دهه اول محرم ۱۴۴۵_تهران (شب هفتم)

  • غربت و مظلومیت امام عصر در کلام اهل بیت علیهم السلام
  • شب هفتم محرم ۱۴۴۵
    • تهران _ مرداد۱۴۰۲

دهه اول محرم 1445_ تهران

استاد اوجی شیرازی

شب هفتم:

_ غربت و مظلومیت امام عصر در کلام اهل بیت علیهم السلام

اعوذ بالله من الشیطان اللّعین الرجیم

اعوذ بولایتک یا مولای یا امیرالمومنین

بسم الله الرحمن الرحیم

صلی الله علیک یا رسول الله و علی اهل بیتک المظلومین المعصومین و لعنه الله علی اعدائهم اجمعین.

اللهم کن لولیک الحجه بن الحسن صلواتک علیه و علی آبائه فی هذه الساعه و فی کل ساعه ولیاً و حافظاً و قائداً و ناصراً و دلیلاً و عیناً حتی تسکنه ارضک طوعاً و تمتعه فیها طویلاً.

یا صاحب الزمان!

ای طلعتَ الرّشیده­ی من، ایها العزیز/ ای غرّۀ الحمیده­ی من، ایها العزیز

خورشید من، سپیده­ی من، ایها العزیز/ ای نور هر دو دیده­ی من، ایها العزیز

این اشک­ها شده همه­ی آبروی من/ چشمی گشا به روی من، ای آرزوی من

در حیرتم که با دلت این غم چه می­کند/ با چشم­هات اشک دمادم چه می­کند

شب­های داغ شیون و ماتم چه می­کند/ زخمی­ترین غروب محرم چه می­کند

یا این دل شکسته­ی ما را صبور کن/ یا از برای زینب کبری ظهور کن.

یا بن الحسن! یا بن الحسن!

أَلسَّلامُ عَلَى الشِّفاهِ الذّابِلات! أَلسَّلامُ عَلَی الْجُیُوبِ الْمُضَرَّجات!

یا رَحْمَهَ اللهِ الْوَاسِعَه و یا بابَ نَجاۀِ الاُمّۀ، حبیبی یا حسین!

أُذِنَ لِلَّذِینَ یُقَاتَلُونَ بِأَنَّهُمْ ظُلِمُوا وَإِنَّ اللهَ عَلَی نَصْرِهِمْ لَقَدِیر. (حج/۳۹)

خدا به آبروی امیرالمومنین، فرج امام زمان را برساند.

اعمال و رفتار و گفتار و عقاید ما را مورد رضایت ولی­اش قرار بدهد.

نسألک اللهم بروح علی بن ابیطالب علیهماالسلام الذی لم یشرک بالله طرفه عینٍ ان تعجّل فرج مولانا صاحب الزمان.

هدیه محضر امیر عوالم حضرت امیرالمومنین و سیدۀ نساء العالمین، جهت عرض تسلیت به محضر بقیۀ الله فی الارضین صلوات الله علیهم اجمعین، صلواتی تقدیم کنید. اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجّل فرجهم و اهلک عدوّهم.

عرض در این بود که ائمه اطهار فرمودند برای نجات از فتنه­های آخرالزمان باید امام­تان را بشناسید و قدم برداشتن در امتداد مسیر حرکت سیدالشهداء سلام الله علیه هم این است که «اِعرف إِمامَک» امام­ت را بشناس.

هر شب صفتی از صفات امام را عرض کردیم و امشبی را که در آن هستیم، شب عطش، شب هفتم، شب باب الحوائج حضرت علی اصغر سلام الله علیه باید عرض کنیم آن صفتی که بین تمام حضرات آل الله علیهم صلوات الله مشترک است این است که در زیارتنامه­ها بلااستثنا به هر کدام از حضرات اهل بیت این عبارت اطلاق می­شود که «یا مظلوم.»

تمام این خانواده مظلوم هستند. چقدر مظلوم هستند؟ انقدر که وقتی امام سجاد علیه السلام آمدند وارد مدینه شوند، بعد از شام و کوفه و کربلا و اربعین و همه آن اتفاقات، حضرت یک جمله گفتند و شاید در شرح و توضیح و تفسیر مظلوم بودن و مورد ستم واقع شدن اهل بیت علیهم السلام همین جمله کفایت کند که حضرت فرمودند: «وَاللهِ لَوْ أَنَّ النَّبِىَّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَآلِهِ تَقَدَّمَ إِلَیْهِمْ فِی قِتالِنا کَما تَقَدَّمَ إِلَیْهِمْ فِی الْوِصایَهِ بِنا لَمَا ازْدادُوا عَلى ما فَعَلُوا بِنا.» اگر آیه مودت برعکس نازل شده بود و دستور خدا و پیغمبر، ظلم به ذوی القربی بود، اصلاً بیش از این نمی­شد شما به ما ظلم کنید.

امیرالمومنین سلام الله علیه هم فرمودند اهل بیتِ هیچ پیغمبری به اندازه ما از امت خودش آزار و اذیت ندید.

و دعبل گفت: «لاأَضْحَکَ اللهُ سِنَّ الدَّهرِ إِنْ ضَحِکَتْ/ وآلُ أحمدَ مظلومونَ قدْ قُهِروُا/

مُشَرَّدُونَ نُفوا عَنْ عُقْرِ دارِهمُ/ کأنهمْ قدْ جَنَوْا ما لیسَ یُغتفرُ.»

گویی که جنایتی از اینها صادر شده باشد که هیچ راه عفو و بخششی نداشته باشند؛ چنین با اهل بیت علیهم السلام رفتار کردند.

لکن با وجود اینکه تمامشان مظلوم هستند، با وجود اینکه این چهارده خورشید درهم بیخته، چهارده نور به هم آویخته، چهارده گل، چهارده معصوم پاک، در اوج قله­ی مظلومیت هستند، اما هر کدامشان برای مظلومیت امام زمان من و شما گریه کرده­اند.

پیغمبر خدا فرمودند: «مَا أُوذِیَ نَبِیٌّ مِثْلَ مَا أُوذِیتُ.»

چرا هیچ پیغمبری بیش از پیغمبر ما اذیت نشده باشد؟ در حالی که ۲۳ سال زحمت کشید. خون دل خورد، به او مجنون گفتند، ساحر گفتند، کذاب گفتند، شکنبه گوسفند بر سرش ریختند، خار سر راهش ریختند، جسارت­ها کردند، با این وجود، جلد ۵۲ بحارالانوار می­نویسد امام صادق علیه السلام به فُضیل فرمودند: با وجود اینکه هیچ پیغمبری اندازه پیغمبر ما اذیت نشد، اما مهدی ما در زمان غیبتش از مردمان زمان خودش بیش از پیغمبر خدا ستم می­بیند.

امیرالمومنین چقدر مظلوم بودند؟ الهی الان برای ما نجف بنویسند. «ألسَّلامُ عَلَیکَ یَا وَلیَّ اللهِ، أنتَ أوَّلُ مَظلُومٍ.» شما اول مظلومی! همه مظلوم­های عالم یک­جا جمع شده باشند، شما برو بگو: «ألسَّلامُ عَلَیکَ یَا أوَّلُ مَظلُوم»، همه برمی­گردند به امیرالمومنین سلام الله علیه نگاه می­کنند. این آقای اول مظلوم عالم، این آقایی که منتهی الحلم است، کارش به جایی برسد که بگوید: «فَأَمَّا حُزْنِی فَسَرْمَد وَ أمّا لَیلی فَمُسَهَّد.»

من هیچ موقع جرأت نکردم این عبارت را معنا کنم که وقتی، یا امیرالمومنین روحی فداک/ آسمان را دفن کردی زیر خاک؛ وقتی که حضرت همه امیدش را در دل خاک گذاشتند، یک جمله فرمودند: «قَلَّ یَا رَسُولَ اللهِ عَنْ صَفِیَّتِکَ صَبْرِی.» می­دانی یعنی چی علی بگوید «قَلَّ صَبْرِی»؟ هر کس در عالم زمین می­خورد، می­خواهد بلند شود، می­گوید یا علی! بعد این امیرالمومنین، بیفتد زمین، بگوید: «قَلَّ یَا رَسُولَ اللهِ عَنْ صَفِیَّتِکَ صَبْرِی وَ ضَعُفَ عَنْ سَیِّدَهِ النِّسَاءِ تَجَلُّدِی.» هر روز راه بیفتد در قبرستان بقیع، بین قبرها برود.. چون نمی­شد که سر قبر فاطمه­اش بنشیند. چه مظلومیتی! بین قبرها راه برود بگوید: «مالی وقفتُ على القبور مُسلماً/ قَبْرَ الحَبِیْبِ فَلَمْ یَرُدَّ جَوَابِی.» علی، چی شده هرچه به عزیزت سلام می­کنی، به تو جواب نمی­دهد؟ «کُنَّا کَزَوْجِ حَمَامَهٍ فِی أَیْکَهٍ.» من و فاطمه مثل یک جفت پرنده در یک آشیانه بودیم. «مُتَمَتِّعِینَ بِصِحَّهٍ وَ شَبَابٍ.» تا فاطمه داشتم، غمی نداشتم. اما فاطمه را که از من گرفتند، همه دار و ندارم را گرفتند.

وقتی آمدند حضرت زهرا را دفن کردند، امام حسین می­فرمایند دیدم پدرم «نَفَضَ یَدَهُ مِنَ التُرَاب» دستش را تکاند؛ یعنی تمام شد.

حضرت سکینه هم می­فرمایند وقتی بابایم آمد پشت خیمه­ها، علی اصغر را دفن کرد «نَفَضَ یَدَهُ مِنَ التُرَاب.» یعنی بارالها این سرم، این پیکرم، این علمدار رشید، این اکبرم، این سکینه، این رقیه، این رباب، این گل نوباوه­ی در خون خضاب.

امیرالمومنین سلام الله علیه روی منبر بودند که شخصی رد می­شد، می­گفت «وامَظلَمَتاه». فرمودند بیا اینجا با هم داد بزنیم: «وامَظلَمَتاه». بگو ببینم چی شده؟ گفت فلانی حقم را خورده است. حضرت فرمودند: «لَقَد ظُلِمتُ عَدَدَ الحَجَرِ وَ المَدَر.» به اندازه هر سنگ و ریگی که در عالم است، به منِ علی ظلم شده است. امام، مبالغه نمی­کند!

ابن ابی الحدید سنی معتزلی می­گوید که امیرالمومنین هیچ منبری نرفتند، مگر این جمله را گفتند، (دیدید مثلا می­گویند فلان خطیب هر منبری می­رود، فلان جمله را می­گوید) حضرت می­فرمودند: «مازِلْتُ مظلوما مُذ قُبِضَ رسولُ الله.» همیشه من مظلوم بوده­ام.

همه­ی مظلومیتِ این اول مظلوم عالم را عرض کردم برای یک جمله که آخرین روزهای حیات ظاهریِ امیرالمومنین، اصبغ بن نباته می­گوید من دیدم مولا نشستند، چه نشستنی؟ «مُتَفَکِّراً یَنْکُتُ فِی اَلْأَرْض.» در فکر فرو رفتند، انگار غم عالم روی دل مولا ریخته است. چند روز قبل از نوزدهم ماه رمضان که ملعون ازل و ابد، ابن ملجم آن جسارت را به امیرالمومنین کرد.

می­گوید دیدم مولا نشستند، همین­طور دستشان را روی زمین می­زنند. رفتم تسلی بدهم، بگویم آقا، دورتان بگردم. می­دانم خیلی به شما ظلم شده است، می­دانم حق شما غصب شده است، می­دانم به ناموس شما در روز روشن جسارت شده است. که زن را کسی مقابل شوهر نمی­زند. اما قربانتان بروم، انقدر غصه نخورید.

حضرت یک نگاه به من کردند، دیدم چشم­ها کاسه­ی خون. فرمودند اصبغ، درست است به من خیلی ظلم شده است، من که چند روز دیگر تمام است، اما فکر و درد و غصه­ی الان من، برای این است که مهدی ما چه بر سرش خواهد آمد. یادم به مظلومیت او افتاد. یادم به غربت و تنهایی او افتاد. برای او گریه کردم.

امیرالمومنین حتی در آخرین لحظات حیاتشان، وقتی که آقازاده­ها را جمع کردند، باز توصیه کردند که «سَمیّ رسول الله نفسی فداؤه فلا تخذلوه یا بُنیّ و عجّلوا.» جان ِمن علی فدای مهدی بشود. فرزندانم، رهایش نکنید. در راه یاری او عجله کنید. شتاب کنید.

السَّلاَمُ عَلَیْکِ أَیَّتُهَا السَّیِّدَه الْجَلیلَه، الْمَغْصُوبَهِ حَقُّهَا، الْمَمْنُوعَهِ إِرْثُهَا!

حضرت زهرا سلام الله علیهایی که چه کسی به اندازه­ی این بانو ستم دید؟ با این وجود، به آن عالم بزرگ در عالم رویا فرمود که بگو دلی شکسته­تر از من در آن زمانه نبود/ در این زمان دل فرزند من شکسته­تر است.

امام مجتبی چقدر مظلوم هستند؟ این مظلومیت قبر مبارک، آن مظلومیت زمان خود حضرت که دور و بری­ها چه کردند. من از بیگانگان هرگز ننالم/ که با من هرچه کرد، آن آشنا کرد. فکر کن نزدیک­ترین افرادت بیایند بگویند کاش مُرده بودی این کار را نمی­کردی. دیگر نگویم جسارت­هایی را که کردند. امام مجتبی در اوج مظلومیت­شان نشستند به گریه کردن. برای چی گریه کردند؟ برای جسارت­هایی که به ایشان شده بود؟ نه. می­گوید رفتم گفتم آقاجان، غلط کردند، هرچی گفتند من از شما عذر می­خواهم. گفتند نه. گفتم پس چرا گریه می­کنید آقا؟ فرمودند: «لَیْلَهُ الْقَدْرِ خَیْرٌ مِنْ أَلْفِ شَهْرٍ.» (قدر/۳) گفتم چه ربطی دارد؟ فرمودند لیلۀ القدر، یک شبِ ظهورِ فرزندم مهدی است که بهتر است از هزار ماه بنی امیه. دارم برام مظلومیت او گریه می­کنم.

فکر کن مظلومی که مظلوم عالم برایش بسوزد و گریه کند. امام حسین سلام الله علیه که امام صادق فرمودند: «لازِلنا بعد الحسین باکیاً» همیشه بعد امام حسین، ما گریانیم. آن سیدالشهدایی که «أقرَحَ جُفُونَنا» مصیبتش چشم تمام آل الله الی یوم الانقضاء، یعنی تمام اهل بیت طبق فرمایش امام رضا تا وقتی که از دنیا رفتند، پلک چشمشان زخم بوده است در مصیبت امام حسین. «اَلسَّلامُ عَلَیکَ یا غَریبَ الغُرَباء! یا شهید الشّهدا!» با وجود این مظلومیت و غربت، تا دم آخر، درباره امام زمان ما گفت. شب عاشورا به زینبش گفت خواهرم زینب، نکند غصه بخوری؟ ما مهدی داریم.

عصر عاشورا به پسرش زین العابدین سلام الله علیه گفت: «وَاللهِ لا یَسْکُنُ دَمی حَتّی یَبْعَثَ اللهُ الْمَهدی.» خون من همین­طور دارد می­آید، قطع نمی­شود، همیشه می­جوشد تا اینکه خدا مهدی ما را بفرستد.

اگر کسی عزیزِ مرا بکشد، بگویند آقا فقط یک وکیل می­تواند حق شما را بگیرد، زندگی­ام را می­فروشم تا خون او پایمال نشود.

به شش ماهه­شان هم رحم نکردند. بعد به ما گفتند فقط یک نفر هست که می­تواند احقاق حق کند.

می­دانی دست و پا زدن بچه روی دست بابایش یعنی چی؟ «یُرَفرفُ کالطّیر المَذبوح» این تعبیر امام است. دیدی پرنده­ای که سرش را می­بُرند، چطور دست و پا می­زند؟ فرمودند تا تیر خورد، «کانَ یُرَفرفُ کالطّیر المَذبوح.» هی می­آمد آرام شود، امام حسین می­آمدند سمت خیمه، دوباره شروع می­شد. وقتی که آرام شد، دیدند «تَبَسّمَ فِی وَجْهِ أَبیه.» یک لبخندی به صورت سیدالشهداء زد. چه بر دل سیدالشهداء گذشت؟ فقط یک نفر می­تواند این داغ را جبران کند. فرمودند بنشینید برای او دعا کنید.

شاه لب تشنه تو را خوانده میان گودال/ ای رباینده­ی غم از دل ارباب بیا.

مظلومیت زمانش طوری بود که وقتی ارباب ما به زمین افتاد، وقتی که ملائکه ضجّه زدند، ندا آمد: ملائکه، دارید برای مظلومیت حسین سلام الله علیه گریه می­کنید، اما برای ظهور منتقمش دعا کنید که «بِهَذَا أَنْتَقِمُ لِهَذَا

چرا امشب دارم این حرف­ها را می­زنم؟ چون امشب، شب اضطرار است. امشب می­خواهیم بیچاره شویم. بابا! حضرت علی اکبر آمد جنگید، زدی ضربتی، ضربتی نوش کن. اما علی اصغر چه کرده بود؟ حتی دیگر جان نداشت گریه کند! امشب باید کارد به استخوان ما برسد. تمام مظلوم­ها برای مظلومیت امام زمان سوختند.

امام سجاد سلام الله علیه، چی بگویم از مظلومیتشان؟ ابوخالد کابلی می­گوید رفتم خدمت حضرت، دیدم نشستند، گفتم سلام علیکم، کَیْفَ أَصْبَحْتَ؟ حالتان چطور است؟ سربلند کردند، دیدم وای! چشم مبارک کاسه خون! فرمودند «وَیْحَکَ أَمَا آنَ لَکَ أَنْ تَعْلَمَ کَیْفَ أَصْبَحْتُ؟» وای بر تو باد. آیا هنوز نمی­دانی که همه­ی ما اهل بیت، روزمان را چطور شروع می­کنیم؟ «أَصْبَحْنَا فِی قَوْمِنَا مِثْلَ بَنِی إِسْرَائِیلَ فِی آلِ فِرْعَوْنَ یُذَبِّحُونَ أَبْنَاءَنَا وَ یَسْتَحْیُونَ نِسَاءَنَا أصبحنا و یُلعنُ امیرالمومنین عَلی المنابر.»

امام سجاد علیه السلام به غربتی دچار شده بودند که بعد از ماجرای کربلا شما فکر می­کنید وقتی حضرت به مدینه آمدند، همه می­گفتند آقا تسلیت؟ سرتان سلامت؟ نه! به امام سجاد زخم زبان می­زدند، چقدر به بابایت گفتیم نرو. دیدی الان چه بر سرتان آمد؟ انقدر حضرت را اذیت کردند که از مدینه خارج شدند، یک سال و نیم امام سجاد علیه السلام کف بیابان، تک و تنها چادر زدند، زندگی کردند. بعد این آقای اوج مظلومیت بگوید: «اَخمَلنا ذکراً» فراموش شده­ترین ما مهدی است.

مِنهال می­گوید رفتم خدمت امام سجاد سلام الله علیه، گفتم آقا جان، امامان بعد از خودتان را نام ببرید. گفتند، گفتند، گفتند تا رسیدند به امام عسکری. بعد از امام عسکری دیدم «بَکی علی بن الحسین.» کسی که کربلا دیده است، قتلگاه دیده است، کسی که شام و کوفه دیده است، با شنیدن یک اسم قلبشان جریحه­دار شد. امام سجاد سلام الله علیه اوج مصائب را دیده­اند. اما ببینید مصیبت امام زمان چیست که وقتی امام سجاد به نام امام زمان رسیدند، «بکی بکاءً عالیاً» هق هق می­کردند.

چون ما مردمان زمان عصر او هستیم. مگر در دنیا چند تا آدم است؟ از اینها مگر چند نفر مسلمان هستند؟ از مسلمان­ها چند نفرشان شیعه هستند؟ از شیعه­ها چند تا معتقدند؟ از معتقدها چند تا خوش اعتقاد هستند؟ از خوش اعتقادها چند نفرشان فکر امام زمان هستند؟ ته­اش مگر ما چقدر یادش هستیم؟ یک دکان برای خودمان باز کردیم. غریبه که نیستیم، همه دور هم نشستیم، داریم درد دل می­کنیم. اگر ما مضطر شده بودیم…

مگر نگفتند نسخه بنی اسرائیل چهل روز اضطرار بود؟ چهل روز، ۱۷۰ سال زودتر منجی برایشان فرستاد.

فردا آب را می­بندند. دیگر از فردا رباب، شیر ندارد. از فردا لب اربابمان ترک می­خورد. «إِنْ أَصْبَحَ مَاؤُکُمْ غَوْرًا فَمَنْ یَأْتِیکُمْ بِمَاءٍ مَعِینٍ.» (ملک/۳۰) یک عمر است ماء معین روی ما بسته شده است. نمی­فهمیم! خودم را عرض می­کنم. الحمدلله شما موفق هستید به نوکری حجت بن الحسن. اما منی که اینجا نشستم، هیچ کاری برای امام زمان نکردم. تا خرخره در قرضش هستم. خواستم سربازش شوم، سربارش شدم. اگر شما هم مثل من هستید، بیایید امشب به حال خودمان ضجّه بزنیم، بگوییم ما را به قنداقه­ی علی اصغرت گره بزن، ما بیش از این شرمنده­اش نشویم.

از مظلومیت امام باقر بگویم. در چه عصری زندگی می­کردند؟ حضرت فرمودند: «فَقُتِلَتْ شِیعَتُنَا بِکُلِّ بَلدَهٍ.» فکر کن امامی ببیند هرجا شیعه­ای دارد، شیعیانش را می­کشند. «وَ قُطِعَتِ الأَیْدِی وَ الْأَرجُلِ عَلَى الظِّنَّه.» خود امام باقر فرمودند گمان می­کنند فلانی شیعه ماست، احتمال می­دهند شیعه است، می­گویند فعلا بروید چهار دست و پایش را قطع کنید، بعد تحقیق کنید اگر شیعه بود گردنش را بزنید.

در زمانی که حضرت باقر سلام الله علیه فرمودند به یکی بت­پرست بگویند، بهتر از این است که بگویند شیعه امیرالمومنین سلام الله علیه. این امام باقر علیه السلام می­سوختند، گریه می­کردند، می­فرمودند: «لَوْ اَدْرَکْتُهُ لَاسْتَبْقَیْتُ نَفْسی له.» اگر درکش کنم، جانم را فدایش می­کنم. امام باقر علیه السلام می­گفتند که جان فدایش می­کنم!

بعد چقدر زشت است حضرت یادمان بدهند که شیعیان در زمان غیبت این دعا را بخوانید و در دعایتان بگویید که « الهی لا تُنْسِنا ذِکْرَهُ.» خدایا یاد امام زمان را از دل ما نبر. یعنی چقدر ما بد شدیم که یادمان بدهند که دعا کنید که امام زمان را فراموش نکنید. مثلاً یک بابا، آب و نان بچه­اش را داده است، بعد بگوید خدایا بچه­هایم مرا یادشان نرود. چقدر بی­وفایی! چقدر بی­وفایی!

امام صادق سلام الله علیه مظلومیت زمان امامتشان این است که منصور در ماه رمضان، به حضرت غذا می­خورانَد. مظلومیت حضرت این است، فکر کن در خانه­ات خوابیدی، مأمور بریزد، زن و بچه­ات خوابند، چه هول و ولایی به دلت وارد می­شود؟ هفده بار درِ خانه امام صادق سلام الله علیه ریختند. یک­بار داشتند نماز می­خواندند، دیدند از روی پشت بام مقداری خاک ریخت. نگاه کردند، دیدند یک کسی است. حضرت فرمودند صبر کن. الان می­افتی. نردبان برایت بگذارم، بیایی پایین. چقدر مهربان!

چند بار این روایت را شنیدید، که می­گوید رفتم خدمت حضرت صادق علیه السلام. دیدم مِسح پوشیدند. مِسح یعنی لباس عزادار. یقه ندارد. چون یقه دریدن، یقه پاره کردنِ کسی که عزادار است، کفاره دارد و حرام است؛ به جز برای سیدالشهداء علیه السلام که فرمودند «تُشَقّ الجُیوب» باید گریبان پاره کنید. اما اگر برای مادر خودم گریبان پاره کنم، باید کفاره بدهم.

می­گوید دیدم که امام صادق مِسح پوشیدند. یعنی روا بُود که گریبان ز هجر پاره کنم. بعد طوری گریه می­کنند که قطره قطره اشک از محاسنشان می­چکد، خاک زیر پایشان گِل شده است، « کَالوالِهِ الثَّکلی» عین مادری که جوان از دست داده است.

یک نمونه بگویم مادری که جوان از دست داده است، حالش چطور است؟ مرحوم مامقانی و مرحوم صاحب روضات می­گویند بهترین مقتلی که نوشته شده است، مقتل ریاض الشهاده است. از این کتاب دارم عرض می­کنم که وقتی پیکر قاسم بن الحسن را آوردند، دیدند مادرش دست عروسش زبیده را گرفته است، می­گوید ببخشید، هر عروسی را باید کف دستش حنا بگذارند. اینجا حنا نیست. دست می­زد توی خون گلوی قاسم، کف دست عروسش می­زد. این حال مادری است که جوان از دست داده است.

می­گوید دیدم امام صادق که «یبکی بُکاءَ الوالِهِ الثَّکلی، ذاتَ الکبِدِ الحَرّی» عین مادری که جگرش آتش گرفته است، یک جوری دارند گریه می­کنند که «فَاستَطارَت عُقولُنا» داشتیم دیوانه می­شدیم از گریه ایشان. هی به خودشان می­پیچند. (دیدی مادر وقتی عزادار است، چطور دور خودش می­پیچد؟) به خودشان می­پیچند، می­گویند «سیدی! َغیبَتُک نَفَت رُقادی، و ضَیقَت عَلَی مِهادی. سَیدی! غَیبَتُک أوصَلَت مُصابی بِفَجایعِ الأَبَدِ، و فَقدُ الواحِدِ بَعدَ الواحِد.» آقای من، غیبت تو خواب را از چشمم ربوده است. زندگی را برای من سخت کرده است. فجایع قلب مرا ابدی کرده است.

گفتیم آقا برای چه کسی دارید این­طور گریه می­کنید؟ فرمودند در صحیفه مادرم فاطمه، در احوالی که بر سر مهدی خواهد آمد، نگریستم، برای او گریستم.

من دو ماه است قرار است امشب یک منبر دیگر بروم. نوشتم، آماده. همین که داشتم می­آمدم، به خودم گفتم امشب، شب اضطرار است. بگذار از مظلومیت امام زمان بگویم.

استخاره کردم، این آمد: «کهیعص. ذِکْرُ رَحْمَتِ رَبِّکَ عَبْدَهُ زَکَرِیَّا.» (مریم/۱و۲)

ما امید داریم که امشب از عطش علی اصغر، فرجی برای ما بشود.

از غربت موسی بن جعفر و مظلومیتش هم بگویم مضطرتان کنم. همه بیچاره بشویم. حال موسی بن جعفر در زندان می­دانی چه بود؟ فکر کن یک کسی بیاید توی خیابان جلوی شما یکی بزند در گوش پدرت؛ چی می­شود؟ امام رضا، بی­ادبی نیست برای شما بگویم؟ که شما دعا کنید برای فرج.

می­نویسند:

یک: سندی بن شاهک، اول صبح، بین الطلوعین می­آمد یکی در گوش موسی بن جعفر می­زد، می­رفت.

دو: وعده بود، اول هر ماه قمری، صد ضربه شلاق به امام ما می­زد، تا ماه دیگر جایش التیام پیدا کند.. دوباره می­زد.

چقدر به اینها ظلم شد؟! فرمودند هیچ خانواده­ای مثل ما مظلوم واقع نشد. سیاه­چال، چه جور سیاه­چال؟ یعنی چی؟ یعنی قبر. یعنی ده متر می­کَندند، می­رفتند توی زمین. دو متر سمت راست، یک متر سمت چپ. اینطور بود. خودشان در قالب دعا گفتند: «یَا مُخَلِّصَ الْطّفل مِنْ بَیْنِ مَشِیمَهٍ وَ رَحِمٍ‏، یا مُخَلِّصَ الشَّجَرِ مِنْ بَیْنِ رَمْلٍ وَ طینٍ وَ ماءٍ، خَلِّصْنی.»

در این حال، در این مظلومیت، در این غربت، موسی بن جعفر، پدر حضرت معصومه سلام الله علیها، امالی شیخ طوسی رو ببینید، می­گوید می­دیدم غروب که می­شود به خودشان می­پیچند، می­گویند: «بِأَبِی الْمُنْتَدَحُ الْبَطْنَ، بِأَبِی الْمَقْرُونُ الْحَاجِبَیْنِ، أَحْمَشُ السَّاقَیْنِ.» پدرم فدای ابروی کمانت! پدرم فدای ساقه­های کشیده­ات! پدرم فدای روی زیبایت! پدرم فدات! پدرم فدات!

گفتیم چه کسی را می­گویید پدرم فدایش؟ فرمودند: «هو الخامسُ مِن وُلدی، اسمه مهدی.» گفتم این مهدی کیست؟

از شما بپرسند امام دوازدهم­تان کیست؟ چی می­گویید؟چطور توضیح می­دهید؟ موسی بن جعفر چهار کلمه گفتند، که من امروز شرمنده بشوم، که من انسانی هستم که در زمان غیبتش زندگی می­کنم، محبتش در دلم است، به یمن او روزی می­خورم، خنکای محبت خودش و جدّش به صورتم خورده است، رزق اشک امام حسین را بهم دادند، اما موسی بن جعفر بگویند «هو الغریب.» او غریب است. موسی بن جعفر بگویند بین این همه مجلس، بین این همه عزادار، بین این همه طلبه و معمّم و روحانی و مداح و سینه­زن و ذاکر و کفش جفت­کن و چای­ریز برای امام حسین، «هو الوحید.» او تنهاست. یعنی من به درد نخورم! یعنی من بُنجل هستم. یعنی من یک قدم جلو نیامدم. وگرنه نمی­گفتند «هو الوحید.»

چند سال «هو الوحید»؟ چند روز می­توانی تنها باشی؟ ۱۱۸۰سال تنهایی بس­اش نیست؟ امشب هرکجا می­رود می­خواهد بشنود که به گلوی علی اصغر سه شعبه زدند.

فردا می­گویند آب را ببندید. عطش به کجا می­رسد؟ این همه مصیبت، این همه داغ، این همه روضه، اما وقتی خدا می­خواهد برای حضرت آدم روضه بخواند، اولین جمله­ای که می­گوید، می­گوید «یا آدم یُقتَلُ عطشاناً.» پس خیلی حرف است. پس خیلی فشار آمده است. چقدر «یُقتَلُ عطشاناً»؟ آنقدر که «یَحولَ العَطَشُ بَینَه و بَینَ السَّماءِ کَالدُّخان.»

خدا می­خواهد برای حضرت موسی روضه بخواند، می­گوید «صَغیرُهُمْ یُمِیتُهُ الْعَطَش.»

امام زمان ما می­آیند بخواهند یک خط روضه بخوانند، پشتشان را به خانه کعبه می­زنند، می­گویند: «انا منتقم جدّی الحسین، الّذی قتلوه عطشاناً.»

از فردا فقط آب خواستی بخوری، یادت باشد که وقتی دختر یازده ساله­اش رفت توی گودی قتلگاه، عادت کرده بود صورت روی صورت بابا بگذارد، دید صورت نیست، گردن روی گردن بریده گذاشت. بین این همه مصیبت، گفت دخترم بگو به شیعیان «شیعتی مَهْما شَرِبْتُم ماءَ عَذْبٍ فاذکرونی.» آب خوردی مرا یادم باش.

در قرآن خواسته روضه بخواند، گفته است «کهیعص.» از عطش گفته است.

امام سجاد علیه السلام آمدند پدر را دفن کردند، با انگشت مبارک یک جمله خواستند بنویسند، نوشتند: «هذا قَبْرُ اَبی عبدالله الحُسَیْن اَلَّذِی قَتَلُوهُ عَطْشانا

حضرت لیلا خواسته دعا کند علی اکبرش برگردد، چطور دعا کرده است؟ می­گوید رفت توی خیمه، گیسو پریشان کرد، دست بلند کرد: «الهی بِعطش ابی عبدالله.»

خیلی عطش بد بوده است.

ذوالجناح آمد، دخترش سکینه رفت دور ذوالجناح، نگفت بابایم چند تا تیر خورد، نگفت چند تا نیزه خورد، نگفت چند نفر بهش حمله کردند، چند نفر به یک نفر، یک جمله گفت. چون دختر، بابا را می­شناسد، دختر، حال بابا را ببیند، می­فهمد. هی می­چرخید می­گفت: «یا جَوادَ اَبی هَلْ سُقِیَ اَبی اَمْ قُتِلَ عَطْشاناً.» بگو آبش دادند؟ یا تشنه او را کشتند؟

:۱ یک کسی خیلی عطشی است. نوشتند سیدالشهداء علیه السلام، عطشی بودند.

:۲ گرما. دربندی می­نویسد خورشید گویی هرچه حرارت داشت، به کربلا تابید.

:۳ رفتن و آمدن. از صبح، هی رفته است، آمده است. علی اکبر را بیاورد. برود کنار علقمه، ابوالفضل را نیاورد. برود قاسم را بیاورد.

:۴ حرف زدن. آقای تشنه­مان روز عاشورا هفده خطبه خواند. هی گفت «انا بن فاطمۀ الزهراء.»

:۵ خودِ لباس و زره، عطش می­آورد.

:۶ کسی که خون از بدنش برود، تشنه می­شود.

چه کسی می­گوید ارباب ما غسل نداشت؟ امام زمان می­گویند غسلش دادند، «اَلسَّلام عَلَی المُغَسَّلِ بِدَمِ الجَراح.» انقدر از پیکرش خون آمد که گویی غسلش داده بودند.

:۷ اشک ریختن آدم را تشنه می­کند. «اَلسَّلامُ عَلَیک یا صَریعَ الدَّمْعَهِ السّاکبَه.» از اول صبح، هی گریه می­کرد و اشک می­ریخت. مخدّرات هم که دو تا چادر بر سرشان باشد، حالا ببین مزید بر همه این علت­ها، یک بانویی هم بچه شیرخواره داشته باشد.

این همه مصیبت دید، هیچ جا نگفت کاش بودید مرا می­دیدید. فقط یک جا گفت شیعه­ها کاش بودید آن لحظه «لَیْتَکُم فی یَوْمِ عاشــورا جمیـعاَ تَنْظُرونی.» منِ حسینی که در عمرم به کسی رو نزدم، رو زدم آب بگیرم، پسرم را کشتند. «کَیْفَ اَسْتَسْقِی لِطِفْلی فَابَوْا اَنْ یَرْحَمُونی

توی گودال به حضرت سکینه سلام الله علیها گفت: «یا لَرَزِء و مُصاب هَدّ ارکان الحُجون

علی اصغر که بال بال می­زد، کوه­ها داشت می­لرزید. «ویلهم قد جرحوا قلب رسول الثقلین.» تیر ظاهرش خورد توی گلوی علی اصغر، باطنش خورد توی قلب پیغمبر.

شمر حرام­زاده، ابوخلیق حرام­زاده، هر دو نفر گفتند. شمر به یزید گفت، ابوخلیق به مختار گفت. گفت کجا سوختید؟ گفت فقط آن­جایی که دیدیم امام حسین ایستاده است، بچه­اش دارد روی دستش بال بال می­زند. انقدر سوخت که ایستاد خودش برای خودش روضه خواندن: «لَهفَ قلبی علَی الصّغیر الظّامی فَطَمَتهُ السّهامُ قبلَ الفِطام.» یعنی بابا ما تو را از شیر نگرفتیم، تیر حرمله تو را از شیر گرفت. گریه­ی امام حسین باعث شد لشکر عمر سعد داشت به هم می­ریخت. گفت حَصین بن نُمیر تیر بزن توی دهان سیدالشهداء.

این مصیبت، چه مصیبتی است؟ من به نیت فرج می­گویم، تو به نیت فرج آتش بگیر. «جاء الحسین علی باب الفسطاط.» گفت: «ایتینی بِوَلَدِیَ الرَّضیع حَتی اُوَدِعَهُ.» شیرخواره­ام را بده، با او وداع کنم. زینب کبری وقتی که آورد، گفت داداش «اُنظُر الی َشفَتَیه، صارتا کالخَشَب.» عین دو تا چوب خشک شده است. برو ببین می­توانی برایش کاری کنی.

می­گوید امام حسین تا آقازاده را گرفتند، باباست هرچه هم داغ دیده باشد، باز باباست، عبا را روی صورت علی اصغرش کشید، آفتاب به صورتش نتابد. وای که رباب چی می­کشید، وقتی روی نیزه سر عزیزش زیر آفتاب بود!

حسین آمد به میدان و/ علی اصغر در آغوشش/ چو ابری بر روی ماهی/ عبای شاه روپوشش.

ببینید ببینید/ گلم رنگ ندارد/ اگر آمده میدان/ سر جنگ ندارد/ گلم سرخ و سفید است/ از او قطع امید است.

«یا قَوْمِ، إِنْ لَمْ تَرْحَمُونی فَارْحَمُوا هذَا الطِّفْلَ الرّضیع، اما تَرونه کیف یتلظّی عطشا.»

یک حرام­زاده ای بلند شد، گفت به حسین اعتماد نکنید. آب را برای خودش می­خواهد، بچه را بهانه کرده است. گفت به خدا در عمرم دروغ نگفتم. بگیرید خودتان سیرابش کنید. هنوز حرف ارباب ما تمام نشده بود، «فَرَماهُ حرمله بسَهمٍ مُحَدّدٍ مسموم له ثَلاثۀ شُعب،‌ فَذُبِحَ الطِّفلُ مِنَ الاُذُنِ الیَ الاُذُنِ.»

یا حسین!

اللهم عجّل لولیک الفرج

مطالب مرتبط

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *