آموزه‌های تربیتی مکتب اهل بیت علیهم السلام (جلسه ششم)

  •  
  • جلسه ششم شبکه بیت العباس علیه السلام
  • زبان تربیت، زبان محبت است.
  • دوراهی تقوا و گناه، در مسیر خودسازی و تربیت
  • آثار تقوا
  • آثار و عواقب گناه
  • معنای توبه
  • اهمیت و آثار استغفار 
  • معنای استغفار پیامبر و اهل بیت علیهم السلام
  • شرط پذیرش توبه و استغفار، توجه به ولی الله
  • ثمره تربیت صحیح، معیّت با امام عصر علیه السلام است.

آموزه­های تربیتی مکتب اهل بیت علیهم السلام

استاد اوجی شیرازی

(شبکه جهانی بیت­العباس علیه السلام)

جلسه ششم _ 21 آبان 1403:

  • زبان تربیت، زبان محبت است.
  • دو راهی تقوا و گناه، در مسیر خودسازی و تربیت
  • آثار تقوا
  • آثار و عواقب گناه
  • معنای توبه
  • اهمیت و آثار استغفار
  • معنای استغفار پیامبر اکرم و اهل بیت علیهم السلام
  • شرط پذیرش توبه و استغفار، توجه به ولی الله
  • ثمره تربیت صحیح، معیّت با امام عصر علیه السلام است.

اعوذ بالله من الشیطان اللّعین الرّجیم

بسم الله الرحمن الرحیم

اللهم کن لولیک الحجۀ بن الحسن، صلواتک علیه و علی آبائه، فی هذه الساعۀ و فی کلّ ساعۀ، ولیّاً و حافظاً و قائداً و ناصراً و دلیلاً و عَیناً حتی تُسکنه أرضک طَوعاً و تُمتّعه فیها طویلاً.

خدا به آبروی امیرالمومنین سلام الله علیه، فرج امام زمان را برساند.

  • خلاصه جلسه پنجم:

برای خودسازی و در امان ماندن از مکائد شیطان، گفتیم که باید دست ما در دست امام زمان علیه السلام باشد و همراه با ایشان باشیم. اما شرط معیّت با اهل بیت علیهم السلام، فرمودند: «يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا اتَّقُوا اللهَ وَكُونُوا مَعَ الصَّادِقِين.» (توبه/119)

این قطاری که به سمت هدایت می­رود، که قطار معیّت با امام است، شرطش چیست؟ تقوای الهی.

تقوا یعنی چی؟ یعنی آن کارهایی که خداوند متعال دوست دارد را انجام بدهم، آن کارهایی که دوست ندارد، انجام ندهم. به ظاهر، خیلی نسخه راحتی است. اما باید از یک جایی شروع کنم.

وقتی که تقوا داشتم، وقتی که در مسیر رضایت خداوند متعال، قدم برداشتم، می­توانم به قطار معیّت اهل بیت علیهم السلام وارد شوم.

و این تقوا هم ویژگی­ها و آثاری دارد؛ از جمله فرمودند: «وَ مَنْ يَتَّقِ اللهَ يَجْعَلْ لَهُ مَخْرَجًا.» (طلاق/2) کسی که تقوا داشته باشد، به بن­بست نمی­خورد. و ادامه­اش: «وَ يَرْزُقْهُ مِنْ حَيْثُ لَا يَحْتَسِب.» (طلاق/3) از آن­جایی که گمان نمی­کند، خداوند متعال رزق او را می­رساند. رزق مادی و رزق معنوی او را می­رساند.

از فوائد تقوا گفتیم، و اینکه چگونه باید به تقوا برسیم.

راه رسیدن به تقوا، همان فرمایشات اهل بیت علیهم السلام است و نباید برای رسیدن به معنویت، هر نسخه­ای را در زندگی خودمان به کار ببریم.

  • جلسه ششم:

عرض ما در رابطه با تربیت و آموزه­های تربیتی مکتب اهل بیت علیهم السلام بود و گفتیم باید از خودسازی شروع کنیم و در این مسیری که قرار داریم، همیشه یک دو راهی سر راه ماست. ما به یک دوراهی می­رسیم.

امام عصر علیه السلام در نامه­ای که برای شیخ مفید نوشتند، فرمودند: «فَلْیَعمَلْ کُلُّ امْرِءٍ مِنکُم بِما یُقرّبُ بِهِ مِن مَحَبَّتِنا و مَوَدّتِنا، وَ یَتَجَنَّبُ ما یُدنیهِ مِن کَراهَتِنا وَ سَخَطِنا.» یعنی هر کدام از شما در تمام اعمالتان، یک دو راهی دارید. باید بسنجید. راه سومی نیست. یا اینکه شما را به سمت محبت ما می­کشاند، یا به سمت عدم محبت ما و به سمت دشمنان ما و تاریک شدن نور محبت ما می­کشاند. هر کاری از این دو حالت خارج نیست.

بعد فرمودند باید سراغ کاری بروید که این محبت در دل شما بیشتر شود. چون زبان تربیت، زبان محبت است. «أَدِّبُوا أوْلَادَکُم عَلَی حُبِّ عَلِیّ بن ابی­طالب علیه السلام.» من باید یک چیزی داشته باشم که بتوانم تزریق کنم. حالا در این مسیر محبت، یا رب به دلم مهر علی افزون کن / جز مهر علی از دل ما بیرون کن.

ما در تمام کارها خودمان را سر این دو راهی می­بینیم. یک مسیر، مسیر تقواست که در جلسه قبل صحبت کردم. کسی که تقوا داشته باشد، زندگی­اش ردیف است. گرفتار نمی­شود. فرمودند خدا در تجارت هر تاجری برای او یک سهم قرار می­دهد. فقیر نمی­شود. در نمی­ماند توی زندگی­اش. «… يَجْعَلْ لَهُ مَخْرَجًا.» (طلاق/2)

ولی مسیر دوم، مسیر گناه است. مسیر گناهی که لذت زودگذر دارد، اما: «لا تَخَفْ إلاّ ذَنْبَك.»

یکی از پرتکرارترین سوالات مردم که در شهرهای مختلف توفیق نوکری داریم، می­پرسند این است که: «آقا، فلانی ما را بسته است. ما را سِحر کردند.»

یعنی انقدر بی­در و پیکر است؟ انقدر خدا عالم را به حساب خودش رها کرده است؟ اگر این­طور بود که الان ایران، اسرائیل را می­بست. اسرائیل، ایران را می­بست. یا کشورهای دیگر. مگر بستنی است که ببندند؟

بله، می­بندند. «إنَّ أنفُسَكُم مَرهُونَةٌبِأعمالِكُم.» اما کی می­بندد؟ خود ما می­بندیم! «فَفُكّوها بِاستِغفارِكُم.»

چگونه گناهان من می­تواند دست و پای مرا ببندد؟

لذا فرمودند: «لا تَخَفْ إلاّ ذَنْبَك.»این را دقت کنیم. این را جدی بگیریم. فرمودند نترس، مگر از گناهت!

والا هیچ­کسی نمی­تواند به من و شما آسیبی برساند، چون در حِصن حَصین ولایت امیرالمومنین سلام الله علیه هستیم. بله، می­ترسیم. اما از چه؟ «لا تَخَفْ إلاّ ذَنْبَك.»این خودم هستم که دارم خودم را بیچاره می­کنم. این لذت زودگذر گناه، مرا بیچاره کرده است. نترس، مگر از گناهت.

  • عاقبت گناه چیست؟

اَللّهُمَّ اغْفِرْ لِيَ الذُّنُوبَ الَّتِي تَحْبِسُ الدُّعَاء، تُنْزِلُ النِّقَم، تُغَيِّرُ النِّعَم.

گناه، سلب نعمت می­کند. فرمودند: «ما كان قوم قطَّ في غضّ نعمة من عيش فزال عنهم إلَّا بذنوب اجترحوها.» هیچ­کسی نبود که نعمتی داشته باشد، مگر اینکه به­سبب گناهانش، آن را از دست بدهد.

مگر خدا این سبکی است که بگوید من یک چیز به شما می­دهم، بعد پشیمان شوم بگویم به من پس بده؟ خدا این­طوری است؟ اگر خدا نعمتی بدهد، پس می­گیرد؟ مَا هَکَذَا الظَّنُّ بِک!

يَا حَسَنَ‏ التَّجَاوُز! یا کَریمَ الصَّفْح!چقدر زود می­بخشد. چقدر راحت می­بخشد.

اما چرا می­گیرد؟ خدا نمی­گیرد؛ من پس می­دهم! با گناهم می­گویم من استحقاق ندارم. می­گویم قطار ولایت، صبر کن من می­خواهم پیاده شوم. نستجیر بالله.

«أَنَّ اللهَ لَيْسَ بِظَلَّامٍ لِلْعَبِيد.» (حج/10)

گناه، بیچاره می­کند.

من جلسه قبل، مسیر تقوا را گفتم. الان می­خواهم بگویم بیننده گرامی، خود من، ما سر این دو راهی هستیم. مسیر تقوا، مشخص بود. آخرش می­خورد به معیّت با امام. این هم مسیر گناه کردن است. مسیر ذنوب است. فرمودند اگر نعمتی از تو سلب می­شود، به­خاطر گناه است.

ما فراموشی داریم. همه چیز، یادمان می­رود. فرمودند: «إِنَّ اَلْعَبْدَ لَيُذْنِبُ اَلذَّنْبَ فَيَنْسَى بِهِ اَلْعِلْمَ اَلَّذِي كَانَ قَدْ عَلِمَهُ.»

گناه می­کنی، باعث می­شود علمی که داشتی، مطالعه کردی، یادت برود. گناه، فراموشی می­آورد.

گناه، سلب توفیق می­آورد. «إِنَّ اَلرَّجُلَ يُذْنِبُ اَلذَّنْبَ فَيُحْرَمُ صَلاَةَ اَللَّيْل.»

فرمودند: «إِنَّ اَلْعَمَلَ اَلسَّيِّئَ أَسْرَعُ فِي صَاحِبِهِ مِنَ اَلسِّكِّينِ فِي اَللَّحْم.» چاقویی که می­زنی توی گوشت، چطور پاره می­کند، همین­طور گناه، روح شما را پاره می­کند.

فکر می­کنم فقط یک نگاه کردم. یک زبان چرخاندم که نُقل هر مجلس و محفل شوم. اما روح خودم را بیچاره کردم! از نماز شب، از اشک بر سیدالشهداء سلام الله علیه، خودم را دور کردم. نعمت را از خودم سلب کردم.

گناه، کوتاهی عمر دارد. فرمودند: «مَنْ يَمُوتُ بِالذُّنوبِ اَكْثَرُ مِمَّنْ يَمُوتُ بِالآجال.» اگر توی قبرستان­ها بروی، آن­هایی که به­خاطر گناه مُردند، خیلی بیشتر هستند از کسانی که اجلشان رسیده است و از دنیا رفته­اند.

گناه، قساوت قلب می­آورد.

این چشم نیست، چشمه­ای از حوض کوثر است / این اشک نیست، آب زلال و مطهر است

فرموده است حضرت صادق هر آن کسی / گریه­کن حسین شده، با من برادر است

در اشک و در عبادت و در گریه­های شب /  گریه­کن حسین، شریک پیمبر است.

چی می­شود که دیگر این اشک، خشک است؟ فرمودند: «ما جَفَّتِ الدُّموعُ إلّا لِقَسوَةِ القُلوب.»

قساوت قلب، چشم را خشک می­کند.

یا عبرة کلّ مومن! نام حسین بس است برای گریستن.

«وَ ما قَسَتِ القلوبُ إلّا لِكَثْرةِ الذُّنوب.» گناه، انسان را قسی­القلب می­کند.

حالا همه اینها را که گفتم، بگذاریم کنار. خدایا تو شاهدی بر دل من که تنم دارد می­لرزد از درون و این روایت را می­خوانم. نه الان، هر موقع به این روایت رسیدم، تمام وجودم را ترس گرفته است. که وای! وای! وای!

«یا عِبادَ اللهِ اِحذَرُوا الإنهماكَ في المعاصي و التّهاون بها..» برحذر باشید از غرق شدن در گناه و اینکه گناه را کوچک بشمارید. «فَإنّ المَعاصِي يَستَولي بِها الخِذلانُ على صاحِبِها حتّى تُوقِعَهُ فی رَدّ ولایۀ امیرالمومنین سلام الله علیه. و دفع نبوّة نبي الله. ولا تزال أيضاً بذلك حتّى تُوقِعَهُ في دفع توحيد الله والإلحاد في دين الله.»

آخر گناه کردن و غرق در گناه شدن، می­دانید چی می­شود؟ امام، آب پاکی را روی دست ما ریختند. فرمودند: گناه تو را می­کشاند به جایی که تو را می­رساند به ردّ ولایت. ردّ ولایت یعنی ردّ نبوت. ردّ نبوت یعنی دفع توحيد الله و إلحاد في دين الله. ملحد می­کند. کار را تمام می­کند، می­رود.

مگر ندیدیم؟ مگر نبوده در تاریخ؟  

کسی که هر روز یک­بار دارد به شیطان می­گوید بله قربان، دم مرگ هم یک بله قربان گفتن که برایش چیزی نیست. ولی آن بله قربان گفتن، یعنی إلی جَهَنَّم وَ بِئْسَ الْمَصِير. یعنی عاقبت به شری. یعنی باید یک فکری به حال خودمان کنیم.

حالا من عمرم بگذشت به بی­حاصلی و بوالهوسی. چی کار کنم؟ خراب کردم. راه دارم یا ندارم؟ بله که راه دارم!

«لَو يَعلَمُ المُدبِرونَ عَنّي كَيفَ اشتیاقي لَهُم لَماتوا شَوقاً.» این خانه درش همیشه باز است. فرمودند آن­هایی که مُدبِر هستند، پشت کردند به خدا، اگر بدانند منِ خدا چقدر مشتاقم که برگردند بیایند درِ خانه من، اگر بدانند من چقدر دوست دارم باز بیایند، از شوق، جان می­دادند.

شما تصور کنید دارید با یک کاروانی می­روید سفر. حالا آن موقع در زمان قدیم، سفرها با شتر بوده است. کاروان رفت و تو در خواب و بیابان در پیش. خوابتان برد، بیدار شدید دیدید کاروان رفته است. کف بیابان ماندید. راه را هم بلد نیستید. شترتان هم گم شده، رفته است. وای! نصف شب، توی بیابان چی کار کنم؟

چپ می­روید، راست می­روید، بیچاره می­شوید، گرسنه می­شوید، تشنه می­شوید. بعد یک نفر پیدا می­شود، می­آید زمام شتر شما را به شما می­دهد، سوار می­کند، می­رساند به کاروان.

چقدر خوشحال می­شوید آن لحظه­ای که شترتان به شما می­رسد؟ یعنی خودتان را دم هلاکت می­دیدید، الان نجات پیدا کردید. فرمودند خوشحالی خدا از توبه بنده عاصی، از این شخصی که در بیابان گم شده است و حالا راه نجات یافته، بیشتر است. این، حدیث است.

یعنی خدا دوستمان دارد. یعنی انقدر خدا مهربان است. یعنی جوانیم، گناه کردیم، اما یا صاحب الزمان، من دستم بالاست.

تمام غرق گناهیم، یک حسین داریم.

ما شما را داریم یا صاحب الزمان. پشت ما به پدریِ شما گرم است. به مهربانی شما گرم است. ما که نخواستیم در برابر شما گردن­کشی کنیم. من بچه بودم، من جوان بودم، من نفهمیدم. اما با کریمان، کارها دشوار نیست. بعد فرمودند تو توبه کن، «اَلتَّائِبُ مِنَ اَلذَّنْبِ كَمَنْ لاَ ذَنْبَ لَهُ.»

لکن «وَ اَلْمُقِيمُ عَلَى اَلذَّنْبِ وَ هُوَ مُسْتَغْفِرٌ مِنْهُ كَالْمُسْتَهْزِئِ بِالله.» کسی که هی استغفار کند، ولی گناهش را ادامه بدهد، انگار خدا را مسخره کرده است!

وای، وای، فرمایش امام رضا علیه السلام است. قربانشان بروم.

یک موقع آدم رفیقش را مسخره می­کند، یک موقع پدر و مادرش را مسخره می­کند، بیچاره است. یک موقع، ولیّ خدا را، یک موقع خدا را. فرمودند کسی که گناه می­کند، می­گوید استغفرالله، باز گناه می­کند، می­گوید استغفرالله، انگار خدا را مسخره کرده است.

این به این معنا نیست که ما استغفار را دست کم بگیریم. نه.

استغفار، بزرگترین عبادت است. فرمودند: «اَفضلُ الدّعاء الإستغفار.» در بین دعاهایی که داریم، کدام بالاتر است؟ فرمودند: بالاترین دعا، استغفار است. به حدی که خداوند متعال، به پیغمبرش، به حججش، دستور به استغفار می­دهد: «فَسَبِّحْ بِحَمْدِ رَبِّكَ وَاسْتَغْفِرْهُ إِنَّهُ كَانَ تَوَّابًا.» (نصر/3)

یعنی وقتی اهل بیت علیهم السلام استغفار می­کنند، گناهی مرتکب شدند؟ زبانم لال. نستجیر بالله. نه.

آن­ها معصوم مطلق هستند.

  • پس چرا اهل بیت علیهم السلام استغفار می­کنند؟ گریه می­کنند؟

«إلهي وَ رَبّي مَنْ لِي غَيْرُك.» چرا دعای کمیل؟ چرا دعای ابوحمزه؟ چرا توبه­ها و استغفارهایی که اهل بیت علیهم السلام دارند؟

ببین عزیزم، یک موقع من یک نماز می­خوانم، پیش خدا شاخ و شانه می­کشم: خدایا، من همان نماز شب­خوانِ دیشبی هستم. الان هم که روزه هستم. مرا نبری بهشت، کی را می­بری؟

خدا می­گوید این عملت به درد خودت می­خورد. امان از این تکبر.

ولی یک موقع هرچقدر کسی بالاتر می­رود، خدا را بیشتر می­فهمد و خداشناسی هرچه بیشتر شود، آدم خودش را کوچک می­داند.

در قله معرفت الله، چه کسانی هستند؟ این چهارده خورشید در هم بیخته، اهل بیت علیهم السلام هستند. لذا تمام انبیاء، خواب عبادت امیرالمومنین سلام الله علیه را هم نمی­توانند ببینند. تمام ملائکه هم نمی­توانند خوابش را ببینند. به مخیله­شان هم نمی­گنجد. یعنی هرچه عظمت خدا بیشتر درک شود، عبادت بیشتر می­شود. خدایا، از نمازم أَسْتَغْفِرُکَ وَ أَتُوبُ إِلَيْه. چون عظمت خدا را بیشتر فهمیدم. این یک معنایش است.

معنای دیگر هم، وقتی که پسر شما می­زند شیشه همسایه را می­شکند، شما می­روی گردن کج می­کنی، می­گویی ببخشید.

مگر شما شکستی که می­گویی ببخشید؟ می­گویی ببخشید، پسر من شکسته است.

نص روایت است که منِ دوزاری گناه می­کنم، امام به گردن می­گیرد. چون بابای من است. او نیمه شب استغفار می­کند برای گناه من. می­گوید «الهی شِيعَتُنَا خُلِقُوا مِنْ فَضْلِ طِينَتِنَا.» از باقی­مانده گِل ما خلق شدند. «و قد فعلوا ذنوباً کثیره اتّکالاً علی حُبّنا..» به ما تکیه کردند. تا جایی که می­فرماید خدایا بیا از ثواب اعمال من بردار، گناه اینها را پاک کن.

پس معنای استغفار اهل بیت علیهم السلام این است.

  • توبه به چه معناست؟

به معنای ندامت و پشیمانی است. به نحوی که اگر الان هم به آن موقع برگردم، دیگر آن کار را انجام نمی­دهم و جبران مافات می­کنم. اگر حقی از کسی ضایع کردم، باید برگردانم. حتی اگر نمازی قضا شده است. حالا نمی­گویم اگر همین امروز کسی توبه کرد، بنشیند همه نمازهای قضایش را بخواند. نشدنی است. ولی حداقل می­تواند بعد از نماز صبحش، دو رکعت نماز قضا هم بخواند. وقتی که خدا و اهل بیت، شما را ببینند که در صدد توبه و جبران هستید، حالا دیگر یک موقع هم به جبران یک چیزی نرسیدید، با کریمان، کارها دشوار نیست.

لکن اگر من بگویم أستغفرُ الله، اما هنوز لذت گناه در دل من باشد، فرمودند: «كَالْمُسْتَهْزِئِ بِالله.»

خیلی سخت است. لکن به این معنا نیست که ما استغفار را کنار بگذاریم. در حالی که بالاترین دعا، همین استغفار است.

  • چه ذکری بگوییم؟

خداوند متعال، در قرآنش یک ذکر را توصیه کرده است: «إسْتَغْفِرُوا رَبَّكُمْ إِنَّهُ كَانَ غَفَّارًا.» (نوح/10)

«يُرْسِلِ السَّمَاءَ عَلَيْكُمْ مِدْرَارًا.» (نوح/11) «وَ يُمْدِدْكُمْ بِأَمْوَالٍ وَ بَنِينَ…» (نوح/12)

می­خواهم وضعم خوب شود؟ بچه می­خواهم؟ بچه­های خوب می­خواهم؟ کار درست می­خواهم؟ می­خواهم درِ رحمت خدا برایم باز شود؟ خدا می­فرماید: استغفار کن!

چرا استغفار؟ استغفار خیلی آثار دارد. انقدر خدا مهربان است که نمی­گذارد کار شیعه امیرالمومنین علیه السلام به آن طرف کشیده شود و آنجا بخواهند کیسه او را بکشند. گناهی از من سر زده است، همین­جا با فقر و مریضی و… پاک می­شود.

دنیا هم عالم تأثیر و تأثُر است. اثر وضعی گناه من، مثلا این پا خوردن من است. این مشکل من است. حالا استغفار می­آید جایگزین اثر وضعی می­شود. یعنی خدای ناکرده من به­خاطر گناهم، می­خواهم تصادف کنم، استغفار می­آید جای این تصادف را می­گیرد.

لذا فرمودند اگر مال فراوان می­خواهی، إسْتَغْفِرُوا رَبَّكُمْ.

روایاتش را ببینید. من در کتاب أنیس الذّاکرین آوردم. هم روایات فراوان، هم اعمالی که در وسعت رزق و ادای دین موثر است. مثل آن استغفار چهارصدتایی دو ماه، یا آن نماز استغفار که دو رکعت است، عین نماز جعفر طیار علیه السلام (که چهار رکعت است)، ولی به جای تسبیحات اربعه، ذکر استغفار دارد. سوره­اش هم سوره إنّا أنزلناه است. مخصوصا اگر کسی مداومت کند بر این نماز و استغفارهای دیگری که آمده است. مثل همان تعقیبات نماز عصر که توی مفاتیح هم هست. فرمودند کسی که آن را بخواند، ملائکه، نامه گناهانش را پاره می­کنند، دور می­ریزند.

چطور شما یک ورقه­ای را باطل می­کنی، پاره می­کنی؟

أَسْتَغفِرُ اللهَ الَّذِي لاَ إِلَهَ إِلاَّ هُوَ الْحَيُّ الْقَيُّومُ الرَّحمَنُ الرَّحِيمُ ذُو الْجَلاَلِ وَ الْإِكْرَامِ‏ وَ أَسْأَلُهُ أَنْ يَتُوبَ عَلَيَّ تَوبَةَ عَبدٍ ذَلِيلٍ خَاضِعٍ فَقِيرٍ بَائِسٍ مِسكِينٍ مُستَكِينٍ مُستَجِيرٍ لاَ يَملِكُ لِنَفسِهِ نَفعاً وَ لاَ ضَرّاً وَ لاَ مَوتاً وَ لاَ حَيَاةً وَ لاَ نُشُوراً.

این می­شود استغفار. لکن این بیان آن حالت درونی است. من باید پشیمان از کرده­ی خودم باشم. اما آیا این کفایت می­کند؟ نه. این هم کفایت نمی­کند! چی کار باید کنیم؟

عرض کردیم ما دو تا مسیر داریم. مسیر تقوا و مسیر گناه. الان من می­بینم راهم را اشتباه رفتم. آیا می­توانم برگردم؟ بله، می­توانم. اگر پشیمان شوم، حل است؟ بله، ولی کافی نیست.

  • اصلا توبه یعنی چی؟ استغفار یعنی چی؟

خداوند متعال در قرآن، راه را برای ما باز کردند. این را دقت کنید، عین حلوا به جانتان می­نشیند:

«وَ لَوْ أَنَّهُمْ إِذْ ظَلَمُوا أَنْفُسَهُمْ..» ای پیغمبر، کسانی که به خودشان ظلم کردند، (من که بر دامن کِبرایی­ام ننشیند گرد / گر جمله­ی کائنات کافر گردند). به خودت ظلم کردی. تو بنده­ی منی، اما من حیفم می­آید تو گناه کنی. اما حالا که گناه کردند، من می­گویم چی کار کنند: «جَاءُوكَ!» باید سراغ تو بیایند، «فَاسْتَغْفَرُوا اللهَ.» بیایند پیش تو استغفار کنند. «وَاسْتَغْفَرَ لَهُمُ الرَّسُولُ» بعد تو هم برایشان استغفار کنی. «لَوَجَدُوا اللهَ تَوَّابًا رَحِيمًا.»

یعنی تمام حرف توبه را خدا توی همین یک آیه زده است؛ والسلام علیکم.

اگر آمدی پیش پیغمبر اکرم، آنجا استغفار کردی، و پیغمبر هم مهر تأیید بر استغفار تو زدند، این موقع: «لَوَجَدُوا اللهَ تَوَّابًا رَحِيمًا.» (نساء/64)

«قُلْ يَا عِبَادِيَ الَّذِينَ أَسْرَفُوا عَلَى أَنْفُسِهِمْ لَا تَقْنَطُوا مِنْ رَحْمَةِ اللهِ. إِنَّ اللهَ يَغْفِرُ الذُّنُوبَ جَمِيعًا. إِنَّهُ هُوَ الْغَفُورُ الرَّحِيم.» (زمر/53)

ولی شرطش این است.

حالا این آیه یعنی چی؟ «وَلَوْ أَنَّهُمْ إِذْ ظَلَمُوا أَنْفُسَهُمْ جَاءُوك…» (نساء/64) یعنی من الان بلند شوم بروم مدینه، زیارت قبر مبارک پیغمبر اکرم؟ نمی­شود که. الان هم که من در زمانشان نیستم. این آیه آن زمان نازل شد که مثلا ای سلمان، برو نزد رسول خدا.

این مجیء، مجیء جسمی و ظاهری نیست.

  • جَاءُوك، یعنی توجه کردن به سمت حجت خدا! یعنی اقبال قلبی به سمت ولی الله!

اقبال قلبی به سمت رسول خدا؟ نه! اینجا علاوه بر جایگاه حقیقی رسول خدا ، جایگاه حقوقی رسول خدا مد نظر است. جایگاه حجت اللّهی و ولی اللّهی ایشان.

توبه یعنی این. یعنی من توجه به ولی الله کنم. شرط توبه این است.

لذا در زیارت­ها می­خوانیم: «يا وَلِيَّ اللهِ، إِنَّ بَيْنِي وَ بَيْنَ اللهِ عزّوجل ذُنُوباً..»

من با آقای فیلم­بردار دعوایم شده است. چی کار به شما آقای مجری دارد؟ اما اینجا می­گوید من در حق خدا گناه کردم، لکن خدا می­گوید یک کس دیگری باید ببخشد. «لَا يَأْتِي عَلَيْهَا إِلَّا رِضَاكُمْ.» شما باید راضی شوید که خدا راضی شود!

چرا؟ چون خدا که حالی به حالی نمی­شود. امروز خوشحال باشد، فردا ناراحت. اگر امام راضی شود، خدا راضی می­شود. لذا در زیارت­ها می­خوانیم: «لَا يَأْتِي عَلَيْهَا إِلَّا رِضَاكُمْ فَبِحَقِّ مَنِ ائْتَمَنَكُمْ عَلَى سِرِّهِ وَ اسْتَرْعَاكُمْ أَمْرَ خَلْقِهِ وَ قَرَنَ طَاعَتَكُمْ بِطَاعَتِهِ لَمَّا اسْتَوْهَبْتُمْ ذُنُوبِي وَ كُنْتُمْ شُفَعَائِي.»

امام سجاد علیه السلام یک تعبیری دارند در صحیفه سجادیه: «إِلَهِی لَوْ رَکعْتُ لَک حَتَّی ینْخَلِعَ صُلْبِی، وَ سَجَدْتُ لَک حَتَّی تَتَفَقَّأ حَدَقَتَای..»

چرا گفتم پشیمانی، کافی نیست؟ حضرت عرضه می­دارند: خدایا اگر به­خاطر یک گناهم، انقدر رکوع کنم که عضو عضو من از هم بپاشد، انقدر سجده بروم که چشمم از کاسه دربیاید، انقدر خجالت­زده و پشیمان شوم که «لَمْ أَرْفَعْ طَرْفِی إِلَی آفَاقِ السَّمَاء» اصلا سرم را به آسمان بلند نکنم، «مَا اسْتَوْجَبْتُ بِذَلِک مَحْوَ سَیئَةٍ وَاحِدَةٍ مِنْ سَیئَاتِی.» لیاقت پیدا نمی­کنم که تو یک گناه مرا ببخشی. چون «أَنَا الَّذِي عَصَيْتُ جَبَّارَ السَّمَاء.» من، جبّار آسمان را عصیان کردم.

باباجان، یک دوربین ما را می­بیند، سرعتمان را کم می­کنیم. یک بچه ما را می­بیند، هر کاری نمی­کنیم. خدا ما را دیده است! چشمان تیزبین حجت خدا ما را دیده است!

من لیاقت پیدا نمی­کنم خدایا تو یک گناه مرا ببخشی، برای وقتی است که خودم می­روم. اما توبه این نیست که خودم بروم. توبه این است که پیش حجت خدا بروم.

بعد می­آیی توی روضه امام حسین سلام الله علیه، فرمودند گوشه چشم تو خیس می­شود، «غَفَرَ اللهُ لَکَ مَا تَقَدَّمَ مِنْ ذَنْبِكَ وَ مَا تَأَخَّر.» گناه گذشته و آینده­ات را خدا می­بخشد. این معنای آن آیه است که جَاءُوك.

  • یعنی توجه به حجت الله، توبه است.

لذا می­روی در حرم امام حسین علیه السلام، فرمودند: «نَادَی مُنَادٍ مِنْ بُطْنَانِ الْعَرْش..» از وسط عرش صدا می­زنند: فلانی، «قَد غَفَرَ اللهُ لَکَ مَا تَقَدَّمَ مِنْ ذَنْبِك.» هرچه کرده بودی، پاک شد. «صِرتُ کَیَوم الّذی وَلَدتک اُمّک.»

گفتم برای تقوا باید رو به سوی حجت الله داشته باشیم. حقیقت توبه هم همین است که باز باید رو به سوی حجت الله داشته باشیم.

ته حرف ما، مخلص حرف ما این است که:

  • تربیت یعنی بودن درِ خانه­ی حجت بن الحسن سلام الله علیه.

بعد وقتی که این مجیء قلبی صورت گرفت، دیگر شما ره صد ساله را یک شبه طی می­کنی. مثلا پنجاه سال توی گناه بودی، اگر بخواهی همه جاده را طی کنی برگردی، بعد توی مسیر تقوا بروی، حداقل پنجاه سال دیگر طول می­کشد. عمر تمام شد. اما وقتی بیایی درِ خانه­ی امام، امام دقیقاً همین مسیری که تو توی گناه رفتی، طوری تو را می­آورد که انگار پنجاه سال توی مسیر تقوا رفتی.

از کجا می­گویی؟ «يُبَدِّلُ اللهُ سَيِّئَاتِهِمْ حَسَنَاتٍ.» (فرقان/70)

نمونه بگویم.

کسی است به نام یحیی خُزائی که یهودی بوده است. وقتی خبر به او می­رسد که عیال شاه زمین و زمان، بیابان­نشین شدند، خاندان سیدالشهداء را دارند توی بیابان­ها می­کشانند، همراه رئوس مبارک شهدا که به شام ببرند، یحیی خُزائی که از مولا کینه داشت، رفت روی تپه­ای ایستاد، یک سنگ هم برداشت، کاروان برسد بزند به سر سیدالشهداء سلام الله علیه. رأس مبارک ابی­عبدالله که آمد، او دست را بلند کرد سر را نشانه بگیرد، بزند، چشمش افتاد به سر مبارک سیدالشهداء سلام الله علیه، چشم مبارک باز شد…

تا تو نگاه می­کنی، کار من آه کردن است / ای به فدای چشم تو، این چه نگاه کردن است

یک نظر دید و تاوان دو عالم را داد. یک نگاه کرد، اما وجودش فدا شد. دلش رفت به محضر سیدالشهداء سلام الله علیه. بعد دید لب مبارک باز شده است، دارد قرآن می­خواند: «وَ سَيَعْلَمُ الَّذِينَ ظَلَمُوا أَيَّ مُنْقَلَبٍ يَنْقَلِبُون.» (شعراء/227)

سنگ را برده بود عقب که بزند به سر مبارک، این صحنه را دید، سنگ را زد توی سر خودش.

یک لحظه سیم وصل شد، نگاه کرد، گفت آقا غلط کردم.

کاش من حرّ بشوم، توبه مردانه کنم.

هرچند گناه ماست، کشتی کشتی، یا صاحب الزمان! غم نیست که رحمت تو دریا دریاست.

از تپه آمد پایین، خودش را انداخت به پای امام سجاد علیه السلام، گفت تا خرخره توی گناهم.

اما بر کسی مربوط نیست؛ بر امام مهربان خود پناه آورده­ام.  

حضرت فرمودند: إرفَع رَأسَک!

همان حرفی که ابی­عبدالله به حرّ زدند.

گر دو صد جرم عظیم آورده­ای / غم مخور! رو بر کریم آورده­ای

هیچ شخصی نِی ز اَحرار و عبید / رو بر این درگه نکرده، ناامید

_ بلند شو، دستت را به من بده.

گفت آقا، من یک عمر در عداوت و دشمنی شما بودم. نفهمیدم. الان یک نگاه ابی­عبدالله دست مرا گرفت. حالا چی کار کنم برای شما؟

حضرت فرمودند خدا توبه تو را قبول کرد.

گفت آقا، نمی­توانم ببینم دست شما بسته باشد، دست من باز باشد.

شمشیر کشید. جان داد. دم آخر باز نگاه به سر مبارک کرد، گفت: صلّی الله علیک یا اباعبدالله!

چی دستش را گرفت؟

کدام راه می­تواند انقدر زود ما را به مقصد برساند؟ حقیقت توبه این است. نه اینکه فقط بگویی پشیمان شدم. می­شود آدم بکشی، بگویی پشیمان شدم؟ جبّار آسمان را عصیان کنم، بگویم پشیمان شدم؟ نه. باید بروم درِ خانه­ی حجت الله؛ او وساطت مرا کند!

اللهم عجّل لولیّک الفرج

مطالب مرتبط

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *