• آیا رجعت، عمومی است، یا مختص افراد خاصی است؟
    • رجعت عام و رجعت خاص
    • آیات رجعت در قرآن
  • بشارت پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله به سلمان، درباره دوران رجعت
  • یکی از علل غیبت امام عصر علیه السلام

روضه حضرت موسی بن جعفر علیه السلام

  • رجب ۱۴۴۵ _ تهران

رجعت

استاد اوجی شیرازی

رجب ۱۴۴۵

جلسه پنجم:

_ آیا رجعت، عمومی است، یا مختص افراد خاصی است؟ (رجعت عام و رجعت خاص)

_ آیات رجعت در قرآن

_ بشارت پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله به سلمان، درباره دوران رجعت

_ یکی از علل غیبت امام عصر علیه السلام

_ ماجرای بانو شطیطه نیشابوری 

 

 

 

اعوذ بالله من الشیطان اللّعین الرّجیم

اعوذ بولایتک یا مولای یا امیرالمومنین

بسم الله الرحمن الرحیم

الحمد لله الّذی نَوّرَ قلوبَنا بِشُعاع انوار المحبّۀ العلویّه و جعلنا من المتمسّکین بالولایۀ المرتضویّه الّذی فرضَ اللهُ مَودّتَهُ علی العربیّۀ و العجمیّۀ ثم الصّلاۀ و السّلام علی مُبلّغ الرّسالات الالهیّه سیّدنا و نبیّنا ابی القاسم المصطفی محمد صلی الله علیه و آله القُرَشیّه سیّما اوّلهم مولانا امیرالمومنین و آخرهم بقیۀ الله فی الارضین و لعنۀ الله علی اعدائهم اجمعین.

اللهم کن لولیک الحجۀ بن الحسن، صلواتک علیه و علی آبائه، فی هذه الساعه و فی کلّ ساعه، ولیّاً و حافظاً و قائداً و ناصراً و دلیلاً و عَیناً حتی تُسکنه ارضک طَوعا و تُمتّعه فیها طویلاً.

یا صاحب الزمان!

نوحه سُرای حریم قدس، تو هستی/ مویه کُنانند انبیاء و ملائک/ مهدیِ صاحب زمان، یگانه­ی هستی/ آجَرَک الله فی مصیبۀ جدّک/ ای دل شکسته در دل صحرا، امام عصر/ أَ بِرَضْوَی أَمْ ذِی طُوًی أَوْ غَیرِهَا.. سیّدی.. بِاللهِ صَعْبٌ عَلَینا أنْ تُفارِقَنا وَ أنْ یَغیبَ عَنّا وَجهُکَ القَمَرُ/ ای دل شکسته در دل صحرا، امام عصر/ عمری اسیر غربت عُظما، امام عصر/ این روزها که از غم شیعه مکدّری/ صاحب عزای حضرت موسی بن جعفری/ آقا به حقّ روضه­ی قعر سُجون، بیا/ از بند ظلم، شیعه­ی خود را رها نما.

یا بن الحسن!     

وَ لَوْ أَنَّ أَهْلَ الْقُرَى آمَنُوا وَ اتَّقَوْا لَفَتَحْنَا عَلَیْهِمْ بَرَکَاتٍ مِنَ السَّمَاءِ وَ الْأَرْض. (اعراف/۹۶)

خدا به آبروی امیرالمومنین فرج امام زمان را برساند.

اعمال و رفتار و گفتار و عقاید ما را مورد رضایت ولی­اش قرار بدهد.

نسألک اللهم بروح علی بن ابیطالب علیه السلام الذی لم یُشرِک بالله طَرفۀَ عینٍ اَن تُعجّلَ فرجَ مولانا صاحب الزمان.

هدیه محضر حضرت امیرالمومنین و سیدۀ نساء العالمین، جهت عرض تسلیت به محضر بقیۀ الله فی الارضین صلوات الله علیهم اجمعین، صلواتی تقدیم کنید. اللهم صلّ علی محمد و آل محمد و عجّل فرجهم و اهلک عدوّهم.

خدای را شاکریم که به ما این اجازه را داد که در این شب­ها در گلستانِ روایات حضرات اهل بیت علیهم السلام تفرج کنیم و بچشیم  حلاوتی که در فرمایشات امام عصر علیه السلام و آباء گرامی ایشان است را. و صد البته آنچه که گفتیم، سر سفره بزرگانی هستیم مانند مرحوم علامه مجلسی اعلی الله مقامه الشریف و مرحوم شیخ حرّ عاملی که زحمت­ها کشیدند و خون دل­ها خوردند. و در آن زمانه با آن سختی­ها این روایات را جمع کردند، تا اینکه امشب ما بتوانیم جمع شویم و ببینیم بعد از اینکه از دنیا رفتیم و روح ما در عالم برزخ قرار گرفت، عالم دیگری در پیش داریم که به آن عالم رجعت گفته می­شود. یعنی برخواهیم گشت.

در این چند شب، بحث ما رجعت بود. گفتیم کسانی قبل از ظهور امام زمان، نزدیک ظهور حضرت، سر از خاک بیرون می­آورند و این اسم رمزی بود بین شیعیان که: اَلْعَجَبُ کُلُّ اَلْعَجَبِ بَیْنَ جُمَادَى وَ رَجَبٍ.

انقدر امیرالمومنین علیه السلام این جمله را روی منبرها تکرار کرده بودند که بچه­ها یاد گرفته بودند. توی کوچه­ها بازی می­کردند، این جمله را می­گفتند و نسل به نسل ادامه پیدا کرد تا به زمان امام باقر علیه السلام رسید. عده­ای آمدند پرسیدند: آقاجان، معنای «اَلْعَجَبُ کُلُّ اَلْعَجَبِ بَیْنَ جُمَادَى وَ رَجَب» چیست؟ فرمودند: آن اتفاقی که مورد تعجب است و عجیب است این است که بین ماه جمادی و رجب، قبل از ظهور امام عصر علیه السلام، ۲۷ نفر سر از خاک بیرون می­آورند. زنانی که نامشان در روایات آمده است. ۷۰ نفر همراه با جناب جابر و افراد دیگری که رجعت می­کنند.

اینها را به تفصیل عرض کردیم.

به ما یاد دادند در دعای عهد بخوانیم: «… فَأَخْرِجْنِی مِنْ قَبْرِی مُؤْتَزِراً کَفَنِی، شاهِراً سَیْفِی، مُجَرِّداً قَناتِی، مُلَبِّیاً دَعْوَهَ الدَّاعِی…» که اصطلاحاً در روایات ما به این دوره کرّه گفته می­شود؛ که زمان ظهور حضرت و قبل از ایاب است. یعنی من بیایم و در رکاب امام علیه السلام بجنگم. «وَ اَحیانی فِی رَجْعَتِکُمْ وَ مَلّکَنی فِی دَوْلَتِکُمْ.»

بعد از اینکه امام عصر علیه السلام سالیان زیادی حکومت کردند و شرق و غرب عالم، مُنقاد امام عصر علیه السلام شدند، اولین کسی که سر از خاک بیرون می­آورد، وجود مبارک سیدالشهداء علیه السلام و اصحاب سیدالشهدا هستند. قَتَله­ی دشت کربلا می­آیند و به سزای اعمالشان می­رسند.

بعد از آن امیرالمومنین علیه السلام که گفتیم حضرت، صاحب کرّات و رجعات متعدد هستند.

آیا هر کدام از اهل بیت، یک رجعت دارند؟ معلوم نیست. بلکه نص داریم بر اینکه امیرالمومنین سلام الله علیه رجعت­ها و کرّه­ها دارند.

در نهایت دولۀ الدوّل است. یعنی رسول خاتم تشریف می­آورند، ۱۲۴ هزار پیغمبر؛ چهارده خورشید درهم بیخته/ چهارده نورِ به هم آویخته/ چهارده گل، چهارده معصوم پاک، در آن زمانه حضور دارند.

و ای کاش باشیم و این روزها را ببینیم.

یکی از پرتکرارترین سوالات در این شب­ها این بود که:

  • آیا رجعت، عمومی است؟ یعنی همه رجعت می­کنند یا مختص افراد خاصی است؟

چیزی که در ذهن­ها بوده این است که افراد خاصی رجعت می­کنند. و این هم منشأ روایی دارد. ما دو دسته روایت داریم. روایاتی است که اشاره به این دارد فقط کسانی برمی­گردند که ممَحَّض در ایمان هستند و ممَحَّض در کفر هستند. یعنی کافرین حسابی و با صلابت، و از آن طرف هم مومنینی که راسخ در اعتقادشان هستند، برمیگردند.

در بین تمام روایات، من یک روایت را عرض کنم. در این شب­ها به مناسبت کتاب­هایی را معرفی کردیم. سه کتاب با نام بصائر داریم. یکی بصائر الدّرجات مرحوم صفّار که در خانه­هایتان هست و کتاب فوق العاده­ای است. این بصائر الدّرجات ربطی به کتاب مختصر البصائر ندارد.

کتاب دیگری است از مرحوم سعد بن عبدالله اشعری قمی به نام بصائر که امروز به دست ما نرسیده است. اما مرحوم حسن بن سلیمان حلّی این کتاب را داشته است و مختصر کرده است. واقعا کتابی است فوق العاده. این مختصر البصائر دست ما هست و مرحوم علامه مجلسی رحمت الله علیه تمام آن را در بحار آورده است.

روایت در این کتاب است از وجود مبارک امام صادق علیه السلام که فرمودند: «أوَّلُ مَن تَنشَقُّ الأرضُ عَنهُ وَ یَرجِعُ إلى الدّنیا الحسینُ بنُ علی علیه السلام.» اولین کسی که سر از خاک بیرون می­آورد، وجود مبارک سیدالشهداء است.

پس آشیخ شما چی گفتی که «اَلْعَجَبُ کُلُّ اَلْعَجَبِ بَیْنَ جُمَادَى وَ رَجَب»؟ الان گفتی اصلا قبل از ظهور، رجعت­ها اتفاق می­افتد. در این روایت داری می­گویی اولین کسی که سر از خاک بیرون می­آورد، امام حسین علیه السلام است.

وقتی می­خواهیم روایات را جمع کنیم، به این نتیجه می­رسیم که: اولین امامی که سر از خاک بیرون می­آورد، حتی قبل از امیرالمومنین علیه السلام به یک معنا، وجود مبارک سیدالشهداء علیه السلام است. به اینها می­گویند فقه الحدیث.

امام صادق علیه السلام فرمودند: یک حدیث را انسان متوجه شود، بهتر از این است که هفتاد حدیث بخواند و متوجه نشود. و یکی از مسائلی که امروز ما دچار آن شدیم، نواخباری­هایی هستند که حقیقتاً نه محقق هستند و نه دانشمند. قصد توهین نداریم، ولی وقتی می­بینیم مدل حرف زدن­هایشان، مدل روایت خواندن­هایشان را، می­بینیم که چهارپایی بر او کتابی چند. اصلا در این فضاها نیستند. اگر محدّثی بخواهد باشد، مرحوم علامه مجلسی است. مرحوم محدث نوری است. مرحوم محدث قمی است. اینها روایت فهم بودند. خیلی حرف است.

امام صادق علیه السلام فرمودند: «إنّ الرَّجعَهَ لَیست بعامَّهٍ، و هِی خاصّهٌ، لا یَرجِعُ إلاّ مَن مَحَّضَ الإیمانَ مَحضاً أو مَحَّضَ الشِّرکَ مَحضاً.» به صراحت حضرت می­فرمایند رجعت، عمومی نیست. برای یک افراد خاصی است. (کتاب مختصر البصائر، جلد اول، صفحه ۱۰۶)

پس طبق این روایت، ما رجعت نمی­کنیم. حداقل من که خیلی ضعیف هستم در دینم، من که خیلی بیچاره و بدبخت و گنهکار هستم، برنمی­گردم. چون کسانی برمی­گردند که باصلابت در دینشان باشند. اما فقه الحدیث یعنی چی؟ یعنی با عینک دقت، روایت را نگاه کن. حضرت، اول چی می­فرمایند؟ اولین کسی که به دنیا برمی­گردد، وجود مبارک سیدالشهداء علیه السلام است. ادامه روایت این است: «إنّ الرَّجعَهَ لَیست بعامَّهٍ…» انقدر عرب­ها الف­لام به کار می­برند، همین­طور تزیینی نیست. الف­لام معنا دارد. الف­لامِ عهد، الف­لامِ استغراق، الف­لامِ جنس، الف­لامِ زائده. خودِ الف­لامِ عهد به سه دسته تقسیم می­شود.

اینکه حضرت فرمودند: «إنّ الرَّجعَهَ»، یعنی تمام رجعت، مخصوص افراد خاصی است یا یک رجعت خاص؟ به این الف­لام می­گویند الف­لامِ عهد ذکری. یعنی آن رجعتی که قبلا گفتم امام حسین علیه السلام برمی­گردند، اولین کسی که سر از خاک بیرون می­آورد، همراه امام حسین افراد خاصی می­آیند. هر کسی نمی­تواند بیاید: «إلاّ مَن مَحَّضَ الإیمانَ مَحضاً، أو مَحَّضَ الکُفرَ محضاً.»

در این باب روایات فراوان است که اشاره به این دارد رجعت، مخصوص افراد خاصی است و غالباً هم لفظش همین است: «مَحَّضَ الإیمان، مَحَّضَ الکُفر.»

اما دسته دوم روایات که اشاره به عمومیت رجعت دارد.

شخصی است به نام جناب جابر بن یزید جُعفی سلام الله علیه. خیلی آدم حسابی است. بعضی­ها می­گویند آن بهلول دانا که قصه­ها برایش نقل می­کنند، همین جابر بن یزید جُعفی است. شخصیتی است فوق العاده که امام صادق علیه السلام هفتاد هزار حدیث به او فرمودند و گفتند که این احادیث را هیچ کجا نگو و به هیچ کس بیان نکن. یک روز آمد گفت آقا، سینه­ام تنگ شده است. دارم خفه می­شوم. فرمودند برو در بیابان، یک چاهی، گودالی بکن؛ سر در این چاه کن، بگو قال الصادق کذا، قال الصادق کذا.

مرحوم موحد ابطحی در کتابش می­گوید این هفتاد هزار حدیث به نظر شما چه می­تواند باشد؟ بعد تحقیق مفصلی کرده است که این هفتاد هزار حدیث چه بوده است. آخر به این نتیجه می­رسد که غالب این احادیث در باب رجعت است. یعنی ماجرای رجعت انقدر عجایب دارد.

این بزرگوار با این عظمت، از امام باقر علیه السلام نقل می­کند: «لَیْسَ مِنْ مُؤْمِنٍ إِلاَّ وَ لَهُ قَتْلَهٌ وَ مَوْتَهٌ» هیچ مومنی نیست، (همین مومنین شناسنامه­ای، کسانی که مولا را دوست دارند، از عمر بدشان می­آید، حداقل ایمان را دارند.) هیچ مومنی نیست، مگر اینکه دو کوپن دارد: مرگ و قتل. «إِنَّهُ مَنْ قُتِلَ نُشِرَ حَتَّى یَمُوتَ، وَ مَنْ مَاتَ نُشِرَ حَتَّى یُقْتَل.» وقتی که کشته شد، برمی­گردد تا اینکه به مرگ طبیعی از دنیا رود و کسی که مُرد، بازمی­گردد در رجعت تا کشته شود.

ادامه روایت: «مَا فِی هَذِهِ اَلْأُمَّهِ أَحَدٌ، بَرٌّ وَ لاَ فَاجِرٌ» در این امت هیچ احدی نیست، نه نیکوکاری و نه فاجری، چه خوب باشد، چه بد باشد؛ «إِلاَّ وَ یُنْشَرُ» مگر اینکه در رجعت برمی­گردد. چطور برمی­گردند؟ «اَلْمُؤْمِنُونَ فَیُنْشَرُونَ إِلَى قُرَّهِ أَعْیُنِهِمْ» مومنین در رجعت که برمی­گردند، خدا کاری می­کند که چشمشان روشن می­شود. طوری به مومنین حال می­دهد که چشم اینها روشن می­شود و از آن طرف کفاری که امروز دارند برای خودشان می­تازند و می­چاپند و می­خورند و می­برند و می­کشند، انگار نه انگار، «وَ أَمَّا اَلْفُجَّارُ فَیُنْشَرُونَ إِلَى خِزْیِ اَللهِ إِیَّاهُمْ» خداوند متعال اینها را که در رجعت برمی­گرداند، طوری به ذلت می­کشد که تمام مردم، ذلت آنها را می­بینند.

اینجا حضرت باقر علیه السلام شروع کردند برای جابر یک­سری آیات در باب رجعت خواندند. «أَ لَمْ تَسْمَعْ أَنَّ اَللهَ تَعَالَى یَقُولُ: وَلَنُذِیقَنَّهُمْ مِنَ الْعَذَابِ الْأَدْنَى دُونَ الْعَذَابِ الْأَکْبَرِ لَعَلَّهُمْ یَرْجِعُون.» (سجده/۲۱) «لَنُذِیقَنَّهُمْ» لام قطعا و نون تاکید. خدا می­فرماید حتمی و قطعی قبل از عذاب اکبر قیامت، ما یک مشت و مال دیگر هم قرار است به کفار بدهیم. این کجاست؟ عذاب اَدنی کجاست؟ عذاب نزدیک کجاست؟ فرمودند: در عالم رجعت است!

آیه دیگری که فراوان خواندیم، ولی حواسمان نبوده است. در بچگی می­گفتند حفظ کنید، می­گفتیم ترجمه و معنایش چیست؟ یک چیزی می­گفتند که هیچ ربطی به این آیه ندارد. «یَا أَیُّهَا الْمُدَّثِّرُ، قُمْ فَأَنْذِرْ» (مدثر/۱و۲) می­گفتند پیغمبر اکرم از غار حرا آمده بودند، خسته، یک شمدی دور خودشان پیچیده بودند. جبرئیل آمد گفت بلند شو، بلند شو، نخواب. دیر شده است. بلند شو برو قوم­ت را انذار بده. مگر همین را به ما نگفتند؟

اما معنا این نیست. فرمودند: ای کسی که شمد به تو پیچیده شده است، (خطاب به رسول خدا می­شود) سر از خاک بیرون بیاور و مردمان را انذار بده. امام باقر علیه السلام فرمودند: «یَعنی بِذَلِکَ مُحَمَّداً (صلی الله علیه و آله) وَ قِیَامَهُ فِی الرَّجْعَۀ یُنْذِرُ فِیهَا.» منظور از این آیه، برخاستن رسول خدا از قبر است، برای انذار دادن مردم در عالم رجعت.

باز در همین سوره مدثر می­فرماید: «إِنَّهَا لَإِحْدَى الْکُبَرِ» (مدثر/۳۵) رسول خدا یکی از آیات بزرگ خداوند است. «نَذِیرًا لِلْبَشَر.» (مدثر/۳۶) پیغمبر، انذاردهنده­ی بشر هستند. بشر یعنی چی؟ چند بار این آیه را خواندیم؟ چرا دقت نکردیم که خدا می­فرماید پیغمبر، انذار دهنده­ی جنس بشر است. یعنی هرکسی آمد، دو تا پا داشت، دو چشم داشت، قیافه­اش شبیه ما بود، پیغمبر او را انذار دادند. یعنی پیغمبر اکرم، قوم حضرت نوح را هم انذار دادند؟ همین رسول الله؟ قوم حضرت موسی چطور؟ آنها بشر نبودند؟ بعد حضرت می­فرمایند: رسول مکرم و نبی معظم، ختم رسل و هادی سبل، تمام بشر، جنس آدمیان را انذار می­دهند «فی الرجعۀ.» در عالم رجعت.

امام باقر علیه السلام برای جابر، پشت سر هم آیات رجعت را می­خوانند. جابر هم رجعت فهم است. در مقدمه کتاب صحیح مسلم و سایر کتاب­های سنی­ها هر موقع اسم جابر را می­آورند، می­گویند جابر، فلان فلان شده بود. چهار تا هم بار او می­کنند. چرا؟ چون «کانَ یَقولُ بِالرّجعۀ.» اصلا جابر را به رجعت می­شناختند.

حالا امام باقر علیه السلام این آیات را برای جابر می­خوانند: «هُوَ الَّذِی أَرْسَلَ رَسُولَهُ بِالْهُدَى وَ دِینِ الْحَقِّ لِیُظْهِرَهُ عَلَى الدِّینِ کُلِّهِ وَ لَوْ کَرِهَ الْمُشْرِکُون.» (توبه/۳۳) فرمودند: این آیه مربوط به رجعت است.

«حَتَّى إِذَا فَتَحْنَا عَلَیْهِمْ بَابًا ذَا عَذَابٍ شَدِیدٍ.» (مومنون/۷۷) خدا می­فرماید کفار که از دنیا رفتند، بعد از مرگشان، بعد از عالم برزخ که قرار گرفتند، ما یک دری به روی آنها باز می­کنیم که این باب: ذَا عَذَابٍ شَدِید. عذاب سنگینی برای اینها خواهد بود. ذیل این آیه فرمودند: «هو علی بن ابیطالب علیه السلام فی الرجعۀ.»

آن کسی که قرار است به حساب تمام ظَلمه و کفار برسد، تمام آنها که ظلم­ها به اولاد مرتضی کردند، تمام قتله­ی کربلا، سنگ به دستان کوفه و شام، تمام کسانی که در شام ایستاده بودند، به گریه­های حضرت رباب خندیدند، به دستان بسته­ی زینب کبری خندیدند، همه کسانی که در طول تاریخ ظلم کردند، کسانی که در کوچه بنی­هاشم می­دیدند مادر ما پا به ماه بود، مادر ما بی­گناه بود. همه کسانی که حضرت زهرا درِ خانه­هایشان را زدند، تمام کسانی که ظلم کردند، فرمودند: امیرالمومنین در عالم رجعت، یک بابی به روی این نامرد مردمان باز می­کنند که: «ذَا عَذَابٍ شَدِید.» اینجا مُعذِّب، آن کسی که آنها را عذاب می­کند، امیر عالم، ابا الحسن، امیرالمومنین علیه السلام هستند.

بعد امام باقر فرمودند: امیرالمومنین در رابطه با این آیه: «رُبَمَا یَوَدُّ الَّذِینَ کَفَرُوا لَوْ کَانُوا مُسْلِمِین» (حجر/۲) چنین می­فرمودند: «هُوَ أَنَا إِذَا خَرَجْتُ أَنَا وَ شِیعَتِی.» من در رجعت می­خواهم یک تیم تشکیل بدهم. تعداد این تیمی که می­خواهم تشکیل بدهم، چند نفر است؟ به تعداد همه شیعیانم. یعنی هر کس توی دلش نگاه می­کند می­بیند جلوی او می­گویند علی، می­گویند نجف، می­گویند امیرالمومنین، بال درمی­آورد، توی تیم من است.

(ما خیلی شما را دوست داریم یا امیرالمومنین. محبت بر تو کارِ هر کس و ناکس نمی­باشد/ نهادی بی­هوا بر قلب ما این بار سنگین را.)

من یک تیم تشکیل می­دهم، تمام شیعیانم را جمع می­کنم. جلوی من هم یک نفر می­آید.. وای از این اسم رمزها در روایت! «وَ خَرَجَ عُثْمَان‌ وَ شِیعَتُهُ» از آن طرف هم عثمان، همه سقیفه­ای­ها و عمری­ها را جمع می­کند، تمام بنی امیه را جمع می­کند. اینجاست که تمام کفر در برابر تمام ایمان قرار می­گیرد.

الهی، ما آنجا دور آقایمان امیرالمومنین بچرخیم. این یکی از مراتب کرّه است، که دعا می­کنیم خدایا ما باشیم در این زمان.

روایت بسیار مفصل است. غرض ما چه بود؟ اینکه رجعت، مراحل دارد. مراتب دارد. آغاز دارد. وسط دارد. پایان دارد. آخرین مرحله رجعت هم که می­شود دولۀُ الدوّلِ رسول خدا.

در مراحل آغازین رجعت، هر کس دلش بخواهد بیاید، نیست. آنجا افراد خاصی می­توانند برای نصرت امام برگردند. مگر الکی است اهل بیت را یاری کردن؟ نگاه نکن امروز قحط الرجال است، به بزغاله می­گویند آمیرزا عبدالکریم. نگاه نکن امروز، امام زمان ما تنها و بی­کس است، به ما گفته است «وَأکثِروا الدُّعاءَ بِتَعجیلِ الفَرَج»، یک دعا هم برای او نمی­کنیم. آنجا دیگر از این خبرها نیست. آنجا اگر کسی می­خواهد یار و یاور باشد، دست او که نیست. به اعمال گذشته­اش نگاه می­کنند. مراحل آغازین رجعت، رجعت خاص است. رجعت در مسیر اهل بیت بودن، برای افراد خاص است.

از آن طرف هم همه کفار برنمی­گردند. کسانی که خیلی کافر بودند، برمی­گردند. ولی مرحله آخرین رجعت که دولۀ الدوّل است، تا دلتان بخواهد روایت داریم که فرمودند هر امامی که بیاید، مومنین زمانش و کفار زمانش می­آیند. مرحله آخر فرمودند تمام شیاطین و جنودشان می­آیند. جنود شیطان هم فقط جنیّان نیستند. یک آدم­هایی داریم که دست شیطان را از پشت بستند. دولۀ الدوّل، رجعتی است که همه برخواهند گشت.

یک روایت بخوانم، بگویم حلواست، کم گفتم. اَحلی مِنَ العسل است. خدا می­داند همین امروز عصر من چقدر پای این روایت اشک ریختم. خیلی قشنگ است. جناب سلمان می­گوید آمدم محضر رسول خدا. «فَلَمّا نَظَرَ إلَیَّ» تا چشمشان به من افتاد، «قالَ: یا سَلمانُ، إنَّ الله َ عَزَّوجَلَّ لَم یَبعَث نَبِیًّا وَ لا رَسولاً إلاّ جَعَلَ لَهُ اثنَی عَشَرَ نَقیبًا.» سلمان، هیچ پیغمبری نبود، مگر دوازده جانشین داشت. گفتم بله یا رسول الله. من قبل از اینکه خدمت شما برسم، بین یهود و نصارا که بودم، علمای آنها هم این حرف را می­زدند که هر پیغمبری آمده است، دوازده نقیب و جانشین دارد. بعد حضرت فرمودند: سلمان می­دانی نُقَبا و جانشینان و خلفای بعد از من چه کسانی هستند؟ گفتم آقا بفرمایید. شروع کردند از خلقت نوری اهل بیت فرمودند. (که وقت نیست، رد می­شوم.) بعد یک به یک نام بردند.

(حالا من اسم­ها را می­خوانم، فقط به نیت تبرک جلسه و نورانیتشان.)

گفتم آقا، اسمشان را به من بگویید. فرمودند: سلمان، تا امام حسین را که می­دانی. یعنی امیرالمومنین و امام حسن و امام حسین را که دیدی، تا اینجا را خودت می­دانی. اما بعد از او: ثم سید العابدین علی بن الحسین. ثم اِبنُهُ محمد بن علی، باقر علم الاولین و الآخرین، من النبیین و المرسلین. ثم جعفر بن محمد، لسان الله الصادق. ثم موسی بن جعفر.

(آقا، ما داریم صدایتان می­زنیم. ما فقط روایت نمی­خوانیم. اینها اسم امام­هایشان را می­دانند. من دارم نام می­برم، به ما سر بزنید. شب آخر مجلس ماست. «تَصَدَّقْ عَلَیْنَا.» ما گدای شما هستیم، آقا.)

خطیب بغدادی یک مطلبی دارد، می­گوید: «إذا جَاءَتِ الإنسان الصّرَّه موسَی بن جَعفر فَقَد استَغنَی.» دیدی توی خیابان، یک­دفعه یک گدا می­آید به شیشه ماشینت می­زند، یک چیزی به او می­دهی؟ آقا موسی بن جعفر چطور بودند؟ از جایی که رد می­شدند..

آقا، از کوچه­ای گذر که گدایان نشسته­اند. ما همه اینجا جمع شدیم آقا.

آقا موسی بن جعفر رد می­شدند به یک گدا برمی­خوردند، انقدر به او می­دادند که طرف تا آخر عمرش به کسی نیاز پیدا نمی­کرد. غنی می­کردند. یا باب الحوائج، یا موسی بن جعفر، ما الان باید کاظمین باشیم، آقا. گرچه دوریم، ولی از تو سخن می­گوییم.

یک به یک نام بردند. ثم علی بن موسی الرضا المرتضی. یا امام رضا، مجلس ختم کسی برای پدر ما بگیرد، ما دم در می­ایستیم. ما روضه گرفتیم، قدم رنجه نمایید. علی بن موسی، امام رئوف/ کریم و رحیم و ودود و عطوف/ اگر دردمندی، صدایش بزن/ سری هم به صحن و سرایش بزن/ بگو دردمندم، دوایم بده/ به جان جوادت جوابم بده. رفقا، تا می­توانید به مشهد بروید، پابوس امام رضا. شده یک ساعت بروید بگویید السلام علی الامام الرئوف، ضریحش را ببوسید برگردید، این کار را بکنید.

ثم محمد بن علی. ثم علی بن محمد الهادی. ثم حسن ابن علی. تا رسیدند: ثم م­ح­م­د ابن الحسن المهدی. تا نام نامی امام زمان را بردند، سلمان می­گوید بی­اختیار «فَبَکَیتُ» شروع کردم به گریه کردن.

(قربان اسمتان یا صاحب الزمان. ما ورشکسته­ایم، بیا دست ما بگیر.)

تا پیغمبر نام امام زمان را بردند، «فَبَکَیتُ» گریه کردم، گفتم آقا، اسم اینها را به من فرمودید، دلم را آب کنید؟ من که نمی­توانم اینها را درک کنم. من که نمی­توانم اینها را ببینم.

حالا سلمان، پیغمبر را دیده است. محضر امیرالمومنین مشرف شده است. امام مجتبی و سیدالشهداء را دیده است. نوشتند سلمان، زنبیل می­بافت. شغلش این بود. مغازه­اش کجا بود؟ مغازه نداشت. می­آمد زیر سایه خانه حضرت زهرا سلام الله علیها کار می­کرد. این کار سلمان بود. سلمانی که غرق در اهل بیت بود، اما اسم امام زمان را شنید، شروع کرد گریه کردن؛ گفت آقا، من که نمی­توانم اینها را ببینم. حضرت فرمودند نگو سلمان. «إنک مُدرکهم.» تو همه­شان را می­بینی. گفتم آقا، من الان سیصد سال­ دارم. یعنی انقدر عمر من طولانی می­شود که تمام اینها را می­بینم؟ فرمودند: لا. برمی­گردی. نه فقط تو برمی­گردی، «وَ أمثالُک.» کسانی هم که اَمثال تو هستند، برمی­گردند و همه آل الله و اهل بیت علیهم السلام را می­بینند.

«أمثالُک» یعنی چی؟ یعنی ما هستیم یا نیستیم؟ یک عمر توی روضه­ها، برای ابی عبدالله آتش گرفتیم؛ هستیم یا نیستیم ببینیمش؟ هستیم یک موقع نگاه کنیم توی چشم­های اباالفضل، بگوییم یک عمر برای این چشم­هایت گریه کردیم؟

«أمثالُک» یعنی چی؟ پیغمبر توضیح می­دهند: «مَن تَولّاهُم بِحقیقۀ المعرفۀ.» کسی که اینها را راست راستی دوست داشته باشد، تمام اهل بیت علیهم السلام را درک خواهد کرد. سلمان گفت: «فَشَکَرتُ الله کثیراً.» خدا را خیلی شکر کردم.

ما هم خدا را شکر کنیم. چه بشارتی از این بالاتر؟ ما به این امید زنده هستیم. اگر رجعت نبود، آدم این همه ظلم، این همه جور را چطور طاقت می­آورد؟ خدا می­داند خود من اگر امید به ظهور و رجعت و فرج نبود، الان تیمارستانی بودم. از این شهر به آن شهر، مردم می­آیند یک درددل­هایی دارند، من که کاری نمی­توانم کنم. طرف آمده است بچه­اش را برای پنجاه میلیون فروخته است، آدم چی بگوید؟ اینها درد است. ما به چه امیدی زنده هستیم؟ اگر نفس می­کشیم، به این امید که روزی خواهد آمد که جهان به سیطره شهسوار ماست.

لذا سلمان می­گوید خدا را شکر کردم، بلند شدم گفتم: «یا رسول الله مایُبالی سلمان، متی لَقی الموت.» آقا، دیگر برایم مهم نیست کِی بمیرم. همین که می­دانم دوباره برمی­گردم، دوباره نوکری درِ خانه شما را می­کنم، دیگر مُردن برایم مهم نیست. چون برمی­گردم.

دنیای بدی است، رفقا. دیدید این چند شب هی حلوا حلوا کردیم، فقط تصور کردیم آن موقع را، با اینکه ما هنوز هم نتوانستیم خیلی تصور کنیم. ولی چقدر کاممان شیرین شد. الان دنیا چه لجن­زاری است؟

یا صاحب الزمان! درد ما را فقط تو می­بینی/ خبر از ما فقط تو می­گیری/ بنگر شیعیان گرفتارند.

بعد خودشان چی فرمودند؟ فرمودند دعا کنید.

  • علت غیبت امام عصر علیه السلام چیست؟

علت­های مختلفی برای غیبت امام زمان شمردند. تقیه، حفظ جان حضرت، مومنین در صلب کفار خارج شوند و… . همه اینها درست، اما یکی از حکمت­های غیبت، می­دانید چیست؟ شاید تمام حکمت­های غیبت اتفاق افتاده باشد، الان بندِ یکی­اش باشیم. یکی­اش این است که نامه نوشت برای شیخ مفید. گفت بگو به شیعیان ما که ما زندانی هستیم.

بابا خیلی دارد به ما خوش می­گذرد. ما دورِ هم هستیم. ما چه می­فهمیم ۱۱۸۰ سال تنهایی یعنی چی. امام صادق علیه السلام فرمودند سنتی که از حضرت یوسف در مهدی ما جریان دارد، حبس است. یعنی راست راستی زندانی هستند. فکر نکن زندانی توی سه در چهار. نه. یعنی تمام زمین شده است زندان برای امام زمان.

آقا، این همه در روایات گفتند حضرت خضر، کنار حضرت است. چی داری می­گویی؟ یک پدری که ده تا بچه دارد، توی بیمارستان بیفتد، فقط یکی از بچه­هایش به او سر بزند، غریب نیست؟ این آقایی که همه­مان باید تا کمر جلوی او خم شویم، دارم خودم را می­گویم، منِ پر ادعا خودم را دارم می­گویم. بعد نامه نوشته است برای شیخ مفید، آخر آدم چی برود بگوید؟ که به شیعیان ما بگو امام شما، پدر شما، آقای شما، امام زمان شما، نفَس، دم، بازدم، باران، همه­اش برای امام زمان است، کسی نمی­بیند ما را، خدا به هوای اوست که دارد می­گوید خورشید بتاب، زمین بچرخ، آسمان ببار. همه­اش برای امام زمان است. بعد نوشته است: «ما یَحْبِسُنا عَنْهُمْ اِلاّ ما یَتَّصِلُ بِنا مِمّا نَکْرَهُهُ وَلا نُؤْثِرُهُ مِنْهُمْ.» یکی از حکمت­های غیبت امام زمان فرمودند همین است که ما را از شیعیان­مان جدا نمی­کند، مگر گناهانی که از شیعیان می­بینیم و توقع نداریم.

می­دانیم یعنی چی؟ یعنی آن موقعی که من وحشی در گناه شدم، آن موقعی که حواسم نیست چند چند هستم، آن موقعی که تا خرخره در لجن­زار گناه، غرق هستم، فرمودند همین باعث می­شود که ما در زندان غیبت باشیم.

تمام شد بابا، داریم می­میریم دیگر. حواسمان هست؟ پرونده­مان را دارند می­بندند. بیاییم چهار روز دیگر را که زنده هستیم، مثل آدم زندگی کنیم. خودم را دارم می­گویم. یک کاری کنم امام زمان یک لبخند ما را مهمان کنند. فرمودند گرفتاریم به­خاطر شما. من؟ بله، من!

«وَ لَوْ أَنَّ أَهْلَ الْقُرَى آمَنُوا وَ اتَّقَوْا لَفَتَحْنَا عَلَیْهِمْ بَرَکَاتٍ مِنَ السَّمَاءِ وَ الْأَرْض.» (اعراف/۹۶)خدا می­گوید ایمان بیاور، تقوا داشته باش، می­بینی برکت از آسمان و زمین برایت می­آید. «لَا یُغَیِّرُ مَا بِقَوْمٍ حَتَّى یُغَیِّرُوا مَا بِأَنْفُسِهِمْ.» (رعد/۱۱) مگر توی کشورهای دیگر جمع نشدند گفتند مثلا ما فلان چیز را می­خواهیم، خدا فرمود بیایید. چرا جمع نمی­شویم بگوییم خدایا «نَشْکو إِلَیْک فَقْدَ نَبِیِّنَا وَ غَیْبَۀَ وَلِیِّنَا وَ کَثْرَۀَ عَدُوِّنَا وَ قِلَّۀَ عَدَدِنَا»؟

خیلی از شما یک ساعت توی راه بودید تا اینجا برسید. خدا می­داند من خودم را نسبت به وقت شما مسئول می­دانم. لذا سعی می­کنم خاطره نگویم، فقط روایت بخوانم. اما این یک دقیقه را بر من ببخشید.

شاید چهار سال پیش، کربلا بودم، یک جوانی آمد. خیلی حالش بد بود. اگر بگویم آدم به این حال بدی تا حالا ندیدم، شاید مبالغه نکرده باشم. خیلی حالش بد بود. گفتم چی شده است؟ گفت من عاشق کسی شدم، او هم مرا رها کرده است، رفته شوهر کرده است. گفتم چند سال پیش؟ گفت سه، چهار سال پیش. گفتم خب رها کرده رفته است دیگر. «اِلی جَهَنَّم وَ بِئْسَ الْمَصِیر.» گفت نمی­توانم. گفتم یعنی سه، چهار سال است حالت این است؟ گفت نه. هر سال به این ماه که می­رسیم، حالم این­طور می­شود. گفتم مگر این ماه چه ویژگی دارد که حالت این­طور می­شود؟ گفت آخر ماه تولدش است!

چند روز دیگر می­شود ماه تولد امام زمان. بابا دمت گرم، عاشق مجازیِ یک آدمِ بی­معرفت که تو را رها کرده است، این­طور ماه تولدش برایش داری می­سوزی. چند روز دیگر ماه شعبان است. نیمه شعبان است. هر کجا هر کسی که هستیم، بیاییم یک کاری برایش کنیم. او که نیاز ندارد، بگوییم ای سلیمان، موری آمد بر درت/ رد مکن ما را به جان مادرت/ صد هزاران چون سلیمان، مور تو/ چون کلیم الله بسی در طور تو/ بر درِ دولت سرایم آمدم/ تا زنم بوسه به پایت، آمدم/ ای انیس و مونس دیرینه­ام/ می­زنم سنگ تو را بر سینه­ام.

بعد ما این­طوری باشیم با امام زمان؟ به خدا قسم ما را می­بیند.

به سر و صداها نگاه نکنیم. اگر صاف امام زمان را دوست داشته باشیم، او صاف نگاه­مان می­کند.

حضرت، دنبال عدد نیست. دنبال یک دل شکسته صاف می­گردد. آقا، ما نداریم، ولی شما می­توانید به ما بدهید، یا صاحب الزمان. ما که نداریم به غیر از تو کس/ ای شه خوبان تو به فریاد رس.

یکی از شهدای کربلا که الهی الان یک کربلا برای ما بنویسند. یا اباعبدالله، به ما می­رسد یک کربلا. یک کربلا که برویم، دیگر برنگردیم. رسیدی به ضریح اصحاب ابی عبدالله، به به! همه اسم دارند. تصور کن، برو صورت بگذار. تک تک اصحاب ابی عبدالله، اسم دارند. مسلم بن عوسجه، زهیر بن قین، هفهاف بن مُهند… همه اسم دارند. اما یک نفر را نوشته: رجلٌ مِن خُزَیمه. یک نفر اسم ندارد. یک آقایی از خُزَیمه. چرا اصحاب ابی عبدالله اسم نداشته باشد؟ می­دانید قصه­اش چیست؟ نامه­رسان عمر سعد بود. ابی عبدالله این طرف، عمر سعد آن طرف. تا حالا ابی عبدالله را ندیده بود. عمر سعد یک نامه نوشت، گفت بیا این نامه را بگیر، برو به حسین بن علی بده. نامه را گرفت، سوار اسب شد، کوبید آمد نامه را به ابی عبدالله داد. حضرت نامه را خواندند، جواب ندشتند، گفتند برو به عمر سعد بده. گفت دیگر نمی­روم آقا. من هستم. (تو چه در پیمانه کردی که مرا دیوانه­ی دیوانه­ی دیوانه کردی؟)

یعنی چی نمی­روم؟ گفت آقا، تا وقتی آن طرف بودم که شما را ندیده بودم. الان که چشمم به جمال شما افتاد، الان کجا بروم؟ ماند، شد «وَ عَلَى الاَرواحِ الَّتى حَلَّتْ بِفِناَّئِک.» یک نگاه ابی عبدالله!

بیا تا جوانم، بده رخ نشانم/ امید غریبان تنها کجایی؟ چراغ سر قبر زهرا کجایی؟

داریم می­میریم یا صاحب الزمان. در خطریم یا صاحب الزمان. دستگیر عالم، در خطریم یا صاحب الزمان.

آن زنِ رقاصه چی داشت که ما نداریم؟ ما که می­دانیم او چی داشت: یک دل صاف! فرستادند توی زندان موسی بن جعفر. خیلی است! دیدی ایام مجالس فرح و شادی، می­گویند فلان عالم را دعوت کن. با اینکه هیچ خبری هم توی این مجلس نیست، اما می­گویی نه، شأن این عالم باید حفظ شود. ببین موسی بن جعفر، توی زندان.. وای! خدا می­داند از شلاق زدن سخت­تر است، که زن رقاصه بدکاره بفرستند، بگویند برو دورش برقص. اذیتش کن. او را شکنجه روحی بده. موسی بن جعفر، پدر امام رضا، پدر حضرت معصومه سلام الله علیها را.

رفقا، به قم نزدیک هستید. اگر توانستید امشب، فردا، پس فردا، تا آخر هفته بروید، به دخترش یک عرض تسلیت کنید، برگردید. آخر سه سالشان بوده است بی­بی که پدرشان را زندان بردند. ده سالشان بوده است که گفتند چهار تا غلام، زیر یک تخته در را گرفتند، بیرون آوردند.

زن رقاصه فرستادند، گفتند یک نفر برود مچ بگیرد. فردا آمدند، باز کردند.. چه گفتی به رقاصه که در سجده می­گفت: به موسی بن جعفر، به موسی بن جعفر.

در را باز کردند، دیدند رقاصه سر به سجده گذاشته است، گریه می­کند: عفوک، عفوک، الهی بموسی بن جعفر.

الهی، شب قدر کنار ضریح ابی عبدالله، قرآن بر سر بگذاری بگویی: الهی بموسی بن جعفر، الهی بموسی بن جعفر، دل امام زمان را از ما راضی کن.

شنیدید ماجرای محمد بن علی نیشابوری را. سی هزار سکه طلا، پنجاه هزار سکه نقره، خیلی است، این همه پول برداشت، آمد بیرون بیاید، پیرزنی آمد گفت من هیچ چیز ندارم، یک درهم دارم…

(ما را به یک کلاف نخ آقا قبول کن/ گر بی­پناه و پست و حقیریم و بینوا/ اما قسم به چادر زهرا قبول کن.)

گفت این یک درهم را برو به آقا بده. آمد دید امام صادق از دنیا رفتند. امام را پیدا نکرد. می­گوید یک آقازاده کم سن و سال آمد، دامن لباسم را کشید که محمد بن علی نیشابوری، بیا برویم امام را نشانت بدهم. (فَهَل مِن مُعینٍ که دستم بگیرد/ دهد روی جانانه­ات را نشانم) آوردش محضر آقا موسی بن جعفر. سوالات پرسید، ثابت شد آقا امام هستند. گفت این همه پول، حضرت فرمود برو همه را برگردان. فقط آن یک درهم شطیطه را به من بده.

(دنبال عدد و این چیزها نباشید.) می­گوید دادم، حضرت چهل درهم دادند، فرمودند برو سلام مرا به او برسان. بگو از وقتی که این پول به او برسد، ۱۹ روز بعد می­میرد. فقط از این پول استفاده کند. می­خواهم روزهای آخر عمرش مستقیم مهمان خودم باشد.

بلند شدم بیایم بیرون، فرمودند صبر کن. دست بردند زیر جایی که نشسته بودند. این کفن را از قبل آماده کردم برای شطیطه. (به همه کفن می­دادند، نگاه نکن جدّشان بی­کفن روی زمین افتاده بود.) این کفن را به او بده. گفتم باشد آقا. گرفتم. فرمودند به او بگو خودم می­آیم بر تو نماز می­خوانم. خودم موقع تجهیزت می­آیم.

گفتم آقا، شما واقعا می­آیید؟ فرمودند بله، می­آیم.

رفت و پول را داد، شطیطه نیشابوری ۱۹ روز بعد از دنیا رفت. همه آماده نماز بخوانند، محمد بن علی نیشابوری گفت صبر کنید. دیدند یک سواری دارد از راه دور می­آید. موسی بن جعفر علیه السلام آمدند، نماز خواندند، خودشان رفتند توی قبر، شطیطه را توی قبر گذاشتند. می­گوید دیدم دست کردند از عمامه یک چیزی درآوردند، توی قبر شطیطه گذاشتند. چه بود آقا؟ فرمودند تربت الحسین علیه السلام. آمدند بالا، فرمودند بگو به شیعیان ما، به خدا قسم ما در تشییع شما حاضر می­شویم. به خدا ما دعای شما را آمین می­گوییم. به خدا ما از احوال شما غافل نیستیم.

آهسته گذارید روی تخته تنش را/ تا میخ، اذیت نکند بال و پرش را/ این مرد الهی مگر اولاد ندارد؟..

فکر کن ۱۸ دختر داشته باشی، چهار نفر غلام سیاه بیایند زیر پیکرت را بگیرند، ببرند. السلام عَلی الْمُعَذَّبِ فِی قَعْرِ السُّجُونِ وَ ظُلَمِ الْمَطَامِیر.

شاید دیگر عمر من کفاف نداد، شب شهادت موسی بن جعفر روضه بخوانم. علی الله. هرچه بلد هستم، می­گویم. رفقا، خیلی بد کردند به موسی بن جعفر. سجون، مَطموره، یعنی چی؟ توی قعر زمین… خودشان در قالب دعا به ما می­گفتند یعنی چی. «یَا مُخَلِّصَ الطّفل مِنْ بَیْنِ مَشِیمَهٍ وَ رَحِمٍ‏.» عملاً زنده به گور کرده بودند. «یا مُخَلِّصَ الشَّجَرِ مِنْ بَیْنِ رَمْلٍ وَ طینٍ وَ مآءٍ.»

آقا یا موسی بن جعفر، ما از بچگی تا گرفتار می­شدیم، مادرمان می­گفت سفره باب الحوائج، موسی بن جعفر. آقا ما پنج شب اینجا آمدیم، امید داریم. درست است ما شما را برای حاجت نمی­خواهیم، ولی جز شما هم کسی را نداریم یا باب الحوائج.

چطور بگویم؟ برای پدرمان می­توانیم این را تصور کنیم که برای موسی بن جعفر تصور کنیم؟ سِندی بن شاهک یهودی.. آه.. چی بگویم.. روزی دو بار می­آمد، سیلی به صورت موسی بن جعفر می­زد و می­رفت.. آن شلاق­های ماهیانه هم بماند..

می­گوید آمدم بالای سیاه­چال، گفت چی می­بینی؟ گفتم یک عبا روی زمین افتاده است. گفت نه، این امام شماست. «صار کالخیال» عین یک شبحی شده است. این «کَالخیال» یک جای دیگر هم آمده است.. آه.. فرمودند اسماء، «صِرتُ کَالخیال.»

همه کتک زدن­ها و اینها جای خود.. الهی جلویت کسی به مادرت اهانت نکند. می­آمد جلوی چشم موسی بن جعفر، به صدیقه کبری جسارت می­کرد. تا مثل سه روز پیش توی خرما زهر دادند. فردای آن روز شیعیان را احضار کردند، گفتند ببینید حال امامتان خوب است. امضاء کنید بنویسید، یک اتفاقی افتاد نگویید امام ما را کشتند. شیعیان آمدند بنویسند، آقا فرمودند ننویسید. مرا مسموم کردند. شیعیان بلند شدند، رفتند.

شیخ باقر شریف القرشی می­نویسد، (این را من در طول سال هیچ جا نمی­خوانم. الان هم نمی­دانم می­توانم بخوانم یا نه. از حضرت معصومه عذر می­خواهم.) می­گوید با چوب… یا فرج الله.. بگذرم..

روز دوم، «قَدْ یَبُسَ الْجِلْدُ عَلَى الْعَظْم.» پوست به استخوان چسبید. «ذِی السَّاقِ الْمَرْضُوض.» رَضَّ، یَرُضُّ، یعنی این ساق­ها دیگر خُرد شده بود. این جمله هم یک جای دیگر آمده است. آمدند گفتند به ما دو برابر جایزه بده. «نَحنُ رَضَضنَا الصَّدرَ بَعدَ الظَّهرِ

دیگر مثل فردا نوشتند پیکر مبارک زرد شد. ابوالعطیه آمد برای هارون شعر خواند، گفت به من جایزه بده. جایزه­ام این باشد که آقایم را از زندان نجات بده. گفت فلان موقع برو درِ زندان، امام­ت آزاد می­شود. شیعیان ایستاده بودند، دیدند چهار غلامی که توی اصطبل کار می­کردند، زیر یک تخته در را گرفتند، دارند بیرون می­آورند. یک جمله می­گویند که از امام زمان عذر می­خواهم. چون شما برای این جمله گریه می­کنید، من باید بگویم اینها هم گریه کنند. «وَ الْجَنَازَهُ الْمُنَادَى عَلَیْهَا بِذُلِّ الاسْتِخْفَاف. هذا اِمامُ الرّافِضَۀ.»

سلیمان، پسر عموی هارون بود. گفت این کیست دارید سمت مقابر قریش می­برید؟ گفتند موسی بن جعفر. گفت همین جا روی زمین بگذارید. ۹ تا دختر داشت. آمد توی خانه گفت می­روید یک طوری زیر پیکر موسی بن جعفر زار می­زنید، انگار پدر از دست دادید. خودش هم دو هزار و پانصد درهم گل و گلاب آماده کرد. انقدر بر پیکر موسی بن جعفر گل پاشیدند که دیگر پیکر پیدا نمی­شد. وقتی هم پیکر آقا موسی بن جعفر را بردند دفن کنند، می­گوید همان جایی که جِسر بغداد بود، دستور داد گفت دیوار بکشید، مَرکب از اینجا که پیکر موسی بن جعفر روی زمین بوده است، حرکت نکند. جایت خالی بود کربلا…

أفاطِمُ لَو خِلتَ الحسینَ مُجدّلا/ و قد ماتَ عطشاناً بِشَطّ فراتِ…

فطرس کجاست حق پرَش را ادا کند؟/ اینان تو را به معرض گرما گذاشتند/ یادش به خیر موی تو را شانه می­زدم/ افتاده دست شمر همه خاطرات من.

یا رحمۀ الله الواسعه و یا باب نجاۀ الامۀ

حبیبی یا حسین

اللهم عجّل لولیّک الفرج

مطالب مرتبط

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *