَالْأَنْعَامِ بَلْ هُمْ أَضَلّ.» (اعراف/۱۷۹).  از حیوان هم بدتر می­شوی. چون حیوان نمی­تواند حیوان نباشد، اما تو می­توانستی حیوان نباشی، انسان باشی و در این جایگاه توقف کردی.

خداوند متعال این مسیر تربیتی را توسط حجت­های خودش به ما نشان داده است و به تمام جوانب مختلف انسان توجه کرده است.

و ان­شاءالله در این سلسله مباحث، آموزه­هایی که موجب رشد و ترقی ما می­شود را بررسی خواهیم کرد.

  • جلسه دوم:
  • قدم اول تربیت: خودسازی

عرض ما در باب آموزه­های تربیتی مکتب اهل بیت علیهم السلام بود و گفتیم قبل از اینکه من بخواهم دیگران را تربیت کنم، قدم اول این است که خودم را تربیت کنم.

خداوند متعال در سوره تحریم می­فرماید: «یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا قُوا أَنْفُسَکُمْ وَ أَهْلِیکُمْ ناراً.» (تحریم/۶)

قبل از اینکه بخواهم به دیگران و به خانواده­ام بپردازم، من باید خودم را اصلاح کنم. و دو صد گفته، چون نیم­کردار نیست. «کونوا دُعاهَ النّاسِ بِغَیرِ اَلسِنَتِکُم.»

عادت ما این است که سخن برانیم و سخن بگوییم. اما در حقیقت آن چیزی که در تربیت، نقش اساسی را ایفا می­کند، رفتار ماست.

لذا من باید از خودم آغاز کنم. خودم تربیت­شده باشم، تا بتوانم روی دیگران هم اثر بگذارم و دیگران را هم به سمت هدایت و دور شدن از خذلان و آتش جهنم رهنمون باشم.

حضرت مولانا امیرالمومنین سلام الله علیه فرمودند: «مَنْ نَصَبَ نَفْسَهُ لِلنّاسِ إماماً، فَلْیَبْدَأ بِتَعْلیمِ نَفْسِهِ قَبْلَ تَعْلیمِ غَیْرِهِ.»

کسی که می­خواهد امام دیگران باشد، (امام به معنای امام معصوم نیست. یعنی کسی که پیشواست. کسی که مدیر است. مدیر خانه خودش است. کسی که مسئولیتی دارد، در کارگاه خودش، در مغازه خودش. هر کجا که هست، پیشوا و مدیر است)، قبل از اینکه بخواهد دیگران را آموزش دهد، دیگران را تربیت کند، باید از خودش شروع کند.

لذا خداوند متعال می­فرماید: «یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا عَلَیْکُمْ أَنْفُسَکُمْ.» (مائده/۱۰۵)

بر تو باد خودت! خودت را تربیت کن.

امیرالمومنین سلام الله علیه فرمودند:

دَوَاؤُکَ فِیکَ وَ مَا تَشْعُرُ / وَ دَاؤُکَ مِنْکَ وَ مَا تَنْظُرُ

وَ تَزعم أَنَّکَ‏ جِرْمٌ‏ صَغِیرٌ / وَ فِیکَ انْطَوَى الْعَالَمُ الْأَکْبَرُ.

دنبال چی می­گردی؟ دردت دست خودت است.

چی می­خواهم عرض کنم؟ می­خواهم بگویم قبل از اینکه من بخواهم دیگری را درمان کنم، باید خودم درمان شوم.

پیش هر طبیبی بروم، کلی مرا بازجویی می­کند تا از درون من، درد مرا بفهمد. می­پرسد آقا، حست چیست؟ کجای گلویت درد می­کند؟ برای اینکه درد مرا بفهمد، از خودم می­پرسد.

امیرالمومنین علیه السلام فرمودند: تو که خودت، درد خودت را می­دانی، دوا می­خواهی؟ دَوَاؤُکَ فِیک! دوای خودت هم نزد خودت است. بعد فکر کردی هشتاد کیلو وزنت است، همین هستی؟ وَ فِیکَ انْطَوَى الْعَالَمُ الْأَکْبَرُ. یک عالم بزرگی در درون تو هست. لذا باید به خودت بپردازی. باید فکر کنی.

پس در این مسیر تربیت که من می­خواهم قدم بگذارم، اولینش این است. من می­خواهم خودم را بسازم. نیمه اول سلسله عرایض ما، خودسازی است. نیمه دوم این است که حالا بچه­ام را چطور تربیت کنم. همسرم را چطور تربیت کنم. ولی پایه­اش آن قسمت اول است. قبل از اینکه به خودم بپردازم، نمی­توانم وارد بحث دوم شوم.

حالا من می­خواهم خودسازی کنم. بسم الله. اولین قدم چیست؟

در دعای روز ۲۷ ماه رجب، این­طور می­خوانیم: «الهی قَدْ عَلِمْتُ انَّ افْضَلَ زادِ الرَّاحِلِ الَیْکَ عَزْمُ ارادَهٍ یَخْتارُکَ بِها.»

خدایا من این را فهمیدم که اولین قدم و مهم­ترین قدمی که باید بردارم، این است که عزم داشته باشم. تصمیم بگیرم.

شما حساب کن ۱۲۴ هزار پیغمبر و کتاب­های آسمانی و شرائع انبیاء بیاید، اما یک کسی نخواهد، خب نمی­خواهد دیگر.

پس اولین قدم، من باید عزمش را داشته باشم. من باید تصمیم بگیرم. من باید فکر کنم که ما خُلِقنا لهذا؟ فرق من با گرگ و شغال و موجودات دیگر چیست؟

من خلق شده­ام تا در مسیر عبودیت خدا، به جایی برسم که: رِضوانٌ مِن الله اکبر!

من چطور می­توانم به این تصمیم مردانه­ی جانانه­ای که هیچ لغزشی در آن نباشد، برسم؟

پس اولین قدم، من باید از خودم شروع کنم که بتوانم پدر خوبی باشم. معلم خوبی باشم. که بتوانم در مسیر تربیت، موفق باشم.

  • اولین قدمِ خودسازی، عزم و اراده است.

من چطور به عزم و اراده برسم؟ من که ده بار تصمیم گرفتم، شکستم.

برای اینکه من به عزم و اراده برسم، باید بنشینم، با خودم فکر کنم که خداوند متعال چه نعمتی در وجود من قرار داده است؟

یعنی باید گوهر وجود خودم را بشناسم.

حضرت امیرالمومنین سلام الله علیه فرمودند: «مَن لَم یَعرِف نَفسَهُ بَعُدَ عَن سَبیلِ النَّجاهِ.»

کسی که خودش را نشناسد، از راه نجات، دور می­افتد.

خودش را نشناسد، یعنی چی؟

شما گمان کن، یک سکه ارزشمندی روی زمین افتاده است. سکه طلاست. بچه چی می­خواهد؟ پفک می­خواهد. می­آید این سکه را برمی­دارد. باباجان، تو با این سکه خیلی کارها می­توانی کنی. این گوهر است. این جواهر است. این طلاست. اما می­رود کجا هزینه­اش می­کند؟ برای چیزی که ارزشی ندارد. حداقل نسبت به این ارزشی ندارد. باید کسی به این بچه بفهماند خواسته تو در مقابل این سکه، چیزی نیست.

ما در حقیقت همین بچه­هایی هستیم که خدا این گوهر وجود را به ما داده است، این عظمت را داده است، بعد من به چی می­خواهم اکتفا کنم؟ می­خواهم عمر و جان و وجودم و ظرفیت عمیقی که خداوند متعال به من داده است را در چه مسیری خرج کنم؟

پس اولین قدم، باید بنشینم به این فکر کنم که فلانی،

دَوَاؤُکَ فِیکَ وَ مَا تَشْعُرُ / وَ دَاؤُکَ مِنْکَ وَ مَا تَنْظُرُ

وَ تَزعم أَنَّکَ‏ جِرْمٌ‏ صَغِیرٌ / وَ فِیکَ انْطَوَى الْعَالَمُ الْأَکْبَرُ.

«مَنْ عَرَفَ شَرَفَ مَعْنَاهُ صَانَهُ عَنْ دَنَاءَهِ شَهْوَتِهِ وَ زُورِ مُنَاه.» کسی که شرافت خودش را بفهمد، دیگر آرزوهای بچگانه سراغش نمی­آید. دیگر گرفتار دام شهوت نمی­شود. گرفتار زنجیر شهوات و امیال نفسانی نمی­شود.

الان دیدید می­روند یک عالم دینی را می­بینند، می­گویند ما را نصیحت کن.

چه رفتار خوبی است. چه سیره خوبی است. قبلا هم محضر اهل بیت علیهم السلام می­آمدند که آقاجان، ما را نصیحت کنید. آمد محضر امام سجاد سلام الله علیه، گفت آقاجان، چی کار کنم؟

(این روایت در کتاب جهاد با نفس وسائل الشیعه است.)

حضرت فرمودند: «إنّک قد جُعِلتَ طبیبَ نفسِکَ، و بُیِّنَ لکَ الداءُ، و عُرِّفتَ آیَهَ الصِّحَّهِ، و دُلِلتَ على الدَّواءِ، فانظُرْ کیفَ قیامُکَ على نفسِک.»

تو خودت طبیب خودت هستی!

من الان بنشینم، فکر کنم، باور کنید می­فهمم که چشمم دارد مرا زمین می­زند. بی­نظمی­ام دارد مرا زمین می­زند. زبانم دارد مرا زمین می­زند. بی­تفاوتی­ام نسبت به نمازم دارد مرا زمین می­زند. هر کسی بنشیند از خودش حساب بکشد، واقعا پی می­برد به اینکه نقطه ضعف من کجاست.

پس اولین قدم این است که من بفهمم که خدا چه عظمتی در وجود هر موجودی گذاشته است و چه پتانسیلی دارد و چه توانایی در وجود او هست.

وقتی که این را فهمید، تصمیم مردانه می­گیرد.

کسی که یک سرمایه هنگفت دارد، اگر عاقل باشد، دنبال این است که سرمایه­اش را در مسیری خرج کند که ارزشش را داشته باشد. اگر بفهمد نمی­آید پولش را آتش بزند. وقتی من شب و روزم شده وسیله­هایی که شیطان دست ما داده است که عمر ما را به بطالت بگذراند. نمی­خواهم بگویم استفاده خوب ندارد، اما غالب استفاده­هایش را داریم می­بینیم. حیران شدن جوان­ها را می­بینیم. طرف چهل سالش است، دارد خانه­سازی می­کند، دارد بازی می­کند. حالا ان­شاءالله در بحث بازی فرزندانمان که رسید، عرض می­کنیم که بازی برای چه دوره سنی است.

وقتی من نمی­دانم عمرم را دارم صرف چی می­کنم، یعنی نفهمیدم گوهر وجود خودم را.

وقتی فهمیدم چه ارزشی دارد، تصمیم مردانه می­گیرم. این قدم اول. حالا برویم سراغ قدم بعد.

  • قدم بعد این است که من این گوهر وجود را در چه مسیری می­خواهم خرج کنم؟

این سکه­ای که بچه پیدا کرده است، الان فهمید که خیلی ارزش دارد، حالا با این می­خواهی چی بخری؟ این سکه را در چه مسیری می­خواهی استفاده کنی؟

دور و برمان یک سَری بزنیم، یک نگاهی کنیم، ببینیم چی ارزش دارد که عمر و جوانی من خرج آن شود؟

خداوند متعال یک تعبیری دارد در سوره انعام، که وقتی حضرت ابراهیم به ستاره­پرستان رسیدند، «فَلَمَّا جَنَّ عَلَیْهِ اللَّیْلُ رَأَى کَوْکَباً..» (انعام/۷۶) شب شد، ستاره­ها را دید. بعد دید یک عده در مقابل ستاره­ها سجده می­کنند. حضرت ابراهیم گفتند: «هَذَا رَبِّی؟» این جمله، استفهامی است. سوالی است. یک عده خبری می­خوانند، اشتباه است. توهین به پیغمبر است. توهین به خلیل الله است.

«قَالَ هَذَا رَبِّی؟» آیا این خداست؟ شما می­گویید این خدای من است؟ نگفت این خدای من است!

گفتند بله، ستاره است دیگر. حضرت ابراهیم هم صبر کرد، فَلَمَّا أَفَلَ وقتی که صبح شد، گفت کو ستاره؟ کو خدا؟

نکته اینجاست: حضرت ابراهیم گفت: «لَا أُحِبُّ الْآفِلِین.» (انعام/۷۶) من آن چیزهایی که افول می­کند را دوست ندارم.

من خیلی بچه­تر از الان بودم، در کتاب­های دینی مدرسه وقتی به این آیه رسیدم، به خودم گفتم خب حضرت ابراهیم می­توانستند بگویند من ستاره نمی­پرستم. صبح شد، ستاره رفت، آقایان من ستاره نمی­پرستم، فی امان الله. خدا حافظ.

اما حضرت ابراهیم گفت: «لَا أُحِبُّ الْآفِلِین.» من آن چیزی که افول می­کند را دوست ندارم.

الان ما می­فهمیم حضرت ابراهیم داشتند رمز می­گفتند، راز می­گفتند که:

  • آن چیزی که افول می­کند، قابلیت دوست داشته­شدن ندارد.

آن چیزی قابلیت دارد که تو جانت را برایش خرج کنی، که لیاقتش را داشته باشد؛ که ماندگار باشد.

ما از این موضوع غافل شدیم.

«إِلَهِی إِنْ أَنَامَتْنِی الْغَفْلَهُ عَنِ الاِسْتِعْدَادِ لِلِقَائِکَ.»

خدایا غفلت، مرا فراموشانده که من می­توانم استعداد لقای تو را داشته باشم.     

کار به جایی می­رسد که خلیفه الله و امام از ما راضی شود.

همه مقام­ها که انتصابی نیست، اکتسابی هم هست. این همه امام­زاده­ی واجب التعظیم سلام الله علیهم اجمعین، اما حضرت معصومه سلام الله علیها که بوده است؟ چه مقامی کسب کرده است؟ چه مقامی دارد؟ برای چند امام­زاده چنین تعبیری داریم؟ جان من فدای فرزندان ائمه علیهم السلام، اما این بانو چه عظمتی دارد که که پدرش به او بگوید: فِداها اَبوها. پدرش فدای او بشود.

اینکه دارم می­گویم به این معنا نیست که منِ بیچاره می­توانم به این مقام برسم. اصلا من نمی­توانم به مقام سلمانشان هم فکر کنم. اما می­توانم ببینم و بشنوم و غبطه بخورم که حضرت معصومه سلام الله علیها، دختر امام، می­تواند به جایی برسد، می­تواند به عظمتی برسد که: «تَدخُلُ بِشَفاعَتِها شِیعَتی الجَنَّهَ بِأجمَعِهِم.» قدرتی دارد که می­تواند تمام شیعیان را بهشتی کند. یعنی اگر در این دنیا بروی گردن جلوی او کج کنی، «مَن زارَها عارِفاً بِحَقِّها فَلَهُ الجَنَّه.» بهشت واجب می­شود بر کسی که عرفان به حق این بانو داشته باشد و به زیارت او برود.

«مَنْ زارَ المعصومه سلام الله علیها فَلَهُ الجَنَّه.» کسی که معصومه ما را زیارت کند…

اسمشان فاطمه کبری بوده است. لقب معصومه، انتزاعی است. کسی که معصومه سلام الله علیها را زیارت کند، یعنی این بانو، معصومه هستند. یعنی استفاده از تمام پتانسیل­های وجودی. یعنی فهم عظمت وجودشان و قدم برداشتن در مسیری که می­تواند انسان را به آن حد اعلاء برساند.

قدم به قدم جلو بیاییم. من اول باید تصمیم بگیرم. چطور به تصمیم می­رسم؟ باید عظمت وجود انسانی خودم را بفهمم. وقتی فهمیدم، قدم دوم این است که توی چه مسیری می­خواهم آن را خرج کنم.

بیا دور و برت را نگاه کن. ببین کدامش ماندگار است. قاعده، «إنّی لا أُحِبُّ الْآفِلِین» است.

و خدا اصلا از قصد دارد اینها را به ما نشان می­دهد. در دعای عرفه است که: «إِلَهِی عَلِمْتُ بِاخْتِلافِ الْآثَارِ وَ تَنَقُّلاتِ الْأَطْوَار.» خدایا اینکه می­بینم پاییز می­آید، می­رود. زمستان می­آید، نمی­ماند. شب می­آید، تمام می­شود. جوانی می­آید، بعدش پیری می­رسد. این را می­فهمم که هیچ چیز ماندگار نیست. می­دانم تو می­خواهی به من بگویی: «أَنَّ مُرَادَکَ مِنِّی أَنْ تَتَعَرَّفَ إِلَیَّ فِی کُلِّ شَیْ‏ءٍ.» می­خواهی خودت را به من نشان بدهی.

می­گویند کسی عقد کرده بود، پدر زنش نمی­گذاشت بیاید همسرش را ببیند. این دختر می­آمد لب پنجره، فرش تکان می­داد. به بهانه فرش تکان دادن، بیرون می­آمد که همسرش آن پایین او را ببیند.

یکی از علما داشت رد می­شد، این صحنه را دید. توی سر خودش زد. پرسیدند چی شده است؟

گفت: با صد هزار جلوه برون آمدی که من / با صد هزار دیده تماشا کنم تو را.

خدا می­خواهد خودش را به ما نشان بدهد. فرش تکاندن، بهانه است.

خداوند متعال با افول هر چیزی می­خواهد به ما بگوید همه چیز، رفتنی است.

«وَ یَبْقَى وَجْهُ رَبِّکَ ذُو الْجَلَالِ وَ الْإِکْرَامِ.» (الرحمن/۲۷). وجه الله می­ماند!

  • وجه الله چیست، که ارزشش را دارد تو عمرت را پای او بگذاری؟

کسی می­آید یک عمر کار کند، به خانه­ای بدهد که می­داند چند وقت دیگر شهرداری می­آید این خانه را خراب می­کند و هیچ چیز هم به او نمی­دهد؟ هیچ کس چنین کاری نمی­کند.

من نمی­توانم سرمایه وجودم را بر چیزی بگذارم که هیچ ارزش و فایده­ای برای من ندارد.

چطور عقل من این را می­فهمد؟

وقتی که من به گوهر وجود خودم پی ببرم. بفهمم که چی دارم. وقتی بفهمم، نمی­آیم عمر و جوانی خودم را با بازی خرج کنم. بازی­ای که شب­ها تا صبح، وقت بعضی جوان­ها را می­گیرد. و وای، وای، وای از زیبایی­های پوشالی و مجازی که شیطان برای ما درست می­کند.

آن چیزی که ماندگار است، چیست؟ وجه الله! وجه خدا می­ماند.

  • وجه الله چیست؟

أَیْنَ وَجْهُ اللهِ الَّذى إِلَیْهِ یَتَوَجَّهُ الْأَوْلِیاء؟

خدا به ما می­فرماید آخرش تویی و امام زمان. لذا باید زندگی­ات را در خدمت او بگذاری.

شما در این لباس، من در این لباس. شما از بازیگرهایی که نقش بازی می­کنند، بپرس شغلت چیست. می­گوید بازیگرم. حالا ممکن است توی یک فیلم، نقش راننده داشته باشد. یک­جا نقش قصاب داشته باشد. یک­جا نقش بقال. ولی ته­اش می­گوید من بازیگرم. یعنی همه ما نقش کلی­مان این است که مرید و نوکر و خاکسار امام زمان سلام الله علیه باشیم. نقش­هایمان فرق می­کند. شما در نقش مجری، بنده در این نقش.

  • هر کسی باید این را بداند که مسیر ما مسیر نوکری است و این مسیر، مسیری است که افول ندارد.

خداوند متعال یک گفتگویی را در قرآن نقل می­کند که چهار هزار سال پیش، بین حضرت صالح و قومش اتفاق افتاده است. این گفتگو را خدا در قرآن، کتاب آسمانی­اش آورده است. یعنی این گفتگو خیلی مهم است.

می­فرماید حضرت صالح رو کرد به قوم خودش که اینها آمده بودند توی دل کوه، خانه ساخته بودند؛ چه خانه­هایی! آب از وسط آن رد می­شد. دشمن نمی­توانست سایه آنها را با تیر بزند. حضرت صالح به آنها گفت: «أَتُترَکُونَ فِی مَا هَهُنَا ءَامِنِین.» (شعراء/۱۴۶) فکر کردید اینجا دیگر امنیتِ تمام است؟

«فِی جَنَّاتٍ وَ عُیُون.» (شعراء/۱۴۷) برای خودتان بهشت درست کردید و چشمه از بین کوه­هایتان رد می­شود.

«وَ زُرُوعٍ وَ نَخْلٍ طَلْعُهَا هَضِیمٌ * وَ تَنْحِتُونَ مِنَ الْجِبَالِ بُیُوتًا فَارِهِین.» (شعراء/۱۴۸و۱۴۹) از توی دل کوه برای خودتان خانه ساختید.

نه که اینها بد است؛ اما فکر کردید همه اینها برای شما می­ماند؟

تهِ ته­اش این است که ما با مرگ به همه اینها می­گوییم فی امان الله، خدا حافظ.

حالا نسخه غرب چیست؟ نگوییم غرب، نسخه دنیا و جامعه امروزی ما چیست؟ نسخه انسان­های امروز، منهای وحی، منهای خدا چیست؟ می­گوید به مرگ فکر نکن. اسم مرگ را نیاور. کفن نخر، شگون ندارد. اصلا این حرف­ها را نزن. قبرستان را بیرون شهر بساز. قبرستان قبلی­ها را پارک کن. به مرگ فکر نکن، زندگی و روحیه­ات از بین می­رود.

اما دقیقا می­بینیم فرمایش خدا و اهل بیت علیهم السلام، ۱۸۰ درجه فرق می­کند. نه تنها مرگ را موجب افسردگی نمی­داند، بلکه مرگ را موجب این می­داند که ما بیشتر و با سرعت بهتری به سمت هدفمان حرکت کنیم. چرا؟

یک موقع شما لب ساحل هستی، داری با دوچرخه می­روی و می­آیی. رکاب می­زنی. آرام می­روی. کنار می­زنی. ولی یک موقع می­گویی من توی مسابقه هستم. هر لحظه ممکن است زمین بخورم، به من بزنند، از من رد شوند. می­زنی بروی تا به مقصد و مقصود خودت برسی.

  • ما باید مرگ را باور کنیم. باورِ مرگ به زندگی ما جریان می­دهد.

لذا امیرالمومنین سلام الله علیه فرمودند: «وَالله ِ لاَبنُ أبیطالِبٍ آنَسُ بِالمَوتِ مِنَ الطِّفلِ بِثَدىِ اُمِّهِ.»

ببینید چه مقامی است. الله اکبر! جان من فدای فرمایشات شما یا امیرالمومنین. سلام الله علیک یا امیرالمومنین. همه عالم امکان را جمع کنید، همه اندیشمندان عالم را جمع کنید، والله قسم یک جمله­ی امیرالمومنین را نمی­توانند بدل­سازی کنند. تو قدر آب چه دانی که در کنار فراتی؟ مظلومیت مولا، منم! که وای، وای، وای، امروز دور و بر امیرالمومنین سلام الله علیه مایی هستیم که قدر نمی­دانیم.

سَلِالمصانِعَ رَکباً تَهیمُ فِی الفلواتِ / تو قدر آب چه دانی که در کنار فراتی؟

تو در کنار فراتی، ندانی این معنی / که اهل بادیه دانند قدر آب فرات.

امیرالمومنین سلام الله علیه فرمودند: «وَالله ِ لاَبنُ أبیطالِبٍ آنَسُ بِالمَوتِ مِنَ الطِّفلِ بِثَدىِ اُمِّهِ.»

برو توی دل این جمله، ببین چیست. طفل، چشمش را باز می­کند، با اولین چیزی که آشنا می­شود، سینه مادر است. دقت کردی بچه کوچک، بال بال می­زند برای سینه مادر؟ همه زندگی خودش را وابسته به آن می­داند. چقدر این بچه اُنس با سینه مادر دارد؛ چون از روز اول با آن بوده است. فرمودند به خدا قسم، منِ علی ابن ابی­طالب، بیش از این، با مرگ اُنس دارم.

بعد من بترسم از مرگ؟

مرگ باعث می­شود که بدانم همه چیز، خداحافظی است. همه چیز، رفتنی است. مرگ باعث می­شود که بدانم من باید به سمت چیزی حرکت کنم که برای من ماندگار باشد و آن وجه الله است.

وجه الله چیست؟ امام است. حجت خداست.

به خدا قسم، توی عالم رفاقت، هر کسی را شما پیدا کنید، ته­اش این است که با هم اختلاف دارید.

روز قیامت که می­شود، برادر از برادر، مادر از بچه­اش فرار می­کند. آنجا چه کسی به داد من می­رسد؟ کدام ماندگار است؟ حجت الله ماندگار است.

لذا توی تربیت، اول باید من خودم به اینجا برسم که حیف است گوهر وجودم را صرفِ چیزی غیرِ خدمت­گزاری امام زمان علیه السلام کنم.

و دور و برش هم که قحطی نوکر نیامده. ما نباشیم، دیگران هستند. امروز نگاه نکنید روز مظلومیت امام زمان علیه السلام است. خداوند متعال، ملائکه را خدمت­گزار ایشان قرار داده است. من نیاز به یاری او دارم!

  • محاسبه نفس:

تا اینجا آمدیم که من:

  1. تصمیم به خودسازی گرفتم.
  2. گوهر وجودم را شناختم.
  3. فهمیدم که باید در چه مسیری خرجش کنم.

اما ما توی زندگیمان، هی شُل کن، سفت کن داریم.

نکته بسیار مهم و ضروری این است که شاید ما هم از آن غفلت کردیم. یک موقع چند تا رفیق هستند، می­گویند شرط رفاقت با ما مثلا فلان نکته است. هر گروهی برای خودشان، یک­سری قوانین دارند. اهل بیت علیهم السلام می­گویند کسی که می­خواهد خودش را از ما بداند، یک­سری نکات را باید رعایت کند، و الا فی امان الله.

یکی از اینها این است: «لَیْسَ مِنَّا مَنْ لَمْ یُحَاسِبْ نَفْسَهُ فِی کُلِّ یَوْمٍ.»

از ما نیست کسی که هر روز از خودش حساب نکشد.

الان می­گویند فلانی توی بازار، ببین چطور مشتری جذب می­کند. چطور مشتری راه می­اندازد. چه سودی می­کند. او زرنگ است. ولی مولا فرمودند: «أکْیَسُ الکَیِّسِینَ مَن حاسَبَ نَفْسَهُ.» زرنگ­ترین زرنگ­ها می­دانی کیست؟ کسی که نمی­گذارد حسابش تلنبار شود. او زرنگ است که حساب خودش را می­کشد.

«حاسِبوا قَبلَ أنْ تُحاسَبوا.» قبل از اینکه دیگران بیایند بگویند چه کاره­ای، خودت فکر کن.

ما باید به اینجا برسیم. ما باید شب­ها بنشینیم حساب کنیم، نمازم چطور بود. امروز از صبح که بیدار شدم، آیا نماز صبح خواندم. چطور خواندم. اول وقت خواندم. اخلاق من چطور بود. از کوره در رفتم یا نرفتم. مگر نفرمودند اهل بیت علیهم السلام که بهترین شما خوش­اخلاق­ترین شما نزد زن و بچه­اش است. حق الناسم چطور بود. زبانم چطور بود (که سر سبز می­دهد بر باد). چشمم چطور بود. اخلاصم چطور بود. کیفیت اعمالم چطور بود. نظم من چطور بود.

اینها را بنویسم، به خودم نمره بدهم.

  • فایده­اش چیست؟

کمترین فایده­اش این است که نگاه می­کنم می­بینم وای، امروز خراب کردم. تلنگری به من می­خورد. می­گویم: الهی أَسْتَغْفِرُکَ وَ أَتُوبُ إِلَیْک. خدا مهربان است. خدا می­گوید همین استغفارت را من می­خرم.

یا نه، خوب بودم. می­گویم: شکراً لک. خدایا من که این کاره نیستم، تو کمکم کردی. دعای نصف شب امام زمانم کمکم کرد. خدا دستت درد نکند. خدا هم می­گوید انقدر تو فهیم بودی، از من سپاس­گزاری کردی، «لَئِن شَکَرتُم لَأَزِیدَنَّکُم.» (ابراهیم/۷) من بیشتر به تو می­دهم. من فردا هم کمکت می­کنم که در مسیر من قدم برداری.

  • فایده محاسبه نفس این است که من هر لحظه به سمت رضایت حجت الله قدم برمی­دارم.

و در طول روز هم هی به خودم تلنگر می­زنم که من امشب می­خواهم از خودم حساب بکشم.

لذا مراقب اعمال خودم خواهم بود.

نکته مهم: علمای اخلاق می­گویند قبل از محاسبه، باید مُشارطه باشد. مشارطه یعنی من با خودم شرط کنم.

اول، مشارطه است. آخر، محاسبه. این وسط هم مراقبه. اینها لسان روایی دارد.

مشارطه را من با چه کسی شرط کنم؟ با امامم باید شرط کنم!

«حَرِّکْ شَفَتَیْکَ فَإِنَّ الْجَوَابَ یَأْتِیک.» تو لبت را تکان بده، اسم ما اهل بیت را بیاور، ما پاسخ تو را می­دهیم.

لذا اول صبحی که آغاز می­کنم، چه کنم؟

بنویسم که یا صاحب الزمان، کمکم کن که امروزم روز خوبی باشد. یا صاحب الزمان، ما که نداریم به غیر از تو کس.

اینهایی که دارم عرض می­کنم، قدم عملی است. یعنی اگر امروز، مخاطب ما و حقیر (به دعای مخاطبین گرامی)، لیاقت بر این کار پیدا کنم، از فردا تغییر را در زندگی خودم می­چشم. آرامش پیدا می­کنم. چون «أَلَا بِذِکْرِ اللَّهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوب.» (رعد/۲۸)

آن چیزی که دل را آرام می­کند، ذکر الله است.

ذکر الله چیست؟ فرمودند: «نحنُ ذکرُ الله.»

بعد روزی که با عریضه­نویسی برای امام عصر علیه السلام شروع شود و درخواست اِستعانت از امام عصر علیه السلام باشد، گمان کردید کسی بگوید یابن الحسن، کمکم کن روز خوبی داشته باشم، آقا بی­تفاوت هستند نسبت به درخواست او؟ مَا هَکَذَا الظَّنُّ بِک!

اَکرمُ الاَکرمین است. دعای امام زمان علیه السلام، قطعا روز او را خواهد ساخت.

و در طول روز هم مراقبه کند.

در نهایت این محاسبه نفس از اولی که شروع میشود، از کلاس اول است. مرحله بعدش من نگاه می­کنم می­بینم آیا امروز به غیر خدا دل بستم یا نبستم؟

کم­کم شما نگاه می­کنی می­بینی پله، پله، چطور فرمایشات اهل بیت علیهم السلام دست شما را گرفت.

بعد وقتی که خودم را ساختم، بخواهم یا نخواهم، در محیطم می­توانم موثر باشم. می­توانم پدر خوبی برای فرزندم، فرزند خوبی برای پدر و مادرم، مدیر خوبی برای زیردستانم و قِس علی هذا باشم.

خوش آن ساعت که بر بالین خویشم باشی و باشد اجل، در قبض جان، تن مضطرب، من در تماشایت

یقین دارم که می­آیی و از نزدیک می­بینم تو را آخر / همان وقتی که می­میرم، عجب می­میرم خوبی

اللهم عجّل لولیّک الفرج

مطالب مرتبط

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *