- آیات رجعت در قرآن
- تفاوت وفات اهل بیت علیهم السلام با وفات انسانها
- رجعت اهل بیت علیهم السلام
- رجعت، یوم الحساب است
- امکان توبه در عالم رجعت
- آیا دشمنان اهل بیت علیهم السلام، در رجعت، توبه میکنند؟
- معنای توبه
- شرط مهم پذیرش توبه
- رجب ۱۴۴۵ _ تهران
رجعت
استاد اوجی شیرازی
رجب ۱۴۴۵
جلسه سوم:
_ آیات رجعت در قرآن
_ تفاوت وفات اهل بیت علیهم السلام با وفات انسانها
_ رجعت اهل بیت علیهم السلام
_ رجعت، یوم الحساب است
_ امکان توبه در عالم رجعت
_ آیا دشمنان اهل بیت علیهم السلام در رجعت، توبه میکنند؟
_ معنای توبه
_ شرط مهم پذیرش توبه
اعوذ بالله من الشیطان اللّعین الرّجیم
اعوذ بولایتک یا مولای یا امیرالمومنین
بسم الله الرحمن الرحیم
الحمد لله الّذی نَوّرَ قلوبَنا بِشُعاع انوار المحبّۀ العلویّه و جعلنا من المتمسّکین بالولایۀ المرتضویّه الّذی فرضَ اللهُ مَودّتَهُ علی العربیّۀ و العجمیّۀ ثم الصّلاۀ و السّلام علی مُبلّغ الرّسالات الالهیّه سیّدنا و نبیّنا ابی القاسم المصطفی محمد صلی الله علیه و آله القُرَشیّه سیّما اوّلهم مولانا امیرالمومنین و آخرهم بقیۀ الله فی الارضین و لعنۀ الله علی اعدائهم اجمعین.
اللهم کن لولیک الحجۀ بن الحسن، صلواتک علیه و علی آبائه، فی هذه الساعه و فی کلّ ساعه، ولیّاً و حافظاً و قائداً و ناصراً و دلیلاً و عَیناً حتی تُسکنه ارضک طَوعا و تُمتّعه فیها طویلاً.
یا صاحب الزمان!
بی روی تو ای گل، نبُود خارتر از من/ در دام غمت نیست گرفتارتر از من/ گویند که بر عبد خطاکار، دهی راه/ امروز کسی نیست خطاکارتر از من/ ای گمشدهی مردم دنیا به کجایی؟/ أَ بِرَضْوَی أَوْ غَیرِهَا أَمْ ذِی طُوًی.. عَزِیزٌ عَلَیَّ أَنْ أَرَی الْخَلْقَ وَ لا تُرَی/ ای گمشدهی مردم دنیا به کجایی؟/ ما ریزهخوریم و تو ولی نعمت مایی/ سوگند به اشکی که تو در نافله داری/ از حال دل منتظرانت گله داری.
یا بن الحسن! شده زیر لب هم اسمشان را ببریم خوب است.
وَ لَوْ أَنَّهُمْ إِذْ ظَلَمُوا أَنْفُسَهُمْ جَاءُوکَ فَاسْتَغْفَرُوا اللهَ وَاسْتَغْفَرَ لَهُمُ الرَّسُولُ لَوَجَدُوا اللهَ تَوَّابًا رَحِیمًا. (نساء/۶۴)
خدا به آبروی امیرالمومنین فرج امام زمان را برساند.
اعمال و رفتار و گفتار و عقاید ما را مورد رضایت ولیاش قرار بدهد.
نسألک اللهم بروح علی بن ابیطالب علیه السلام الذی لم یُشرِک بالله طَرفۀَ عینٍ اَن تُعجّلَ فرجَ مولانا صاحب الزمان.
هدیه محضر حضرت امیرالمومنین و سیدۀ نساء العالمین، جهت عرض ادب به محضر بقیۀ الله فی الارضین صلوات الله علیهم اجمعین، صلواتی تقدیم کنید. اللهم صلّ علی محمد و آل محمد و عجّل فرجهم و اهلک عدوّهم.
وجود مبارک امام مجتبی علیه السلام از زمانی که مسموم شدند تا وقتی که به شهادت رسیدند، (بلکه شهادت به فیض حضرت نائل شد،) در روایات است و مرحوم شیخ مفید در ارشاد آورده است که چهل روز طول کشید و پیکر مبارک حضرت، چهل روز آزرده بود از اثر سمی که آن ملعونه به امام مجتبی علیه السلام خوراند. در همین روزها که سرفه میکردند و خون در تشت میریخت، شما تصور کنید کسی چنین حالی دارد، بعد یک نفر آمده است در این حال اصرار دارد که آقا جان، به من نصیحت کنید.
کسی است به نام جُنادۀ بن اَبی اُمیه، حال امام مجتبی علیه السلام را دیده بود، اما میدانست دارد از چه چیزی محروم میشود. حضرت در بستر شهادت بودند، کنار بستر آمد و عرض کرد: یابن رسول الله، مرا نصیحت کنید.
در این حال امام مجتبی علیه السلام یک جمله به او فرمودند. این جمله کلید بسیاری از دردهای ماست و بسیاری از غفلتها، بیتوجهیها، عادت کردن به روزمرگیهای دنیا با همین یک جمله درمان میشود که حضرت به او فرمودند: «اِسْتَعِدَّ لِسَفَرِک وَ حَصِّلْ زَادَک قَبْلَ حُلُولِ أَجَلِک.» حواست هست داری میروی؟ آماده سفر آخرتت باش و قبل از اینکه ملک الموت بیاید و تو را ببرد، بارت را آماده کن. سفرت را آماده کن. بدان که در این مسیر طولانی که تا روز قیامت در پیش داری، به چه چیزهایی نیاز داری.
و جان عالم فدای حضرت اباالحسن، امیرالمومنین سلام الله علیه، که هر شب بعد از نماز عشاء، نه یک شب و دو شب، بلکه کار هر شب امیرالمومنین علیه السلام بود. مسجد کوفه را هم که دیدید، بزرگ است. حضرت طوری صدای مبارکشان را بلند میکردند… (میدانید با صدای بلند سخن گفتن در مسجد کراهت دارد، مگر اذان باشد و قیودی که میخورد. اما ببینید این جمله چقدر مهم است که حضرت هرشب بعد از نماز عشاء، طوری صدای مبارک را بلند میکردند) که صدای نازنین امیرالمومنین علیه السلام در تمام مسجد میپیچید.
چه میگفتند؟ «أیّها الناسُ! تَجَهَّزوا؛ فقد نُودِیَ فیکُم بالرَّحیل.» آماده باشید. چرا که منادی رفتن شما دارد ندا میدهد.
رفقا، برای رفتن هیچ کسی هم مراسم خاصی نگرفتند. به خودمان میآییم، میبینیم ناگهان بانگی برآمد، خواجه مُرد و انگار نه خانی آمده است، نه خانی رفته است. دنیا تکان نخواهد خورد. همانطور که قبلیهای ما رفتند و فراموش شدند، ما هم خواهیم رفت و به فراموشی سپرده خواهیم شد؛ و ما میمانیم و اعمال ما. لذا باید بدانیم در این سفر طولانی، چه مسیرها و چه مراحلی را در پیش داریم.
تصور عامه مردم، بلکه بگوییم تصور حتی مومنین این است که وقتی ما از دنیا رفتیم، روحمان از پیکر جدا میشود و در یک کالبد برزخی قرار میگیرد و در عالم برزخ زنده خواهد بود، تا اینکه نفخه صور دمیده شود و حشر روز قیامت اتفاق بیفتد. لکن این خلاف مکتب اهل بیت علیهم السلام است.
«رَبَّنا أَمَتَّنَا اثْنَتَیْنِ وَ أَحْیَیْتَنَا اثْنَتَیْن.» در سوره غافر، آیه ۱۱، خداوند متعال وقتی کلام کسانی را نقل میکند که در روز قیامت محشور شدند و قرار است دچار عذاب الهی شوند، میفرماید: اینها میگویند «پروردگارا، تو دو مرتبه ما را احیاء کردی و ما دو مرتبه مُردیم.» این صراحت دارد در کلام پروردگار عالم که مرگ ما منحصر در همین مرگ آغازین ما نیست، و احیاء و زنده شدن ما هم منحصر در زنده شدن روز قیامت نیست.
کتابی است به نام تفسیر قمی که مرحوم علی بن ابراهیم قمی در زمان امام عسکری علیه السلام این کتاب را نوشتند. ایشان ذیل این آیه از قول حضرت نقل میکند که فرمودند: «احیای اول در رجعت است و مرگ دوم هم بعد از رجعت است.»
لکن نکتهای که خیلی مهم است و عرض امشب ماست، تصور ما این است که همانطور که بعد از مرگ، روح ما به برزخ میرود، روح اهل بیت علیهم السلام هم وقتی به شهادت میرسند، در عالم برزخ خواهد بود. اما فرقش را نمیدانیم.
اینکه امام صادق علیه السلام فرمودند: «مَیّتَنَا لَمْ یمُتْ» مُردهی ما نمیمیرد؛ معنایش چیست؟ یعنی اهل بیت علیهم السلام ازلی و ابدی هستند؟ خیر! قطعا اینطور نیست.
خوب عنایت کنید. نکته بسیار دقیقی است.
* روح که از پیکر من خارج شد، به عالم برزخ رفتم، تصرّفاتم در این دنیا قطع خواهد شد. کسی، رئیس ادارهای است. از دنیا رفت، دیگر نمیتواند به سر کار خودش برود. دیگر مرده است. تمام شد، رفت. اما فرق شهادت و وفات حضرات اهل بیت علیهم السلام با ما این است و معنای روایتی هم که عرض کردم این است که وقتی اهل بیت علیهم السلام به عالم برزخ منتقل میشوند، تصرّفاتشان در این دنیا قطع نخواهد شد. یعنی هرگاه اراده کنند، هر جایی که بخواهند، میتوانند ظاهر و حاضر شوند. یعنی همین الان، سیدالشهداء علیه السلام اراده کنند، میتوانند در این مجلس تشریف بیاورند، به نحوی که همه ما حضرت را ببینیم.
قطعا حضرات آل الله علیهم السلام مُسَیطر و مسلط بر تمام عالم هستند. اما اینکه ما هم بتوانیم ایشان را ببینیم؟ بله.
ممکن است روح پدربزرگ ما الان اینجا باشد، یا سایر کسانی که از دنیا رفتند ممکن است روحشان در اینجا باشد، اما ما نمیبینیم. فرق وفات حضرات معصومین علیهم السلام همین است.
حالا چند تا روایت در این باب عرض کنم که مرحوم علامه مجلسی در بحارالانوار بابی منعقد کرده است به نام: «أنّهُم یَظهَرونَ بَعدَ مَوتِهِم وَ یَظهَرُ مِنهُم الغَرائِب.» ایشان یک باب دارد! یعنی این حرف، حرف شاذی نیست. باب اینکه اهل بیت علیهم السلام بعد از اینکه از دنیا رفتند، میتوانند حاضر شوند، ظاهر شوند و غرائبی از اینها صادر شود. در جلد ۲۷ بحارالانوار این روایات را آورده است.
شخصی است به نام سُماعَۀ بن مِهران، میگوید: «کنت عند ابی الحسن علیه السلام..» نزد حضرت علی بن موسی الرضا سلام الله علیه بودم. یا اینکه اباالحسن، کنیه حضرت موسی بن جعفر سلام الله علیه باشد که بهتر این است بگوییم نزد حضرت موسی بن جعفر سلام الله علیه بودم. «فَاَطَلتُ الجُلوس عِندَه» زیاد نشستم. «فقال أتُحِبّ اَن تَرى أبا عبد الله علیه السلام؟» حضرت به من فرمودند: آیا میخواهی امام صادق علیه السلام را ببینی؟
حالا امام صادق علیه السلام به شهادت رسیدند و ظاهراً دفن شدند.
گفتم: منظورتان امام صادق، ابوعبدالله، پدرتان؟ (یا اگر اباالحسن، امام رضا باشند، پدربزرگتان است؟) حضرت فرمودند: بله. گفتم: «وَدَدتُ وَالله.» به خدا قسم که دوست دارم ببینم. حضرت فرمودند: «قُم وادخل ذلک البیت.» برو در آن اتاق، میبینی. میگوید آمدم و دیدم به خدا قسم که امام صادق علیه السلام آنجا نشستند.
باز روایت دیگری است که امام حضرت موسی بن جعفر سلام الله علیه فرمودند: «کُنْتُ رَدِفَ أَبِی عَلَیْهِ السَّلاَمُ..» در کنار پدرم امام صادق علیه السلام داشتیم به عُرَیْض میرفتیم، «فَلَقِیَهُ شَیْخٌ أَبْیَضُ اَلرَّأْس» در مسیر یک پیرمردی را دیدیم که سر و محاسنش سفید بود. پدرم امام صادق علیه السلام «فَنَزَلَ أَبِی إِلَیْه» سرآسیمه از مرکب پیاده شدند. «فَقَبَّلَ مَا بَیْنَ عَیْنَیْه» بین دو چشم این شخصی که پیر بود و محاسنش سفید را بوسیدند. «وَ قَبَّلَ یَدَهُ ثُمَّ جَعَلَ یَقُولُ لَهُ جُعِلْتُ فِدَاک» دست او را هم بوسیدند و پیوسته به او مىگفتند: فدایت شوم. بعد این شخص شروع کرد پدرم امام صادق علیه السلام را نصیحت کردن؛ و از جمله نصایح این بود که «لاَ تَدَعِ اَلْأَرْبَعَ رَکَعَاتٍ.» برتو باد آن نوافل چهار رکعت. یعنی نافله نماز مغرب. دوباره پدرم دست ایشان را بوسیدند. سپس نزد من آمدند و گفتند فرزندم، میدانی او که بود؟ پدرم امام باقر علیه السلام بود!
الی ماشاءالله با اسناد صحیحه در این باب، ما روایات داریم که اینها با بحث رجعت ربط دارد. من ربطش را عرض میکنم.
روایت دیگری است که سماعۀ میگوید: «دَخَلْتُ عَلَى أَبِی عَبْدِ اَللهِ علیه السلام وَ أَنَا أُحَدِّثُ نَفْسِی» محضر امام صادق علیه السلام رفتم، داشتم با خودم حرف میزدم. توی حال خودم بودم. حضرت به من نگاه کردند، فرمودند: «أَتُرِیدُ أَنْ تَرَى أَبَا جَعْفَرٍ علیه السلام؟» آیا میخواهی امام باقر را ببینی؟ گفتم بله که آرزو دارم. فرمودند: پرده را کنار بزن.
کنار زدم، دیدم امام باقر علیه السلام آنجا نشستند.
بعد حضرت یک ماجرایی را برای سماعۀ گفتند که: «اَتى قوم من الشیعه الحسن بن علی علیه السلام بعد قتل أمیر المؤمنین..» بعد از امیرالمومنین علیه السلام، یک گروهی از شیعیان، نزد امام مجتبی علیه السلام آمدند.
(وقتی که ما در روایات، تعبیر شیعه را میخوانیم، منظور همین شیعه دوازده امامی که امروز ما هستیم، نیست. بلکه بعد از به درک واصل شدن عثمان، یک گروهی بودند که اعتقادشان این بود که عثمان باید کشته میشد. این گروه، ابیبکر و عمر را قبول داشتند، اما عثمان را قبول نداشتند. به اینها هم در طول تاریخ گفته شده است: «شیعۀُ علی»؛ از جمله سلیمان صُرد خُزاعی و توابین. اینها شیعه به معنای امروزی نبودند.)
بعد از شهادت امیرالمومنین سلام الله علیه، یک گروهی از شیعیان (به این معنایی که عرض شد) نزد امام مجتبی علیه السلام آمدند و از حضرت در رابطه با امیرالمومنین پرسیدند که: آقاجان، پدر شما چگونه بود؟ از رفتار و منش و روش او و سبک و سیاقش برای ما بگویید. امام مجتبی فرمودند: میخواهید پدرم را نشان شما بدهم؟ گفتیم آقا، پدرتان را دفن کردید، تمام شد. فرمودند: نه. اگر میخواهید پدرم را به شما نشان بدهم.
_ بله آقا، مگر ممکن است؟
حضرت فرمودند: «فارفعوا السّتر.» پرده را کنار بزنید.
«فرفعوه، فإذا هم بأمیر المؤمنین سلام الله علیه.» پرده را که کنار زدند، دیدند امیرالمومنین علیه السلام آنجا نشستند.
سپس امام مجتبی علیه السلام این حدیث را برای این گروه گفتند که: «مَیّتَنَا لَمْ یمُتْ.» مُردهی ما از دنیا نمیرود. «یَمُوتُ مَنْ مَاتَ مِنَّا وَ لَیْسَ بِمَیِّتٍ وَ یَبقى مَن بَقیَ مِنَّا حُجَّهً عَلَیکم.» آن کسی که از ما از دنیا میرود، مثل مُردههای شما نیست، و آن کسی هم که میماند، حجت خدا بر شماست.
عرض این چند شب ما، سبک و سیاق منبری نیست. شاید قدری خستهکننده باشد، اما چون بحث مهمی است، ما شعر و حکایت و ماجراهایی که ممکن است منبر را شیرین کند، کنار میگذاریم. میخواهیم به مُخ و اصل مطلب برسیم. چون بحث رجعت در طول تاریخ کم گفته شده است و اعتقاد ما هم بند به این است که ما باید رجعت را بفهمیم و شب اول هم عرض کردم، قطعا به قسم حضرت عباس، سخن گفتن از رجعت و فهم رجعت، موجب خوشحالی امام زمان علیه السلام است، که روایاتش را هم عرض کردیم.
روایت دیگری است که وَشّاء میگوید: محضر امام رضا علیه السلام آمدم. حضرت به من فرمودند: «إنّ أبی کان عندی البارِحَه..» (امام رضا علیه السلام در خراسان هستند.) دیشب پدرم موسی بن جعفر علیه السلام اینجا بودند. گفتم آقا، «اَبوک؟» پدرتان؟! سه مرتبه پرسیدم اَبوک؟! حضرت فرمودند: بله، پدرم اینجا بودند.
اَبان بن تَغلب میگوید از امام صادق علیه السلام شنیدم که فرمودند: «اَنّ أمیر المؤمنین علیه السلام لَقىَ أبا بکر فَاحتَجَّ علیه..» بعد از اینکه ابیبکر خلافت را غصب کرد، امیرالمومنین سلام الله علیه با او بحث کردند. بعد به او فرمودند: «اَما تَرضی بِرسول الله بینی و بینک..؟» آیا دلت میخواهد پیغمبر اکرم، بین من و تو قضاوت کند؟ (حالا پیغمبر از دنیا رفتند، به شهادت رسیدند، ابوبکر غصب خلافت کرده است.)
ابوبکر گفت: «فکیف لی به؟» مگر میشود؟
«فأخذ بیده امیرالمومنین.» امیرالمومنین علیه السلام، دست ابیبکر را گرفتند. (حیفِ دست مولا که دست این حرامزاده را بگیرند.)
«و اَتى مسجد قبا.» به مسجد قبا آمدند. «فإذا برسول الله فیه.» دیدند رسول خدا صلی الله علیه و آله در مسجد هستند. و پیغمبر اکرم قضاوت کردند و فرمودند: «ای ابابکر، تو غاصب حق شاه مردان، امیرالمومنین علیه السلام هستی.»
«فرجع أبوبکر مَذعورا.» ابوبکر در حالی از مسجد قبا بیرون آمد که بدنش از ترس میلرزید. «فلقی عمر.» عمر به او گفت: چرا انقدر میلرزی؟ گفت من چنین ماجرایی را دیدم. عمر گفت: نترس. این از سحر بنیهاشم است.
و وقتی هم که کربلا را ببینید، ماجرای عاشورا را که بارها عرض کردم. شام عاشورا و شب یازدهم، وقتی که ستم ندید زنی در جهان، مطابق زینب.. غروب بود و زنی بود و سخت تنها بود.. وقتی که زینب کبری سلام الله علیها، بچهها را در بیابان جمع کردند، ایستادند که نماز شب بخوانند، چشمها نادیده در عالم تمام/ یک زنی نایب بگردد از امام/ کیست این بانو؟ به او گفته حسین/ کن دعایم در نمازت، نور عین.
ایستادند که نماز شب بخوانند، دیدند یک سواری دارد از راه دور میآید.
_ بایست! هر که هستی سر جایت. سایهی ما را زن همسایه ندیده است.
صدای این آقا بلند شد: دخترم زینب، من پدرت امیرالمومنین هستم!
باز شب عاشورا، زینب کبری سلام الله علیه میفرماید: از کنار خیمه برادرم رد شدم، یک صدای گریه زنانه شنیدم که جگر آتش میزد. صدا از خیمه برادرم دارد میآید اما صدای حضرت رباب نیست، صدای حضرت لیلا نیست و انقدر سوز دارد که جگر زینب کبری، جبل الصبر، آتش گرفت. فرمود تعجب کردم مثل امشبی چه کسی کنار برادرم آمده است و اینطور گریه میکند؟ رفتم دیدم تمام بانوان، سر جایشان در خیمه خودشان هستند. دوباره آمدم درِ خیمه برادر، صدای گریه ادامه داشت. رفتم، دوباره آمدم. صدای گریه ادامه داشت. پرده خیمه را کنار زدم.. «فإذا هی فاطمه سلام الله علیها..» دیدم که مادرم حضرت زهرا سلام الله علیها، برادرم ابی عبدالله را در آغوش کشیدند.
من بیوضو موی تو را شانه نکردم/ اکنون به دنبال سرت باید بگردم.
فراوان از این ماجراها در قصهی کربلا، عاشورا، قتلگاه میبینیم. ظهور و نزول حضرات اهل بیت علیهم السلام را، به نحوی که دیگران هم حضرات را دیدهاند.
- این بحث و این روایات، چه ربطی به رجعت دارد؟
یکی از قرائتهای ناصحیح درون شیعی از ماجرای رجعت این است که عدهای توهم میکنند که رجعت به معنای نزول اهل بیت و ظهور اهل بیت علیهم السلام در زمان امام عصر علیه السلام و بعد از امام عصر است. یعنی اهل بیت از آسمان به زمین میآیند، یا اینکه ظاهر میشوند، بهمانند این روایاتی که عرض کردیم. نه دورتان بگردم. به این نمیگویند رجعت.
«أنا أوّلُ مَن تَنشَقُّ عنهُ الأرضُ.» فرمودند: اولین کسی که از زمین خارج میشود، منِ امام حسین هستم. اگر آن روایات، رجعت باشد که خیلی اتفاق افتاده است.
بعد روی چه حسابی میگویند رجعت، به معنای نزول از آسمان و ظهور اهل بیت علیهم السلام است؟
یک روایت داریم که از این روایت اینطور برداشت کردند. علت برداشتشان هم ترجمه ناصحیح این روایت است. من یکبار این روایت را میخوانم، ترجمه صحیحش را برای شما میگویم تا ببینید اصلا از این روایت چنین برداشتی نمیشود.
این روایت، برای شب عاشوراست. وقتی که خسرو ناطق، خداوند سخن/ گفت با اصحاب، کِای اصحاب من/ هر که فردا باشد اندر نزد من/ اُفتدش سر از تن و دست از بدن/ جملگی نادیدتان انگاشتم/ بیعت خود از شما برداشتم.
حالا تصور کنید: شب، تاریک، وسط بیابان، ابی عبدالله ایستادند، اصحاب مقابل حضرت؛ ابی عبدالله فرمودند: برگردید! «اَولُ مَن اِبتدأ بالکلام، ابی الفضل العباس علیه السلام» بلند شدند: «لا اَرانَا اللهُ ذلِکَ الیَوم اَبَداً.» روز مرگم باشد که بخواهم شما را رها کنم. مادرم گفته غلامت باشم.
زهیر گفت: حبیبا، بگیر از ما جان/ حبیب گفت: حسینا، بگیر از ما سر.
اصحاب، حرفهایشان را زدند. شب عاشورا، سید الشهداء یک جمله به اصحابشان فرمودند. چقدر رجعت مهم است که امام حسین، شب عاشورا با اصحابشان در رابطه با رجعت صحبت کردند.
چه فرمودند؟ «قال الحسین علیه السلام لأصحابه قبل أن یقتل» ابی عبدالله به اصحابشان قبل از شهادت فرمودند: «اَنّ رسول الله صلی الله علیه و آله قال لی یا بُنَیّ..» ای اصحاب من! پیغمبر، همه این ماجراها را به من گفتهاند که ای فرزندم.. «إنک سَتُساق إلى العراق» تو به سمت عراق، کشانده خواهی شد. «و هی أرض قد التَقى بها النبیون و أوصیاء النبیین» کربلا همان جایی است که تمام انبیاء آنجا آمدند. «و ما مِن نبیّ الا و قد زارَ کربلاء و هی أرضٌ تُدعی عَموراء.»
این حدیثِ کیست؟ رسول خدا. ابی عبدالله دارند این حدیث را شب عاشورا برای اصحابشان میگویند.
(نام دیگر کربلا، عَمور است.)
«و إنک تستشهد بها» پیغمبر به من فرمودند که من کشته خواهم شد. «و یستشهد من معک» و هر کسی که همراه من باشد، کشته خواهد شد. و آنهایی که فردا در راه من به شهادت میرسند، پیغمبر به من فرمودند که: «لایَجِدُونَ ألَمَ مَسِّ الْحَدِیْد.» درد نیزه و شمشیر را حس نمیکنند.
حالا تا اینجای روایت را شنیدید، یک نقطه بگذارید، یک پرانتز باز کنم. تا اینجا سید الشهداء دارند حرف رسول خدا را نقل میکنند. از اینجا ابی عبدالله یک پرانتز باز میکنند، خودشان یک جمله به اصحابشان میگویند، پرانتز را میبندند و جمله پیغمبر خدا را ادامه میدهند. با این تقریری که بنده به شما گفتم، دیگر آن اشتباه صورت نمیگیرد.
ابی عبدالله چه فرمودند؟ فرمودند: ای اصحاب من، «فأبشروا فو الله لئن قتلونا» به خدا قسم اگر ما را بکشند، «فإنّا نَرُدَّ علی نبیّنا» ما به نزد پیغمبر خواهیم رفت، «ثم أمکُثُ ماشاءالله» در عالم برزخ میمانیم، «فأکونُ أوَّلُ مَن یَنشَقُّ الأرضُ عَنهُ» بعد از مهدی ما اولین کسی که زمین باز میشود و او سر بیرون میآورد، منِ حسین سلام الله علیه خواهم بود. «فَأخرُجُ خَرجَۀً» از زمین خروج خواهم کرد که «یُوافِقُ ذلک خَرجَۀ أمیرالمؤمنین علیه السلام و قیام قائمنا.»
ابی عبدالله علیه السلام فرمودند: اولین کسی که سر از زمین برمیدارد، من هستم.
در چه حالی سر از زمین برمیدارم؟ در حالی که دو امام دیگر هم آن موقع روی زمین هستند. امام عصر علیه السلام (که رجعت ابی عبدالله در زمان امام زمان علیه السلام است) و امیرالمومنین سلام الله علیه. آن موقع امیرالمومنین هم رجعت میکنند. چرا رجعت میکنند؟ به دلیل اینکه ایشان در کرّهی تمام اهل بیت علیهم السلام حاضر هستند.
حالا پرانتز را ببنیدید. اینجا ابی عبدالله دوباره برمیگردند به فرمایش رسول خدا صلی الله علیه و آله که پیغمبر به من فرمودند: «لَیَنزِلَنّ محمد و علی و أنا و أخی» یعنی چی؟
پیغمبر داشتند در رابطه با روز عاشورا صحبت میکردند. تا کجا گفتند؟ فرمودند یا حسین، تو کشته میشوی. اصحابت هم کشته میشوند و درد شمشیر و نیزه را حس نمیکنند. بعد امام حسین یک جمله از خودشان فرمودند. دوباره جمله پیغمبر را ادامه دادند که فرمودند: من و علی، روز عاشورا نازل خواهیم شد و در آن روز واقعه را از نزدیک خواهیم دید.
حالا با این تقریر، دیگر شبههای برای کسی پیش نمیآید. اما بعضیها آمدند از «لَیَنزِلَنّ» استفاده کردند که رجعت اهل بیت علیهم السلام، خروج از زمین نیست، بلکه ظهور است. که الحمد لله این مطلب جا افتاد.
* نکته: یکی از شئونات امیرالمومنین علیه السلام در رجعت، این است که حضرت، حاشِر هستند. از القاب مولاست. در زیارات هم آمده است که امیرالمومنین، حاشِر هستند. یعنی آن کسانی که زنده میشوند، به دست امیرالمومنین، به یداللهی توانای امیرالمومنین، و به اذن خدا زنده میشوند و سر از قبر برمیدارند.
یکی از معانی رجعت (که روی همین زمین هم هست و من و شما با همین بدن هستیم،) یوم الحساب است. یعنی در رجعت هم ما باید حساب و کتاب پس بدهیم. چه کسی از ما حساب میکشد؟ امام هر عصر و زمان.
آقاجان، از کجا داری میگویی رجعت، یوم الحساب است؟ یوم الحساب بودن قیامت سر جای خودش، اما در رجعت هم باید حساب و کتاب پس داد؟ فرق یوم الحساب بودن قیامت و یوم الحساب بودن رجعت چیست؟
درباره قیامت، امیرالمومنین علیه السلام در نهج البلاغه فرمودند: «و اعلموا عباد الله أنّ الله سائلکم عن الصغیر مِن عملکم و الکبیر.» بدانید خداوند مو را از ماست برای شما میکشد.
ولی در رجعت اینطور نیست که بخواهند مو را از ماست بکشند. پروندههای اصلی را فی الجمله بررسی میکنند. یعنی مشخص میشود شما بهشتی هستید یا جهنمی.
«و أَوَّلُ مَنْ یُحْکَمُ فِیهِ مُحَسِنُ بْنُ عَلِیٍّ سلام الله علیه فِی قَاتِلِه.» تا الان شاید خیلیها فکر میکردند این روایت مربوط به قیامت است. اما به فرموده امام صادق علیه السلام به مفضل صراحت دارد که این امر، مربوط به عالم رجعت است. اولین پروندهای که به حسابش رسیدگی میشود، پرونده حضرت محسن سلام الله علیه است.
گوید به حشر زهرا: آن دشمن دنی کو؟/ در دوزخ افکنیدش، زنجیر آهنی کو؟/ پس رو کند به سادات، کز نسل پاک اویند/ با گریه گوید هیهات، سادات محسنی کو؟
از آنجایی که قرار نیست شما حرفهای ما را بیدلیل بپذیرید و الحمد لله هم نمیپذیرید، دلیل اینکه رجعت، یوم الحساب است و قرار است حساب و کتاب پس بدهیم، چیست؟ آیه قرآن است. همان آیهای که فراوان شنیدیم، حالا میخواهیم بگوییم این آیه مربوط به رجعت است: «وَ أَشْرَقَتِ الْأَرْضُ بِنُورِ رَبِّهَا.» (زمر/۶۹)
امام صادق علیه السلام فرمودند: زمین، (همین زمین دنیایی) روشن میشود به نور پروردگار زمین. به نور رب زمین روشن میشود. «وَ وُضِعَ الْکِتَابُ» آنجا حسابرسی میشود. «وَجِیءَ بِالنَّبِیِّینَ وَ الشُّهَدَاءِ وَ قُضِیَ بَیْنَهُمْ بِالْحَقِّ وَ هُمْ لَا یُظْلَمُون.» شهدا و پیغمبران را میآورند و آنجا حق مظلومان از ظالمان گرفته میشود.
این آیه برای چه زمانی است؟ برای قیامت یا رجعت؟ ما میگوییم برای رجعت است. روی چه حسابی؟ برای اینکه در زیارت جامعه کبیره میخوانیم: «آتاکُمْ ما لَمْ یُؤْتِ أَحَداً مِنَ الْعالَمِین.» آیه چی بود؟ «وَ أَشْرَقَتِ الْأَرْضُ بِنُورِ رَبِّهَا.» زمین روشن میشود به نور رب زمین. حالا رب زمین کیست؟ یکی از اسامی اهل بیت علیهم السلام، رب است.
نگویید این شیخ، کافر است، دارد غلو میکند. در روایات به صراحت داریم که یکی از القاب اهل بیت، رب است. اما رب نه به معنای پروردگار، نه به معنای خالقی که خلق نشده است. رب، چهار معنا دارد: صاحب، سید، پروردگار و خالق، و دیگری مُنعِم است. «وَ جَاءَ رَبُّکَ وَ الْمَلَکُ صَفًّا صَفًّا.» (فجر/۲۲) در این آیه، «رَبُّک» یعنی امیرالمومنین. رب تو میآید، ملائکه پشت سر او هستند. این آیه مربوط به روز قیامت است که فرمودند: منظور از رب، امیرالمومنین علیه السلام است.
جای دیگری در قرآن که از اهل بیت علیهم السلام به رب تعبیر شده است، همین آیه ۶۹ سوره زمر است. از کجا فهمیدیم منظور از رب در این آیه، اهل بیت است؟ زیارت جامعه کبیره: «آتاکُمْ ما لَمْ یُؤْتِ أَحَداً مِنَ الْعالَمِین.»
حالا اینها را که گوش کنیم، جامعه خواندنهایمان هم دیگر فرق میکند.
«طَأطَأ کُلُّ شَریفٍ لِشَرَفِکُمْ وَ بَخَعَ کُلُّ مُتَکَبِّرٍ لِطاعَتِکُمْ»
یک قاعده در زبان عربی است، در فارسی خودمان هم هست. میپرسد حاج آقا، الان کجا هستی؟ مجلس دارد شروع میشود. میگویم «آمدم! آمدم!» اما باید بگویم دارم میآیم. باید فعل مضارع به کار ببرم. ولی چرا میگویم آمدم، آمدم؟ فعل ماضی است.
جایی که باید فعل مضارع به کار ببری، ولی ماضی به کار میبری، یعنی ماجرا، محقق الوقوع است. «اقْتَرَبَتِ السَّاعَهُ وَ انْشَقَّ الْقَمَر.» (قمر/۱) «إِذَا وَقَعَتِ الْوَاقِعَه.» (واقعه/۱) «وَ مَا مُحَمَّدٌ إِلَّا رَسُولٌ قَدْ خَلَتْ مِنْ قَبْلِهِ الرُّسُلُ أَفَإِنْ مَاتَ أَوْ قُتِلَ انْقَلَبْتُمْ عَلَى أَعْقَابِکُمْ.» (آل عمران/۱۴۴) در قرآن فراوان است جایی که خدا باید فعل مضارع به کار ببرد، ماضی به کار میبرد. یعنی این اتفاق، قطعی خواهد افتاد. حالا در زیارت جامعه هم همین است:
«طَأطَأ کُلُّ شَریفٍ لِشَرَفِکُمْ وَ بَخَعَ کُلُّ مُتَکَبِّرٍ لِطاعَتِکُمْ.» اگر فعل را ماضی بگیرید: هر متکبری در برابر شما گردن کشید و در برابر شما سر تعظیم فرود آورد. کجا شمر در برابر ابی عبدالله سر تعظیم فرود آورد؟ کجا هارون در برابر موسی بن جعفر علیه السلام ذلیل و خاشع شد؟ اینها که ظلم کردند. اینها که گردنکشی کردند. پس چرا میگوییم بَخَعَ؟ چرا میگوییم طَأطَأ؟ «وَ خَضَعَ کُلُّ جَبّارٍ لِفَضْلِکُمْ.» هر جباری در برابر فضائل شما سر تعظیم فرود آورد. چرا میگوییم خَضَعَ؟ اینجا باید بگوییم یَخضِعُ. یعنی در آینده یک روزی میرسد که این اتفاق میافتد. هر کسی که گردنکش است، همهشان میآیند در برابر شما گردن کج میکنند. «وَ ذَلَّ کُلُّ شى ءٍ لَکُمْ وَ أشْرَقَتِ الأْرْضُ بِنُورِکُمْ.»
پس این عبارات جامعه کبیره مربوط به رجعت است. «وَ أَشْرَقَتِ الْأَرْضُ بِنُورِ رَبِّهَا» هم منظور از رب، اهل بیت علیهم السلام هستند و مربوط به عالم رجعت است.
در این باب، روایت فراوان داریم. ارشاد مرحوم شیخ مفید، جلد ۲، ص ۳۸۲ فرمودند: «إِنَّ قَائِمَنَا علیه السلام إِذَا قَامَ..» وقتی که مهدی ما قیام کند، «أَشْرَقَتِ اَلْأَرْضُ بِنُورِه» زمین به نور او منور میشود، «وَ اِسْتَغْنَى اَلْعِبَادُ عَنْ ضَوْءِ اَلشَّمْسِ وَ ذَهَبَتِ اَلظُّلْمَهُ.»
میخواهم آیه را متوجه شوید. میخواهیم این را بفهمیم که تنها قیامت، روز حساب و کتاب نیست؛ بلکه در رجعت هم باید حساب پس داد.
یک زیارتی برای امیرالمومنین علیه السلام است که خیلی غوغاست. حالا اگر کسی نداند فکر میکند این زیارت برای امام زمان علیه السلام است. اما فرمودند وقتی که آمدی، چشمت به قبر مبارک امیرالمومنین افتاد، خطاب به مولا بگو:
«موقِنٌ بِآیاتِک» آقا جان، من معجزات شما را قبول دارم. «مؤمنٌ بِرَجعَتِک» به رجعت شما ایمان دارم. «مُنتظرٌ لأمرِک» یا امیرالمومنین، من انتظار شما را میکشم.
لفظ انتظار، معنای انتظار در ذهن ما، در تصور ما، برای امام زمان سلام الله علیه منحصر شده است. ولی این مطلب، منحصر در مهدی آل الله نیست. میگوید در زیارت امیرالمومنین بگو: یا امیرالمومنین، من منتظر شما هستم! منتظر چه چیز امیرالمومنین هستی؟ منتظر رجعت شما هستم. «مُرتَقِبٌ لِدولتک» چشم انتظار دولت شما هستم.
«لائِذٌ بِبابِک» این جمله غوغاست. آقا، پناه آوردم به قبر شما. به درب حرم شما. کدام حرم؟ کدام قبر؟ «الذی فیه غِبت» همین قبری که شما پنهان شدید. یعنی قبر مبارک شما همین جایی است که شما دفن شدید. «و منه تَظهَر» از همین قبر، شما سر بیرون میآورید. یعنی چی؟ یعنی نزول از آسمان نیست. «حتّى تَمَکّنَ الذی ارتَضى وَ تَبَدّلَ بعد الخوف أمنا وَ یَصیرُ الدین کلُّهُ لله.» بعد میخوانیم: «وَ أَشْرَقَتِ الْأَرْضُ بِنُورِ رَبِّهَا وَ وُضِعَ الْکِتَابُ وَجِیءَ بِالنَّبِیِّینَ وَ الشُّهَدَاءِ وَ قُضِیَ بَیْنَهُمْ بِالْحَقِّ وَ هُمْ لَا یُظْلَمُون.»
یعنی رجعت، وقت حساب و کتاب است.
- نکته:
اگر این چنین است که مردم در عالم رجعت، زنده میشوند و اختیار هم دارند و قرار است حساب و کتاب پس بدهند، یکدفعه شمر بیاید بگوید من میخواهم توبه کنم؛ آیا ممکن است؟ توبهاش پذیرفته میشود؟
از آن طرف یکی از معانی مرگ این است که «وَاعْبُدْ رَبَّکَ حَتَّى یَأْتِیَکَ الْیَقِین.» (حجر/۹۹) یکی از اسامی مرگ، یقین است. چون آدم به یقین میرسد. پردهها از جلوی چشم کنار میرود. کسی که خدا و پیغمبر و معاد را قبول ندارد، آن کسی که گردنکش در برابر خداست، اینها میتوانند در عالم رجعت بیایند بگویند خدایا ما غلط کردیم؟ وقتی میخواهند از شمر حساب بکشند، بگوید هنوز که قیامت نشده است، الان هم در دنیا هستیم، من میخواهم توبه کنم. پاسخ به این سوال چیست؟
میخواهم چند آیه و روایت بخوانم که این مطلب را متوجه شویم.
- آیا کفار و دشمنان اهل بیت علیهم السلام در رجعت توبه میکنند؟
علی القاعده این است که چون اینها مُردند، وقتی زنده میشوند، همه باید ایمان بیاورند. چون یکبار مُردیم، در برزخ دیدیم چه بلاهایی سر ما میآید. پس وقتی که برگشتیم، باید بگوییم خدا غلط کردیم. همه ما مومن شدیم. دیگر این موقع نه شمری است، نه خولی، نه حرمله، نه اَخنس، نه سنان. تمام اینها از اصحاب اهل بیت علیهم السلام میشوند. اما چنین نیست. چرا چنین نیست؟ خوب عنایت کنید.
پیغمبر خدا فرمودند: «وَ اَلَّذِی بَعَثَنِی بِالْحَقِّ نَبِیّاً، لَتَمُوتُنَّ کَمَا تَنَامُون» همینطور که میخوابید، همینطور هم میمیرید. «وَ لَتُبْعَثُنَّ کَمَا تَسْتَیْقِظُون» چطور از خواب بیدار میشوید، همینطور هم مبعوث میشوید.
این روایت پیغمبر را گوشه ذهنتان بگذارید، برویم دو آیه از قرآن بخوانیم: «یَتَخَافَتُونَ بَیْنَهُمْ» یعنی درِ گوشی با هم حرف میزنند، کسانی که در روز قیامت، معذب هستند، میگویند: «إِنْ لَبِثْتُمْ إِلَّا عَشْرًا.» (طه/۱۰۳) حالا طرف هزار سال در عالم برزخ بوده است. الان حرمله ۱۴۰۰ سال است، دارد عذاب میکشد. بعد وقتی که اینها در روز قیامت مبعوث میشوند، درِ گوشی به هم میگویند فکر کنیم ده روزی خوابمان برده بود.
جای دیگری خدا در قرآن میفرماید: «قَالُوا لَبِثْنَا یَوْمًا أَوْ بَعْضَ یَوْمٍ.» (مومنون/۱۱۳) به هم میگویند فکر کنیم نصف روز خوابمان برده بود. یعنی چی؟ یعنی در بعث و حشر و نشر، وقتی که زنده میشویم، تمام آن چیزهایی که در برزخ سرمان آمده است را یادمان نیست. کما اینکه الان یادم نیست در عالم رحم چه اتفاقاتی افتاده است. عالم ذر را که اصلا یادمان نمیآید. کسانی که زنده میشوند، یک چیزهایی اجمالاً یادشان هست که قبلاً یک عالمی بوده است، اما تفصیل ماجرا در ذهن اینها نیست. لذا خدا میفرماید: «وَلَوْ رُدُّوا لَعَادُوا لِمَا نُهُوا عَنْهُ.» (انعام/۲۸) اینها میگویند خدایا ما را برگردان. اما اگر برگردند، باز هم همان حرمله سابق هستند. باز هم همان دشمن امیرالمومنین هستند. باز هم به همان کارهایشان ادامه میدهند. بلکه از این بالاتر برای شما بگویم. فرمودند وقتی که دشمنان اهل بیت میآیند، خباثتشان بیشتر میشود. مومنین میآیند، ایمانشان بیشتر میشود. روی چه حسابی؟ آنها میگویند دیدی آقا الکی بود؟ اصلا خواب بودیم. توهم زده بودیم که خدا بود. توهم زده بودیم معاد بود. ما فکر میکردیم مُردیم، ولی زنده هستیم. خوابمان برده بود. لذا در کفرشان ثابت قدمتر میشوند. کسانی هم که ایمان دارند، در عالم رجعت انشاءالله همدیگر را میبینیم، میگوییم یادتان است از رجعت گفتیم؟ الان رجعت است. ایمان ما نسبت به حضرات آل الله علیهم سلام الله بیشتر میشود.
حالا با این تفاسیری که عرض کردم، آیا در رجعت میشود توبه کرد یا خیر؟
(کسی سوال پرسیده بود که ما در رجعت باید همین همسر دنیایی و الانمان را باز تحمل کنیم؟ یا آنجا میشود تجدید فراش کرد؟ اول که به او گفتم از این سوال معلوم است که همسرت دارد شما را تحمل میکند. ثانیا خیلی از عقودی که در این دنیا بین ما و دیگران اتفاق میافتد، با مرگ ما باطل میشود؛ مثل عقد ازدواج. اگر کسی مُرد، همسر او نیازی نیست طلاق بگیرد. همین مرگ موجب میشود که عقد اینها باطل شود و این زن میتواند برود شوهر کند. لذا در عالم رجعت، وقتی که زنده شدیم، زن و مردی که خواستند باز هم همدیگر را تحمل کنند، دوباره باید عقد بخوانند. اگر خواستند انتخاب دیگری هم کنند، مختار هستند. حتی در بهشت هم داریم که در بهشت امام هادی علیه السلام عاقد بهشتیان هستند. یعنی آنجا هم نیاز به عقد مجدد است.)
- آیا در رجعت میشود توبه کرد یا خیر؟
بحث توبه در رجعت، خیلی مهم است. رجعت، برای مومن لطف خداست. لذا خدا در قرآن میفرماید: «وَ حَرَامٌ عَلَى قَرْیَهٍ أَهْلَکْنَاهَا أَنَّهُمْ لَا یَرْجِعُون.» (انبیاء/۹۵) آن قریههایی که هلاک شدند، مثل قوم نوح و ثمود و عاد، اینها برنمیگردند.
ببینید امشب چند تا آیه خواندم که تمام اینها اظهر من الشمس است که برای رجعت است. حالا برو به آن سنیِ عمریِ سقیفهایِ نشخوارکنندهیِ لاطائلاتِ ابوحنیفه بگو این آیه قرآن یعنی چی؟ خدا میفرماید آن قریههایی که هلاک شدند، برنمیگردند، بعد در جای دیگری میفرماید: «وَ حَشَرْنَاهُمْ فَلَمْ نُغَادِرْ مِنْهُمْ أَحَدًا.» (کهف/۴۷) روز قیامت، همه باید برگردند. یعنی چی که آنها برنمیگردند؟ لاجرم باید اعتقاد به رجعت داشته باشیم. این آیه مربوط به رجعت است. رجعت، فرصت دوباره است و خدا میفرماید من این فرصت دوباره را به یک عده نمیدهم.
حالا آیا در این فرصت دوباره، من میتوانم توبه کنم؟ میتوانم آدم حسابی شوم یا نه؟
این مطلب خیلی مهم است و نیاز به چند تا مقدمه دارد.
خداوند متعال، تواب است. «یَعْفُوا عَنْ کَثِیرٍ» (شوری/۳۰) است. «یَقْبَلُ التَّوْبَهَ عَنْ عِبادِهِ» (توبه/۱۰۴) است. هیچ شکی در اینها نیست. ولی توبه یعنی چی؟ توبه یعنی من نسبت به گناهی که کردم، پشیمان شوم، به نحوی که لذتی از گناه در دل من نباشد. به نحوی که اگر دوباره به آن زمان برگشتم، دیگر اشتباهم را تکرار نکنم و درصدد جبران مافات باشم. به این میگویند توبه. و توبه هم مراتب و مراحل دارد.
انسان در طول زندگیاش از وقتی که مکلف میشود، ظاهراً ۹ سال یا ۱۵ سال، تا وقتی که میمیرد، قدرتش برای توبه، یکسان نیست.
روایتی در کتاب سفینۀ البحار است. رفقا، این کتابها را قدر بدانید. همین سفینۀ البحار را مرحوم آقای خویی میفرمود اگر صدام بخواهد مرا زندانی کند، حبس ابد کند، به من بگوید از بین همه کتابهایت، یک کتاب را انتخاب کن با خودت توی زندان ببر، من سفینۀ البحار را انتخاب میکنم. مرحوم شیخ عباس قمی در حجرهای در مدرسه یزدی نجف این کتاب را نوشته است، من این حجره را دیدهام، نصف این فرش است. بلکه از این هم کوچکتر. سقفش هم طوری نیست که انسان بتواند در آن بایستد.
در کتاب سفینۀ البحار، روایتی از پیغمبر خداست که تن آدم میلرزد. فرمودند: «إذا بَلَغ الرَّجُلُ أربعینَ سَنهً و لَم یَتُبْ مَسحَ الشَّیطانُ وَجهَهُ بِیَدهِ و قالَ بِأبی وَجهُ مَن لا یُفْلِح.» انسان وقتی چهل ساله شود و توبه نکرده باشد، ابلیس میآید لپ او را میکشد، یک دست به صورتش میکشد، میگوید قربانت بروم که تو دیگر رستگار نمیشوی. تو دیگر نمیتوانی توبه کنی.
خدا تواب است، قبول، ولی قدرت ما برای توبه کردن همیشه یکسان نیست. ای که عمرت گذشت، در خوابی/ اگر این پنج روزه دریابی. «اِغتَنِمُوا الفُرَص فَاِنَّها تَمُرُّ مَرَّ السَّحاب.» اینکه مولا فرمودند فرصت، عین ابر است؛ چرا نفرمودند مثل برق رد میشود؟ فرمودند عین ابر. چون ابر را نگاه میکنی، میبینی توی آسمان ایستاده است. یک ساعت بعد نگاه کنی، میبینی همین یک تکه ابر که اینجا بود، الان آنجاست. یعنی تو رفتن و حرکتش را حس نمیکنی. به خودت میآیی، میبینی زیر تابوتت را گرفتند، دارند میگویند لا اله الا الله. و آب هم از آب تکان نمیخورد. دنیا تعطیل نمیشود. هیچ اتفاقی هم نمیافتد ما بمیریم.
روایت دیگری، مرحوم طَبرِسی (اهل تفرش است، نه طربستان. به طبرستانیها میگویند طَبَری. تفرشیها را میگویند طَبرِسی) در مشکاۀ الانوار میآورد: «إِذَا بَلَغَ اَلرَّجُلُ أَرْبَعِینَ سَنَهً وَ لَمْ یَغْلِبْ خَیْرُهُ شَرَّهُ قَبَّلَ اَلشَّیْطَانُ بَیْنَ عَیْنَیْهِ وَ قَالَ هَذَا وَجْهٌ لاَ یُفْلِح.» فرمود کسی که چهل سالش شود و خوبیهایش بیشتر از بدیهایش نباشد، شیطان پیشانی او و بین ابروهایش را میبوسد، میگوید این دیگر آدم بشو نیست.
خدا تواب است، سر جای خودش. اما اینکه من بتوانم توبه کنم، قدرتم برای توبه همیشه یکسان نیست. و البته این را هم بگویم، نگران نباشید. تمام غرق گناهیم و یک حسین داریم. تا زنده هستید زیاد کربلا بروید. ببین هرچه پول جمع کنم، من بمیرم، تقسیم میشود. هرچه برای خودم حضرت آقای فلانی باشم، میمیرم، همه مرا یادشان میرود. فقط این گریهها برای ما میماند. تا میتوانیم برویم بنشینیم توی روضه ابی عبدالله. به خدا خیلی به کارمان میآید. برویم یک گوشه بنشینیم، بگوییم آخ، بیکس حسین! غریب حسین! بینوا حسین! فرمودند اشکت هم نیامد، شانههایت را تکان بده، یک صدا از خودت دربیاور، یعنی دارم گریه میکنم. «غَفَرَ اللهُ لَکَ ما تَقَدَّمَ مِنْ ذَنْبِکَ وَ ما تَأَخَّر.» این حرفها مال ما نیست که ما حسین داریم!
رفقا، ماه رجب را غنیمت بشمارید. استغفار کنید. بعضی وقتها هست که درب خانه خدا باز است؛ بیایید. همیشه باز است. شاهنشه ما بندهنواز است، بیایید. رجب، شعبان، رمضان. شاید رجب آخرمان باشد. تمام شد. آقا، همین روضهای که شما میگرفتی، یک لیست تهیه کن. چه کسانی توی این روضه میآمدند، الان زیر خاک هستند؟ خب ما هم یکی از آنها. باورمان بشود رفتنی هستیم. باورمان بشود چیزی تا مرگمان نمانده است. باورمان بشود کسی به دادمان نمیرسد. باورمان بشود که ما هستیم و اعمالمان.
از چهل سالگی به بعد، قدرت ما برای توبه خیلی کم میشود. این روایت را هم بخوانم. مرحله بعد فرمودند: «اِنَّ اللهَ یَقْبَلُ تَوْبَهَ العَبْدِ ما لَم یُغَرْغِرْ.»
آدم پنجاه سالش که میشود، هر روز میآیند کنار گوشش میگویند: «اِسْتَعِدَّ لِسَفَرِک.» آماده مُردن باش. پنجاه سالت که شد، هر روز میآیند کنار گوشت میگویند: آمادهای؟ امروز، فرداست که بیایند تو را ببرند. چو پنجاه سالت برون شد ز دست/ غنیمت شمر پنج روزی که هست/ مَخُسب ای گنه کردهی خفته، خیز/ به قدر گنه آب چشمی بریز.
پیغمبر فرمودند: «اِنَّ اللهَ یَقْبَلُ تَوْبَهَ العَبْدِ ما لَم یُغَرْغِرْ.» باز هم خدا میپذیرد. سخت است، ولی میپذیرد، تا وقتی که به حال غِرغِر برسی. یعنی چی؟ دیدی آب را غرغره میکنی؟ یعنی آب توی گلو گیر کرده است. وقتی که جان به گلوگاه میرسد، میگویند یُغَرْغِر. یعنی دیگر نفسش دارد قطع میشود. آنجا دیگر توبه قبول نیست. آنجا دیگر هرچه بگویم یکبار دیگر بگویم حسین، یکبار دیگر کربلا بروم، یک سینه دیگر برایش بزنم، یک هیأت دیگر بروم، یک چای روضه بخورم، میگویند تمام شد! خواب بودی.. خواب بودی.. خواب بودی. وقتی که جان به گلوگاه میرسد، توبه بسیار سخت و صعب است.
امام صادق علیه السلام فرمودند: «مَنْ تَابَ قَبْلَ مَوْتِهِ بِسَنَهٍ قَبِلَ اَللهُ تَوْبَتَهُ.» کسی که یک سال قبل از مُردنش توبه کند، خدا توبهاش را قبول میکند. بعد خودشان فرمودند: «إِنَّ اَلسَّنَهَ لَکَثِیرَهٌ.» یک سال، زیاد است. «مَنْ تَابَ قَبْلَ مَوْتِهِ بِشَهْرٍ قَبِلَ اَللهُ تَوْبَتَه.» کسی که توبه به آن معنا یک ماه قبل از مرگش هم کند، خدا قبول میکند. بعد فرمودند یک ماه هم زیاد است. «مَنْ تَابَ قَبْلَ مَوْتِهِ بِجُمْعَهٍ قَبِلَ اَللهُ تَوْبَتَه.» کسی که یک هفته قبل از مُردنش هم توبه کند، نمیداند میخواهد بمیرد.
آقاجان، شاید امشب، شب آخر، شاید ماه آخر، شاید هفته آخرمان باشد. خدا نکند هم ندارد. از مرگ نترسید. مرگ قشنگ است. اعمال ما زشت است. خدا میداند برای من خیلی اتفاق افتاده است که امشب پای منبر بودیم، فرداشب فلان پامنبری تصادف کرد، از دنیا رفت. باورمان نمیشد. همین الان بگوییم خدایا الهی العفو! با هم یک استغفار کنیم که اگر من روسیاهم، خدا به هوای شما مرا هم ببخشد. الهی بالحسین، أَسْتَغْفِرُکَ وَ أَتُوبُ إِلَیْک.
أَسْتَغْفِرُ الله الَّذِی لَا إِلهَ إِلّا هُوَ الْحَیُّ الْقَیُّوْمُ الرَّحْمانُ الرَّحِیمُ بَدِیعُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ مِنْ جَمِیعِ ظُلْمِی وَ جُرْمِی وَ إِسْرافِی عَلَى نَفْسِی وَ أَتُوبُ إِلَیْهِ. تَوْبَهَ عَبْدٍ ذَلِیلٍ خاضِعٍ فَقِیرٍ، بَائِسٍ مِسْکِینٍ مُسْتَکِینٍ مُسْتَجِیرٍ، لَایَمْلِکُ لِنَفْسِهِ نَفْعاً وَلَا ضَرَّاً وَلَا مَوْتاً وَلَا حَیَاهً وَلَا نُشُوراً.
فرمودند یک هفته هم زیاد است. «مَنْ تَابَ قَبْلَ مَوْتِهِ بِیَوْمٍ قَبِلَ اَللهُ تَوْبَتَه.» کسی که یک روز قبل از مرگش توبه کند، قبول است.
خدایا، پاک از دنیا برویم. خدایا، سینهای پر از محبت حضرت زهرا سلام الله علیها داشته باشیم، از دنیا برویم. خدایا، وقتی داریم برای پاهای تکه تکهی سه سالهاش گریه میکنیم، از دنیا برویم.
فرمودند یک روز هم زیاد است. «مَنْ تَابَ قَبْلَ أَنْ یُعَایِنَ قَبِلَ اَللهُ تَوْبَتَه.» کسی که قبل از اینکه مرگ را ببیند هم توبه کند، توبهاش قبول است. ولی وقتی پرده کنار رفت، دیگر دیر میشود. وقتی که مرگ را دید، دیگر دیر میشود.
پس قدرت انسان برای توبه، یکسان نیست.
حالا میشود زمان ظهور امام عصر علیه السلام. دیگر زمان ظهور، توبه سختتر میشود.
باز هم یک آیه دیگر برای رجعت: «یَوْمَ یَأْتِی بَعْضُ آیَاتِ رَبِّکَ لَا یَنْفَعُ نَفْسًا إِیمَانُهَا لَمْ تَکُنْ آمَنَتْ مِنْ قَبْلُ أَوْ کَسَبَتْ فِی إِیمَانِهَا خَیْرًا.» (انعام/۱۵۸) همیشه فکر میکردیم این آیه برای قیامت است. ولی این آیه، برای رجعت است. امام صادق علیه السلام فرمودند این آیه که میفرماید روزی که بیاید بعضی از آیات پروردگارت، این «بعضی از آیات پروردگارت» فرمودند یعنی رجعت اهل بیت علیهم السلام. آن موقع «لَا یَنْفَعُ نَفْسًا إِیمَانُهَا» دیگر آن موقع بخواهی ایمان بیاوری، فایده ندارد.
پس آشیخ، چی داشتی میگفتی؟ گفتی وقتی امام زمان بیایند، «یَدْخُلُونَ فِی دِینِ اللهِ أَفْواجاً» (نصر/۲)، گفتی در زمان رجعت، میشود توبه کرد؛ اینها چی شد؟ اینکه گفتی امام زمان میآیند، حضرت عیسی پشت سر امام عصر نماز میخواند، «وَ إِنْ مِنْ أَهْلِ الْکِتَابِ إِلَّا لَیُؤْمِنَنَّ بِهِ قَبْلَ مَوْتِهِ» (نساء/۱۵۹)، مسیحیها ایمان میآورند، امام زمان آنها را میپذیرد، شیعه میشوند. محبّ مولا میشوند. یهودیها تابوت حضرت موسی را دست امام زمان میبینند، ایمان میآورند، خیلی از آنها هدایت میشوند. پس اینها چی شد؟ از آن طرف داری میگویی «لَا یَنْفَعُ نَفْسًا إِیمَانُهَا».
بعد خود امام صادق فرمودند: «لَمْ تَکُنْ آمَنَتْ مِنْ قَبْل» اگر تا قبل، ایمان نیاورده باشند. تا قبلِ چی؟ تا قبل از اینکه حضرت دست به شمشیر بزنند. یعنی چی؟
(حرف، حرف یک ساعت است. خودتان میدانید دارم نکتههایی که هر کدامش یک منبر است را توی ده دقیقه خلاصه میکنم. خیلی مهم است.)
وقتی پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله آمدند و مکه را فتح کردند، ابوسفیان از ترسش گفت من مسلمان شدم. خالد بن ولید مسلمان شد ظاهراً. معاویه مسلمان شد ظاهراً. مسلمان شدند، اما خوفاً مسلمان شدند. با وجود اینکه پیغمبر میدانند اینها مسلمان نیستند و منافق هستند، اما با اینها معامله اسلام کردند. یعنی مسلمان فقهی شدند. گفتند مال و عِرض و جانشان محترم است.
در شرح صنمی قریش گفتم ابیبکر و عمر علیهما لعائن الله، اسلامشان، اسلام طمعی بود. اینها مسلمان نشدند. طمعاً اظهار اسلام کردند. حالا در زمان امام عصر علیه السلام، حضرت به اینها میگویند در و دکانبازیها برای قبل من بود. «یَضَعَ یَدَهُ عَلى رُؤُوسِ الخلائق.» هدایت میکنند، صحبت میکنند، اما کسانی که هدایت نمیشوند، وقتی میبینند حضرت دست به شمشیر بردند، بگویند ما غلط کردیم، مسلمان هستیم؛ حضرت میفرمایند نه! اینجا دیگر امام زمان دلها را میبینند. یعنی اگر ایمان در دلت آمده باشد، به قول عربها حضرت میگویند یا هله! اهلاً و سهلاً! خوش آمدی. اما اگر بخواهی آن موقع مثل خالد و ابوسفیان و ابیبکر و عمر، اظهار اسلام کنی، دیگر آنجا فایده ندارد. کفار هم همین هستند. «وَلَوْ رُدُّوا لَعَادُوا لِمَا نُهُوا عَنْهُ.» (انعام/۲۸) اینها دیگر خبث باطنی پیدا کردند. و «رَدُّ المُعْتادِ عَن عادَتِهِ کالمُعْجِز.» کسی که به گناه عادت کرده است را نمیشود ترک داد.
الهی اگر گناه هم میکنیم، معتاد به گناه نشویم. الهی اصلا مرتکب گناه نشویم. اینکه حضرت وقتی که میآیند، توبه را نمیپذیرند، به این معنایی است که عرض کردم.
یکی از معانی روز رجعت هم «یَوْمَ تُبْلَى السَّرَائِر» (طارق/۹) است. یعنی چی؟ یعنی دل تو برای امام زمان مشخص است. کسانی بودند به نام شَلمغانیها، اینها خیلی در در و دکان درآوردن، حرفهای و حسابی بودند. امروز گول این و آن را نخورید. میدانید شلمغانی چه کسی بوده است؟ کسی بود که در زمان امام عسکری و بعد از حضرت در زمان غیبت صغری، کتابش رساله عملیّه شیعیان در خانههایشان بوده است. انقدر آدم حسابی به حساب ظاهر. اما بهدلیل حسادت به سفرای امام زمان، منکر اصل امامت شد. یعنی این در و دکان و پروژکتور توی صورت و صابون لوکس به صورت زدن و ادا و اطوارها برای الان است. آنجا امام زمان دل تو را نگاه میکند. «یَوْمَ تُبْلَى السَّرَائِر.» حضرت بر حقیقت مردم نگاه میکند.
در آن زمان، اختیار داریم؟ بله، اختیار داریم.
ممکن است کسی مومن باشد، کافر شود؟ بله. فرمودند ۱۶ هزار نفر از کسانی که در دین فقیه هستند و قاری قرآن هستند ،جلوی امام زمان میایستند و در برابر ایشان شمشیر میکشند. توی کوفه میآیند چنین کاری میکنند. از آن طرف هم کسانی هدایت میشوند. اما شرط هدایتشان این است که واقعا توبه کرده باشند. توبه چیست؟ معنای توبه را عرض کردم. شرایط توبه چیست؟ خدا در یک آیه از قرآنش شرایط توبه را برای ما گفته است که غوغاست.
- شرط توبه چیست؟
میفرماید: «وَلَوْ أَنَّهُمْ إِذْ ظَلَمُوا أَنْفُسَهُمْ جَاءُوکَ فَاسْتَغْفَرُوا اللهَ وَاسْتَغْفَرَ لَهُمُ الرَّسُولُ لَوَجَدُوا اللهَ تَوَّابًا رَحِیمًا.» (نساء/۶۴) وقتی که مردم به خودشان ظلم کردند، (به خدا که ظلم نکردی نماز نخواندی. چیزی که از خدا کم نشد. منِ بیچاره توی آلودگی و لجنزار گناه دارم دست و پا میزنم.) میگوید آنهایی که به خودشان ظلم کردند، گناه کردند، حالا میخواهند توبه کنند. «جَاءُوک» باید پیش پیغمبر بیایند. نه شخصیت حقیقی پیغمبر. شأن و شخصیت حقوقی، جایگاه حجت اللهی پیغمبر اکرم. کسی که میخواهد توبه کند، باید پیش حجت الله بیاید. نه با پا، بلکه با قلب، توجه به او کند.
یا صاحب الزمان! من ارچه هیچ نیام، هرچهام از آنِ شما/ مرا مران که سگی سر بر آستان شمام.
«جَاءُوک» حالا که آمدی توجه به حجت الله پیدا کردی، بعد «فَاسْتَغْفَرُوا الله.» آن موقع گفتی خدایا غلط کردم، «وَاسْتَغْفَرَ لَهُمُ الرَّسُول.» امام زمانت هم یک مهر زدند پایین توبه تو. بعد «لَوَجَدُوا اللهَ تَوَّابًا رَحِیمًا.» یعنی در زمان رجعت، ظهور، دم مرگ، همه جا، اگر میخواهی خدا تو را ببخشد، میخواهی توبه کنی، شرطش توجه قلبی به حجت الله است. و حضرت هم دل من و تو را میدانند چه خبر است. اگر این حالت اتفاق افتاد، بخشیده میشوی.
الی ماشاءالله در روایات این مورد آمده است. تا ابی عبدالله، شش ماهه را روی دست گرفتند، حرمله تیر را گذاشت بزند، دو نفر آمدند. حالا فکر کنید در این حال که ابی عبدالله، شش ماهه روی دستشان است، این آقایی که دارد جگرشان پاره پاره میشود از تشنگی. این شهزادهی شش ماهه، مادر توی خیمه منتظر، منی که در عمرم به کسی رو نزدهام، باید برای یک ذره آب رو بیندازم. در همین احوال، دو نفر آمدند، میگویند آقا غلط کردیم. آقا ببخشید. آقا نفهمیدیم. «جَاءُوکَ فَاسْتَغْفَرُوا اللهَ وَاسْتَغْفَرَ لَهُمُ الرَّسُولُ… .»
علی اصغر دارد بال بال میزند روی دست بابا. ابی عبدالله دست آن دو نفر را گرفتند، شدند «وَ عَلَى الاَرْواحِ الَّتى حَلَّتْ بِفِناَّئِک.» یعنی ثانیه آخر بگو آقا، بد هستم، قبول. دستم بالاست. من بد هستم. اما بر کسی مربوط نیست، بر امام مهربان خود پناه آوردهام. لذا توی اوج زمانی که وحشیِ در گناه هم شدم، باید بگویم آقا، دوستت دارم. بیقیمتم و جز تو خریدار ندارم.
ابی عبدالله.. بدن، دیگر چی مانده.. از این بدنی که.. چی بگویم.. شاید عاشورا دیگر زنده نبودم.. ۱۹۵۰ زخم فقط نیمه بالای پیکر حضرت، توی این حال، توی این وضعیت، عمر سعد به یک نفر خنجر داد، گفت برو کار ابی عبدالله علیه السلام را تمام کن. میگوید ابی عبدالله توی گودال چشمشان افتاد به این شخص. به او گفتند حیف توست که قاتل من شوی. تو باید در بهشت کنار من باشی. افتاد زمین، گفت آقا، دارید جان میدهید، هنوز به فکر معاد من هستید. هنوز به فکر قیامت من هستید. آقا، من نوکر شما هستم. غلط کنم بخواهم به شما جسارت کنم. ابی عبدالله فرمودند خوش آمدی! شد «وَ عَلَى الاَرْواحِ الَّتى حَلَّتْ بِفِناَّئِک.»
راهب دیر نصرانی.. از این اتفاقات زیاد افتاده است توی مسیری که اسرای آل الله میرفتند. یک نفر سنگ برداشت به سر مبارک ابی عبدالله بزند، دید این لب دارد قرآن میخواند. سنگ را توی سر خودش زد. توبه کرد. شد شهید راه ابی عبدالله. قبولش کردند.
پس شرط اساسی این است: توجه قلبی به ولی الله. و این خانه درش همیشه باز است، حسین.
ما هیچ چیز در این دنیا جز امام حسین نداریم. نگذاریم این را هم از ما بگیرند.
یا وَلِیَّ الله… این جمله را با همدیگر بگوییم. یک گردن کج کنیم. دو تا دستمان را دراز کنیم، مثل گداهای سمج.. تا ندهی نمیروند.. یا وَلِیَّ الله.. معترفم، بیقیمتم، خراب کارم، اما ما امام زمان داریم. ما گرهگشا داریم.
یا وَلِیَّ اللهِ! إنّ بَیْنى وَ بَیْنَ اللهِ عزّوجل ذُنُوباً لا یَأْتى عَلَیْها إلّا رِضاکُمْ، فَبِحَقِّ مَنِ ائْتَمَنَکُمْ عَلى سِرِّهِ وَ اسْتَرْعاکُمْ أمْرَ خَلْقِهِ وَ قَرَنَ طاعَتِکُمْ بِطاعَتِهِ لَمَّا اسْتَوْهَبْتُمْ ذُنُوبى وَ کُنْتُمْ شُفَعائى.. بالحسین.. الهی العفو!
بیت الغزل هر غزل ناب، رقیه است. شب سوم روضه است. برای توبه کجا باید برویم گردن کج کنیم؟ آخ یک دختر سه ساله دارند اربابمان.. به عصمت حضرت زهرا سلام الله علیها قسم، به قنداقه خونین علی اصغر علیه السلام قسم، سه ساله ابی عبدالله میتواند قیامت را تکان بدهد. من مرده، شما زنده.. میبینیم که گره ظهور به دست ایشان است. الهی باشیم همه آن روز را ببینیم. خیلی کار از ایشان برمیآید. وقتی توانست سرِ بریده را بکشاند توی خرابه بیاورد، نمیتواند امام زمان را به داد ما برساند؟
بیت الغزل هر غزل ناب، رقیه است/ خورشید علی اصغر و مهتاب، رقیه است/ نزدیکترین راه به الله، حسین است/ نزدیکترین راه به ارباب، رقیه است. میخواهم کوتاه روضه بخوانم، ولی جانسوز روضه بخوانم. چرا؟ چون گرفتاریم. بد گرفتاریم. یک کولهبار داریم، سنگین. یک رو داریم، سیاه. ولی یک دست داریم، دراز، جلوی سه ساله ابی عبدالله.
دیدی آب میآورند، میگویند آب از کوچکتر است؟ تا سر را توی خرابه آوردند، همه دلتنگ بودند، زینب کبری دلش لک میزد یکبار دیگر پیشانی برادر را ببوسد. یا روی نیزه بود، یا توی تنور بود، یا توی تشت بود، یا روی درخت آویزان بود. دل همه لک میزد. اولین بار است سر در دسترس همه قرار گرفته است. ولی نگاه کردند دیدند هیچکس مثل رقیه بیتاب نیست.. گفتند سر را جلوی سه ساله بگذارید. تا روپوش را کنار زد: یا أبَتاهُ، مَنْ ذَا الَّذی قَطع وَرِیدَک؟ این گریه به کارت میاد.
یا أبتاهُ، مَنْ ذَا الَّذی أَیتَمنی علی صِغَر سِنّی؟
تا فرصت داری برایش ناله کن. یا أبتاهُ، مَنْ ذَا الَّذی خضب شیبک بدمک؟
یک شب از ناقه فتادم بس که زجرم زجر داد/ مدتی زین ماجرا بگذشته بیمارم هنوز.
ای دستگیر مردم بیدست و پا، حسین!
همه با هم با جگر سوخته برای امام غریبمان دعا کنیم: اللهم عجّل لولیّک الفرج