اهمیت انتظار
- روایاتی در اهمیت انتظار
- دین، انتظار فرج است
- انتظار فرج، شرط قبولی اعمال
- انتظار فرج، عملی واجب در زمان غیبت
- مقدمات سه گانه انتظار
- سفیانی، وعید خداست و بداءپذیر
پیام فاطمیه: مضطرانه، به دنبال امام بودن
- فاطمیه ۱۴۴۵ _ قم
وظایف شیعیان در عصر غیبت
استاد اوجی شیرازی
فاطمیه ۱۴۴۵
جلسه دوم: روایاتی در اهمیت انتظار/ دین، انتظار فرج است/ انتظار فرج، شرط قبولی اعمال/ انتظار فرج، عملی واجب در زمان غیبت/ مقدمات سهگانه انتظار/ سفیانی، وعید خداست و بداءپذیر/
پیام فاطمیه: مضطرانه، به دنبال امام بودن
اعوذ بالله من الشیطان اللّعین الرّجیم
اعوذ بولایتک یا مولای یا امیرالمومنین
بسم الله الرحمن الرحیم
صلی الله علیک یا رسول الله و علی اهل بیتک المظلومین المعصومین و لعنۀ الله علی اعدائهم اجمعین.
اللهم کن لولیک الحجۀ بن الحسن، صلواتک علیه و علی آبائه، فی هذه الساعه و فی کلّ ساعه، ولیاً و حافظاً و قائداً و ناصراً و دلیلاً و عَیناً حتی تُسکنه ارضک طَوعا و تُمتّعه فیها طویلاً.
یا صاحب الزمان!
عصر هر جمعهی دلگیر، تو را میخواند/ دم به دم کوچهی تقدیر، تو را میخواند/ عالمی منتظر جلوهی مولایی توست/ هر نفس، قبضهی شمشیر تو را میخواند/ مادری پشت درِ خانه صدایت میزد/ مادری خسته، زمینگیر، تو را میخواند/ دارد از حنجرهای خشک صدا میآید/ دختری در غُل و زنجیر، تو را میخواند.
أَیْنَ الطّالِبُ بِذُحُولِ الْأَنْبِیاءِ وَ أَبْناءِ الأَنْبِیاء؟ أَیْنَ الطّالِبُ بِدَمِ الْمَقْتُولِ بِکَربَلاء؟
یَا ابْنَ السَّادَۀِ الْمُقَرَّبِین! یَا ابْنَ الْهُدَاۀِ الْمَهْدِیِّین! یَا ابْنَ الْحُجَجِ الْمَیامین… یا بن الحسن! یا بن الحسن!
فَانْتَظِرُوا إِنِّی مَعَکُمْ مِنَ الْمُنْتَظِرِین (یونس/۲۰)
خدا به آبروی امیرالمومنین فرج امام زمان را برساند.
اعمال و رفتار و گفتار و عقاید ما را مورد رضایت ولیاش قرار بدهد.
نسألک اللهم بروح علی بن ابیطالب علیه السلام الذی لم یُشرک بالله طَرفۀَ عینٍ اَن تُعجّلَ فرج مولانا صاحب الزمان.
هدیه محضر حضرت ابالحسن امیرالمومنین و سیدۀ نساء العالمین، جهت عرض تسلیت به محضر بقیۀ الله فی الارضین صلوات الله علیهم اجمعین صلواتی تقدیم کنید. اللهم صلّ علی محمد و آل محمد و عجّل فرجهم و اهلک عدوّهم.
- روایاتی در اهمیت انتظار:
شخصی به نام ابیالجارود به محضر امام باقر علیه السلام آمد و عرضه داشت: آقای من، همانگونه که میدانید من “مَکْفُوفُ اَلْبَصَر” نابینا هستم و “قَلِیلُ اَلْمَشْی” نمیتوانم خیلی راه بروم، و خودتان هم میدانید که در راه محبت شما از همه بریدهام. «هَلْ تَعْرِفُ مَوَدَّتِی لَکُمْ وَ اِنْقِطَاعِی إِلَیْکُمْ وَ مُوَالاَتِی إِیَّاکُمْ» میدانید که واقعا شما را دوست دارم.
(یا امیرالمومنین! محبت بر تو کار هر کس و ناکس نمیباشد/ نمودی بیهوا بر قلب ما این بار سنگین را)
میدانید که من شما را با همه وجودم دوست دارم و از همه به هوای شما بریدهام. «وَ لاَ أَسْتَطِیعُ زِیَارَتَکُمْ کُلَّ حِینٍ» نمیتوانم هر موقع که دلم خواست، به محضر شما بیایم. الان که توفیق، یار من شده است که به محضر شما مشرف شوم، «أَسْأَلُکَ مَسْأَلَهً تُجِیبُنِی فِیهَا» میخواهم سوالی از شما بپرسم که به من پاسخ بدهید. حضرت فرمودند هرچه میخواهد دل تنگت بپرس. سوالت چیست؟
یک جمله پرسید که امام باقر علیه السلام او را تحسین کردند و فرمودند کوتاه پرسیدی، اما عجب سوالی پرسیدی. در یک جمله همه چیز را گفت.
گفت: «أَخْبِرْنِی بِدِینِکَ اَلَّذِی تَدِینُ اَللهَ عَزَّ وَ جَلَّ بِهِ أَنْتَ وَ أَهْلُ بَیْتِکَ لِأَدِینَ اَللهَ بِهِ.» آقاجان، دینتان را به من بگویید چیست؟ بگویید دینی که شما از آن راضی هستید چه دینی است؟
حضرت فرمودند آفرین! عجب سوالی پرسیدی. اگر از دین من میخواهی بپرسی، بدان: «شَهَادَهَ أَنْ لاَ إِلَهَ إِلاَّ اَللهُ (توحید) وَ أَنَّ مُحَمَّداً رَسُولُ اَللهِ صَلَّى اَللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ (نبوت) وَ اَلْوَلاَیَهَ لِوَلِیِّنَا وَ اَلْبَرَاءَهَ مِنْ عَدُوِّنَا وَ اَلتَّسْلِیمَ لِأَمْرِنَا وَ اَلاِجْتِهَادَ وَ اَلْوَرَعَ…» حضرت یک به یک فرمودند؛ تا به اینجا رسیدند: «وَ اِنْتِظَارَ قَائِمِنَا!» فرمودند دین ما اهل بیت، انتظار است.
همانگونه که اگر کسی شهادت به وحدانیت خدا ندهد، و شهادت به نبوت خاتم الانبیا ندهد، دین او ناقص است؛ به همین صورت هم انتظار فرج، دین ماست. نه اینکه بگوییم خوب است منتظر هم باشیم. یا برای اینکه سطح تدیّن ما بالا برود، در فضای انتظار هم بیافتیم. نه عزیزم!
- الفبای تشیع، الفبای ولایت، انتظار فرج است.
لذا امام صادق علیه السلام به ابوبصیر فرمودند: «اَلا اُخْبِرُکُمْ بِما لایَقْبَلُ الله ُ عَزَّوَجَلَّ مِنَ الْعِبادِ عَمَلاً اِلاّ بِهِ؟» میخواهی به تو چیزی را بگویم که خداوند متعال از بندگانش هیچ عملی را قبول نمیکند، مگر به وسیله آن؟ (یعنی هر کاری که میکنیم پذیرفتنش نزد خداوند، بند به این مطلبی است که امام صادق علیه السلام فرمودند.) گفتم بفرمایید آقا. حضرت شبیه همان جمله را فرمودند: «شَهادَهُ اَنْ لااِلهَ اِلاَّ الله ُ وَ اَنَّ مُحَمَّدا عَبْدُهُ وَرَسُولُهُ وَ الاِقْرارُ بِما اَمَر الله، وَ الْوِلایَهُ لَنا وَ الْبَرآئهُ مِنْ اَعْدآئِنا، وَ التَّسْلیمُ لَهُمْ، وَ الْوَرَعُ وَ الاِجتِهادُ وَ انْتِظارُ الْقآئِم علیه السلام.»
اقرار به توحید، نبوت پیغمبر، اقرار به ولایت شاه اولیا حضرت ابالحسن امیرالمومنین سلام الله علیه… گفتند و گفتند تا به اینجا رسیدند: «وَ انْتِظارُ الْقآئِم!» دین، انتظار فرج است.
امام جواد علیه السلام به حضرت عبدالعظیم فرمودند: «یَجِبُ أَنْ یُطَاعَ فِی ظُهُورِهِ» همانگونه که زمان ظهور امام عصر علیه السلام، واجب است که از امام اطاعت کنیم، یعنی حضرت بفرمایند این کار را بکن، واجب است بر ما که بگوییم چشم، واجب است که اطاعت کنیم، کسی منکر این مطلب نیست. فرمودند به همین اندازه «یَجِبُ أَنْ یُنْتَظَرَ فِی غَیْبَتِهِ.» به همین اندازه هم واجب است که در زمان غیبت، منتظرش باشید و انتظار او را بکشید.
روایات در اهمیت انتظار فراوان است. کار به جایی میرسد که پیغمبر فرمودند: «أَفضلُ أعمالِ اُمّتی اِنتظارُ الفَرَج.»
امشب باید بفهمیم انتظار یعنی چی. مگر انتظار عمل است؟ که پیغمبر میفرمایند بالاترین اعمال امت من، انتظار فرج است.
تا به جایی میرسد که امام صادق، قرآن ناطق، بحر حقائق سلام الله علیه فرمودند: «مَنْ ماتَ مِنْکُمْ وَ هُوَ مُنْتَظِرٌ لِهذَا الْأَمْرِ کَمَنْ هُوَ مَعَ الْقائِمِ فى فُسْطاطِهِ.» هر کدام از شما در زمان غیبت بمیرد، اما به مقام انتظار رسیده باشد و منتظر بمیرد، بهمانند کسی است که در خیمهی فرماندهی کنار امام زمان بوده است. یعنی اگر امروز من منتظر امام زمان بودم، حتی اگر خدای نکرده ظهورش را درک نکردم، (که یا صاحب الزمان! بیا تا جوانم بده رخ نشانم. امید غریبان تنها کجایی؟ چراغ سر قبر زهرا کجایی؟ الهی باشیم و ظهورش را ببینیم.) فرمودند وقتی منتظر بودی و منتظر مُردی، بهمانند کسی هستی که در خیمه فرماندهی کنار امام زمان قرار گرفتی.
همه روایاتی که عرض کردم، در اهمیت انتظار بود. اما انتظار یعنی چی؟ یعنی اینکه مسافری داری، عزیزی سفر رفته است، مکه رفته است، کربلا رفته است، به فرودگاه میروی، منتظر او میشوی. به این میگویند انتظار. معنای خاصی ندارد. حرف شاقّی نیست. شما آمدی اینجا، منتظر شدی مجلس شروع شود. همان حال درونی ما که همه آن را حس کردیم و آن را چشیدیم: انتظار.
حالا نسبت به امام عصر علیه السلام، آیا این حالت، در وجود من شکل گرفته است یا نگرفته است؟ ادا، اطوار نه. در و دکان نه. واقعا در دل خودم این حس را نسبت به امام عصر علیه السلام دارم؟ همانطور که رفتم فرودگاه، منتظر هستم نوبتم شود، پرواز کنم. همانطور که منتظر هستم، عزیزم از سفر برسد، با او به خانه برگردم. این حس انتظار نسبت به امام عصر علیه السلام، آیا در وجود من هست یا نیست؟
اگر نیست، باید یک فکری کنیم. چه باید کنیم؟ مگر دستوری است؟ که من بگویم شما از این به بعد، ایشان را دوست داشته باش و منتظرش باش؟ مگر دوست داشتن، دستوری است؟ باید یک مقدماتی در وجود من شکل بگیرد که من بتوانم دیگری را دوست داشته باشم. انتظار هم به همین صورت است. وقتی میگویند منتظر باش، باید یکسری مقدمات به وجود بیاید. اگر این مقدمات در وجود من شکل گرفت، بخواهم یا نخواهم، منتظر امام زمان خواهم شد. پس روی این مقدمات باید کار کرد. لذا انتظار، دستوری نیست، که بگویند منتظر شو، بگوییم چشم.
- مقدمات انتظار:
انتظار، سه مقدمه دارد. اگر این سه مقدمه، در وجود من شکل گرفت، بیتاب حجت بن الحسن میشوم.
یک هوایی از امام زمان در دلت میافتد که صبح، چشمت را باز میکنی، میگویی «إِلَى مَتَى أَحَارُ فِیکَ یَا مَوْلای»، شب میخواهی بخوابی، میگویی گذشت عمر گران اما به هجران/ خداوندا ندیدم روی جانان. جوونی طی شد و پیری سر اومد/ ولی محبوب ما از ره نیومد. نمیدانم عزیز جان، کجایی/ امان از داغ و از درد جدایی. چرا دوری ز تو تقدیر ما شد/ چرا این غم گریبانگیر ما شد؟
- مقدمه اول: باید یقین بدانم که او خواهد آمد.
چرا شما اینجا آمدید؟ چرا امشب آمدید منتظر شدید که مجلس شروع شود؟ چون یقین داشتید که امشب، اینجا مجلس هست. چه موقع میروی فرودگاه منتظر عزیزت میشوی؟ وقتی یقین داری که امشب میخواهد برسد.
باید روی این مساله کار کرد. بروید پای منبرهایی بنشینید که بوی امام زمان دارد. کتابهایی بخوانید که بوی حجت بن الحسن میدهد. امروز اگر گفتند امام زمان شما کجای قرآن است، من و شما باید بتوانیم پاسخ بدهیم. بیش از ۱۴۰ آیه در قرآن اشاره به وجود موفور السرور امام عصر سلام الله علیه دارد.
فرمودند: «مَنْ لَمْ یَعْرِفْ أَمْرَنَا مِنَ اَلْقُرْآنِ لَمْ یَتَنَکَّبِ اَلْفِتَنَ.» کسی که امر ولایت ما را از قرآن یاد نگرفته باشد، یعنی از توی دل قرآن نتواند امام زمانش را ثابت کند، دینش را از او میگیرند. ولایت را میگیرند. اعتقادات صحیحه را از او میگیرند.
بسم الله! این گوی و این میدان! رفقا، ما در بحث قیامت، با سایر ادیان، مخالف هستیم. اعتراضاتی داریم. اختلافاتی داریم. در بحث خدا با خیلی از ادیان اختلاف داریم. خدای سنیها که اصلا یک خدای مسخره است. مسیحیها که قائل به تثلیث هستند. زرتشتیها خدای خیر و خدای شر دارند. یعنی شیعه در تمام اعتقادات، با دیگر مکاتب و ادیان، در تضاد و تعارض و اختلاف است. تنها مسالهای که بین تمام ادیان ابراهیمی و آسمانی، مشترک است، اعتقاد به یک منجی است که او خواهد آمد و جهان را پر از عدل و داد خواهد کرد. یعنی منحصر به من و شما نیست. حالا زرتشتیها اسمش را میگویند سوشیانت. یهودیها میگویند ماشیح. مسیحیها میگویند پسر انسان. عیبی ندارد. در هر صورت، نه تنها ما از او دم میزنیم، بلکه در تمام ادیان، بحث انتظار منجی وجود دارد. باید تحقیق و تفحص کنیم.
احتمالا شاید کمتر دوستان، در این مساله لنگ بزنند. اما اگر کسی میبیند که در دلش هنوز یقین به وجود امام زمان شکل نگرفته است، باید قدمی برداشت. باید کاری کرد. مکیال المکارم را بخوانید. بروید پای منبرهایی که بوی امام زمان میدهد، بنشینید.
پس اولین مقدمه برای اینکه حالت انتظار در وجود من شکل بگیرد، چیست؟ اینکه یقین کنم او خواهد آمد.
عرض چه بود؟ عرض کردم واجب است که ما در زمان غیبت، منتظر امام زمان باشیم. چرا منتظر نیستیم؟ چون انتظار، مقدماتی دارد. اگر این مقدمات سهگانه در وجود ما آمد، بخواهیم یا نخواهیم، بیتاب او میشویم. یک: یقین. یقین بدانیم که او خواهد آمد.
- مقدمه دوم: نزدیک بدانم آمدنش را.
«إِنَّهُمْ یَرَوْنَهُ بَعِیدًا وَ نَرَاهُ قَرِیبًا.» (معارج/۶و۷) فرمودند: «وَ تَوَقَّع أمرَ صاحِبِکَ لَیلَکَ و نَهارَک.» هر شب و روز، هر ساعت، هر لحظه، هر ثانیه، حتی همین الان که ما اینجا نشستیم، ممکن است؟ بله، ممکن است که صدایش بلند شود: «اَلا یا اهلَ العالم مَنْ أَرادَ اَنْ یَنْظُرَ إلی عَلِیِّ بْنِ أَبیطالِبٍ فَلیَنْظُرْ اِلَیّ.» کسی که میخواهد جلال علی را، وقار علی را، علم علی را، سخاوت علی را، فصاحت علی را، شجاعت علی را ببیند، بیاید مرا بنگرد. چرا که من آینه تمام قد امیرالمومنین هستم.
همین الان ممکن است! که فرمودند: «وَتَوَقَّع أمرَ صاحِبِکَ لَیلَکَ و نَهارَک.» یعنی الان! همین الان! دعای خسته دلان مستجاب خواهد شد. ممکن است یک شکسته دلی در روضه حضرت زهرا بسوزد و بخواهد فرج را و دعای او بگیرد. تا نبارد ابر، کِی روید چمن؟/ تا نگرید طفل، کِی نوشد لبن؟
نسخه بنی اسرائیل چه بود؟ این نبود که آنها چهل روز دعا کردند. به ما گفتهاند قرار شد بنی اسرائیل ۴۰۰ سال عذاب شوند، ۲۳۰ سال گذشت، اینها نشستند چهل روز دعا کردند، حضرت موسی ۱۷۰ سال زودتر رفت آنها را نجات داد. اما آیا نسخه بنی اسرائیل، فقط چهل روز دعا بود؟ خیر. اینها چهل روز مضطر شده بودند. چهل روز ضجه زدند. چهل روز سوختند.
حالا امشب یک نفر سوخت.. آتش گرفت.. إِنَّهُمْ یَرَوْنَهُ بَعِیدًا وَ نَرَاهُ قَرِیبًا..
فرمودند: «یُصْلِحُ اللهُ أَمْرَهُ فِی لَیْلَهٍ وَاحِدَهٍ.» اگر خدا بخواهد، در یک شب، امر ظهورش را اصلاح میکند. پس نشانههای ظهور چطور؟ سفیانی، صیحه آسمانی، این همه نشانههایی که در روایات است؟
(انشاءالله اگر توفیقی باشد و یاری امام عصر علیه السلام، در باب نشانههای ظهور صحبت خواهیم کرد. چون بحث ما وظایف زمان غیبت است و یکی از وظایف ما، شناختن نشانههای ظهور است.)
نشانهها چطور؟ یعنی من باید منتظر سفیانی باشم، نه منتظر امام زمان علیه السلام؟
برای اینکه این مطلب را خوب بفهمیم، یک نکته عرض کنم.
رفقا، تقدیرات الهی یعنی چی؟ ما فکر میکنیم تقدیر الهی یعنی خدا روز اول برای من نوشته است تو باید آخوند شوی، برای آن آقا نوشته است باید بقال شوی. به این، تقدیر الهی نمیگویند! تقدیرات الهی یعنی قانونهایی که خداوند متعال در عالم گذاشته است که اگر این کار را انجام بدهی، این نتیجه را میگیری. کار الف، نتیجهی الف. کار ب، نتیجهی ب. بعد خودش در قرآن میفرماید: «وَ لَوْ أَنَّ أَهْلَ الْقُرَی آمَنُوا وَ اتَّقَوْا لَفَتَحْنَا عَلَیْهِمْ بَرَکَاتٍ مِنَ السَّمَاءِ وَ الْأَرْض.» (اعراف/۹۶) اگر ایمان بیاوری، تقوا داشته باشی، میبینی برکت از آسمان و زمین بر سرت فرو میریزد.
«إِنَّ اللهَ لَا یُغَیِّرُ مَا بِقَوْمٍ حَتَّی یُغَیِّرُوا مَا بِأَنْفُسِهِمْ.» (رعد/۱۱) اگر کسی صله رحم کرد، مسلمان و شیعه هم نبود، صله رحم کرد، عمرش طولانی میشود. اگر کسی عاق پدر و مادرش شد، قطعا به قسم حضرت عباس، بدبخت میشود. اینها میشود تقدیرات الهی. یعنی یکسری قانون و قاعده که خداوند متعال در عالم گذاشته است.
حالا یک معلمی سر کلاس میآید، میگوید آی دانش آموزان، این سبکی که شما دارید درس میخوانید، همهتان آخر سال رفوزه هستید. این به این معناست که این سبکی درس بخوانید تا رفوزه شوید؟ یا اینکه یعنی تغییر رویه بدهید که رفوزه نشوید؟ به چه معناست؟
وقتی ائمه علیهم السلام میفرمایند به این سبک و فرمانی که شیعه دارد پیش میرود، یک روز یک سفیانی خواهد آمد و دمار از روزگار آنها خواهد آورد و کاری میکند که در جویِ کوچههای آنها خون جاری شود، یعنی این کارها را کنید که سفیانی بیاید پدرتان را دربیاورد؟ خیر! یعنی تغییر رویه بدهید. این، تقدیر الهی است.
حضرت عیسی علی نبینا و آله و علیه السلام از یک جایی رد میشدند، صدای عروسی بلند بود. حضرت عیسی به حواریون گفتند فردا صبح که از اینجا رد شویم، صدای گریه و عزاداری بلند است. چون عروس خانم میمیرد. حواریون خیلی ذوق کردند که پیغمبرشان یک خبر غیبی به آنها داده است. شب، همه منتظر که صبح بیاییم اینجا، صدق نبوت حضرت عیسی بیشتر برای ما ثابت شود.
صبح آمدند. حضرت عیسی هم آمد. هرچه منتظر شدند، دیدند صدای گریه نیامد. کسی نمرده است. حضرت عیسی گفتند در بزنید. در زدند. داماد با چشمان خوابآلود دم در آمد، دید حضرت عیسی و حواریون، صبح عروسی، درِ خانه آمدند. گفت در خدمتم. پرسیدند حال عروس خانم چطور است؟ گفت حالش خوب است. خواب است. گفتند میشود ما داخل بیاییم؟ آمدند داخل. حضرت عیسی گفت رختخواب عروس خانم را بلند کنید. بلند کردند، دیدند یک مار قطوری زیر رختخواب بود. حضرت عیسی گفت قرار بود این مار عروس را نیش بزند. شما دیشب چی کار کردید که این تقدیر عوض شد؟ گفت کمی غذا از عروسی مانده بود، به فقرا دادیم. گفت همین کاری که کردید، خداوند متعال سرنوشت این عروس را عوض کرد.
یعنی چی؟ یعنی اگر انسان تقوا داشته باشد، اگر ما بسوزیم، اگر فرج را بخواهیم، میشود.
خداوند متعال، امام نگذاشته است برای ما که او را پشت پرده غیبت پنهان کند. گذاشته است که او دستگیر ما باشد. ما به محضر او برسیم و او ما را رشد و نمو و ترقی دهد.
حالا سفیانی را چی کار کنیم؟
آمد به محضر امام جواد علیه السلام، پرسید آقاجان، «هَل السُّفْیَانِیّ مِنَ الْمَحْتُوم؟» آیا سفیانی علامت حتمی است؟ حضرت فرمودند: حتمی است. حتما اتفاق میافتد. پرسید آقا، یعنی بداءپذیر نیست؟ فرمودند بله، ممکن است بداء شود.
یعنی در حال اینکه آمدنِ سفیانی حتمی است، اما ممکن است بداء حاصل شود. ممکن است رویه شیعه تغییر کند. ممکن است در این فاطمیه، ما یک حرکتی به خودمان بدهیم، یک آتشی در جگر ما بیافتد، وقتی که میشنویم حضرت زهرا سلام الله علیها… تا که آتش، ورق کوثر قرآن را سوخت.. آی رفقا! آی عالم!.. فاطمه خواند تو را با دل بیتاب بیا! من چه به شما بگویم؟ سربسته بگویم.. هشت جای پیکر حضرت زهرا سلام الله علیها شکسته بود.. گریه کنید، مادر ما پا به ماه بود.. گریه کنید، مادر ما بیگناه بود.. نمیدانم بنی الزهرا اجازه میدهند.. گوشهی در باز شد.. «اَخَذَت فاطمۀ بِعِضادَتی الباب» عمر شلاق را فرستاده است.. بازو، سر مبارک، شکسته است.. اینها را چطور شکسته است؟ دیگر من نمیگویم. رد میشوم. سینه مبارک را که پیغمبر فرمودند «علی جان، دم آخر که در حملهای که عمر میکند، یکی از استخوانهای سینه میشکند.» بازو، سر، سینه، از آن طرف محسن.. دیگر بگذرم که چه بر سر این بانو آمده است.. دوید فضه که از خاک و خون برش دارد/ چه دید فضه چرا روی خاکها افتاد؟/ چه دید فضه چرا دست بر سرش دارد؟/ دوید فضه ولی دیر شد، عزیزش سوخت/ دوید فضه که از خاک و خون برش دارد. فضه رسید، دید حضرت زهرا «أَلْصَقَتْ أَحْشَاءَهَا بِالْبَاب.» بعد با این حال، حضرت زهرا، بیهوش روی زمین.. فاطمیه این است! میگوید تا چشم سیدۀ نساء، تا چشم حضرت زهرا باز شد، پرسید فضه، علی کجاست؟
_ بیبی جان، الان حال شما بد است. (یک حرفهایی را ما نمیفهمیم. یک حرفهایی را هم نباید باز کرد. یکسری چیزها را بانوان میفهمند.) کسی که تازه محسنش به شهادت رسیده است، کسی که در این وضعیت است، نمیتواند جُم بخورد. اما در عین حال، میپرسد فضه، بگو علی کجاست.
_ بیبی جان، امیرالمومنین را بردند. با آن حال، حضرت زهرا بلند شوند، با آن حال دنبال امام زمانشان راه بیافتند، با آن حال، دنبال امیرالمومنین راه بیافتند که.. دنبال حیدر میدوید/ از پهلویش خون میچکید.. به خدا زینبش هم دید..
تمام حرف فاطمیه این است! که با تمام شکستگیها آب میشد و دنبال امیرالمومنین میدوید! آمد خطبه فدکیه خواند، از علی گفت! کنار احد رفت، از امیرالمومنین گفت!
حضرت زهرا سلام الله علیها آمدند توی خانه، دیدند مولا نشستند، زانوی غم بغل گرفتند، «اِشتَمَلتَ شَملَهَ الجَنین». گفتند علی جان، نبینم غریب نشستی اینجا، کسی دورت نیست. آن روز یادت است یا علی که توی جنگ احد، عین پروانه دور پدرم میچرخیدی؟ من داشتم نگاه میکردم. همان روز من گفتم علی، یک روز برایت جبران میکنم. بلند شو علی جان. امشب میخواهم برایت غوغا کنم.
_ فاطمه، میخواهی چی کار کنی؟
_ امشب خودم میروم درِ خانه تک تکشان را میزنم. خودم برایت یار جمع میکنم.
ای تُف بر این دنیایی که حضرت زهرای باردار، روی مرکب بنشینند، امام حسن و امام حسین بیایند درِ خانهها، بگویند دیر آمدید! ما با ابوبکر بیعت کردیم.
رفقا! حرف فاطمیه این است که مضطر شویم. که ما دنبال امام زمان باشیم.
درست است آمدن سفیانی محتوم است، اما بداءپذیر است. یعنی یک تکانی به خودمان بدهیم. امشب میان روضه مرا راحتم نما/ پروانه را حوالهی فردا نمیدهند. بیاییم مضطر شویم. بیاییم یادمان نرود. بیاییم به کوری عادت نکنیم.
عزیز من، شما فکر کن الان میخواهی خانه بروی. تصور کن برای خودت، توی خانه رفتی، دیدی چهار تا لات کوچهتان، روی سر همسرت ریختند. شما را به حضرت زهرا قسم، برای خودت تصور کن. ناموست، روز روشن هم نبوده است، اصلا شب بوده است، چهل نفر هم نبودند، چهار نفر بودند، اصلا یک نفر بوده است، بعد ناموس شما باردار هم نبوده است، داغدار هم نبوده است.. رفتی، با این صحنه روبرو شدی.. رسیدی، دیدی عزیزت را کشتند.. تمام شد. چی کار میکنی؟ میگویی انتقامش را میگیرم. میگویی دودمانشان را آتش میزنم. شما را به حضرت زهرا، آی جوان باغیرت! این را میگویی یا نمیگویی؟
بگویند آقا، طرف، گردن کلفت است. میگویی باشد. میگویند باید فلان وکیل را بگیری، انقدر پول میگیرد. میگویی زندگیام را میفروشم، نمیگذارم خون عزیزم پایمال شود.
آی رفقا! روز روشن! چهل نفر نامرد! ریختند مادرت را باردار و عزادار زدند! گفتند فقط یک نفر میتواند انتقامش را بگیرد. چرا توی فکر انتقام نیستی؟ مادرت عزیزتر است برایت، یا حضرت زهرا؟ همسرت، یا حضرت زهرا؟ خاک بر سر من اگر بخواهم مقایسه کنم. ناموسمان فدای فضهی فاطمه زهرا سلام الله علیها بشود.
گفت فاطمه جان، من که در اولِ هر غزوه به میدان بودم/ ولی اندازهی تو زخم ندارد بدنم.
یک نفر میتواند انتقام بگیرد! همین امشب را جدی بگیرید، رفقا. یک آتشی گرفتی، گفتند به تو فقط امام زمان میتواند این خونِ ریخته شده را احیا کند. آتش گرفتی، مضطرانه گفتی عجّل لولیّک الفرج. ممکن است این دعا اثر گذاشته باشد. لذا جواد الائمه علیه السلام فرمودند سفیانی هم بداءپذیر است. یعنی چپ و راست برو، بگو یا بن الحسن، یا بن الحسن، ما که نداریم به غیر از تو کس/ ای شه خوبان تو به فریاد رس. نه برای ما، برای مادرت بیا. اثر دارد..
کلید قفل جهان است، آن که رفته از اینجا/ برای آمدن او دعا کنیم بیاید/ دعا اگر نکنم من، دعا اگر نکنی تو/ غمش کشد به درازا، دعا کنیم بیاید.
گفت آقا، اگر که سفیانی هم بداءپذیر شد، پس خود امام زمان هم ممکن است بداءپذیر باشد؟ فرمودند خیر. سفیانی وعید است؛ مهدی ما وعدهی خداست.
وعید یعنی مثلا من بگویم اگر شما بیایی اینجا، من شما را کتک میزنم. فردا که آمدی، کتک نزدم. این قبیح نیست. نمیگویی چرا مرا کتک نزدی.
ولی وعده این است که میگویم اگر آمدی، فلان جایزه را به شما میدهم. اگر آمدی و ندادم، میتوانی طلب کنی.
سفیانی، وعید خداست. لذا بداءپذیر است. اما امام زمان، وعدهی خداست.
لذا فرمودند: «یُصْلِحُ اللهُ أَمْرَهُ فِی لَیْلَهٍ وَاحِدَهٍ.» «فَتَوَقَّع أمرَ صاحِبِکَ لَیلَکَ و نَهارَک.»
هر ثانیه، منتظر باش! الان ممکن است بگوید انا بقیۀ الله. الان ممکن است بگوید «أَلا یا أهْلَ الْعالَم، انَّ جَدّیَ الْحُسَیْن قَتَلوهُ عَطْشاناً.» همین الان! یک چشم زدن غافل از آن شاه نباشیم/ شاید که نگاهی کند آگاه نباشیم.
شما صبح آمدی اینجا برای مجلس بنشینی؟ نیامدی. چون میگفتی از صبح تا شب خیلی مانده است. چه زمانی اینجا آمدی؟ یک ربع، ده دقیقه مانده به مجلس. وقتی که شروع مجلس را نزدیک دانستی. یعنی تا آمدنش را نزدیک ندانی، نمیتوانی منتظرش باشی.
فقط دارم سرنخها را میگویم. من برای شما دعا میکنم، شما هم به امیرالمومنین برای من دعا کنید، که یک تکانی به خودمان بدهیم. امام زمان، خیلی تنهاست. خودم را میگویم. خیلی به دردنخور هستم. اگر به دردش میخوردم که موسی بن جعفر نمیگفتند “هو الوحید”، نمیگفتند تنهاست. یعنی همهمان دکان باز کردیم. هیچکس به فکرش نیست.
یا بن الحسن! به نماز صبح و شبت، سلام/ و به نور در نسبت، سلام/ و به خال کنج لبت، سلام/ که نشسته با چه ملاحتی/ به جمال، وارث کوثری/ به خدا حسین مکرری/ به روایتی، خودِ حیدری/ چه اصالتی! چه شرافتی!/ بَلَغَ العُلی، به کمال تو/ کَشَفَ الدُّجی، به جمال تو/ به تو و قشنگیِ خال تو/ صلوات هر دم و ساعتی/ زد اگر کسی در خانهات/ دل ماست کرده بهانهات/ که به جستوجوی نشانهات/ ز صبا گرفته بشارتی/ نه، مرا نبین، رصدم مکن/ و نظر به نیک و بدم نکن/ ز درت بیا و ردم نکن/ تو که از تبار کرامتی.
عرض شد سه مقدمه باید در وجود ما باشد، تا منتظر شویم. نباشد، نمیشویم. منتظر نباشیم هم دینمان ول معطل است، به فرموده امام باقر و امام صادق علیهما السلام.
یک: یقین.
دو: نزدیک دانستن فرج.
- مقدمه سوم: شرایط بعد از ظهور را دوست داشته باشم.
به ما گفتند اگر امام زمان بیایند، مثلا میگویند زنت بر تو نامحرم است. خانهات را باید خراب کنم. چی دارید میگویید؟! او «اَلاُمُّ البَرَّهُ بِالوَلَدِ الصَّغیر» است! او عین مادر، مهربان است! او آقاست! او قرار است بیاید، سر تک تک ما دست بکشد، بگوید به شما گفتند روضه نروید، مریض میشوید، گفتید فدای ابی عبدالله. گفتند کربلا نروید، از توی بیابانها رفتید کربلا، به حسین رسیدید. او قرار است بیاید به شما خسته نباشید بگوید. قرار است بیاید سر تک تک شما دست بکشد. یعنی شمشیر ندارد؟ چرا، دارد. اما راست کند قامت دین را. نه برای شما.
انشاءالله عرض خواهم کرد وقتی امام زمان بیایند چه میکنند.
یا صاحب الزمان، آقا، دست من بالاست. من تسلیم هستم. امتحان نداده، من رفوزه هستم. من خود به کار خویشتن، تنها که قادر نیستم/ آن رحمت فیاض خود، با قلب من دمساز کن. من برای تک تک شما دعا میکنم، الهی به گل روی حجت بن الحسن، دستتان تا دم مرگ، تا بعد از مرگ، توی قبر و برزخ و قیامت و بهشت، از دست حجت بن الحسن جدا نشود. شما هم برای من بیچاره این دعا را کنید. ما نیازمند به امام زمان هستیم.
یک روضه کوتاه بخوانم. چی بگویم؟ همین را بگویم رفقا، که امیرالمومنین خیلی حضرت زهرا را دوست داشتند. هرچه نعمت، بزرگتر باشد، از دست دادنش، سختتر است. امیرالمومنین فرمودند: «وَ لِیَ الْفَخْرُ بِفاطِمَهَ وَ اَبیها.» عالم به علی افتخار میکند، علی به فاطمهاش افتخار میکرد. «ثُمَّ فَخری بِرَسولِ اللهِ إذ زَوَّجَنیها.»
عمار میگوید بعد از شهادت حضرت زهرا… وای، خیلی سخت است این روضه.. میشود برای ما بنویسید یک شب توی روضهتان جان بدهیم؟ این را برای ما بنویسید. میشود برای ما بنویسید دق کنیم از مصیبتتان یا فاطمۀ الزهرا؟
عمار میگوید مدینه را نکبت گرفته بود. پیغمبر اکرم به شهادت رسیدند، حضرت زهرا توی بستر، با جسارت آن دو ملعون به شهادت رسیدند. امیرالمومنین از خانه بیرون نمیآیند. امام حسن و امام حسین از خانه بیرون نمیآیند. مدینهای که ما چشم باز میکردیم، پیغمبر را میدیدیم، همه جای آن را نکبت گرفته است. همه پشت سر عمر راه افتادند. میگوید گفتم اینجا ماندن فایده ندارد. بروم یک سر به امیرالمومنین سلام الله علیه بزنم. میگوید هی میرفتم درِ خانه امیرالمومنین عرض تسلیت بگویم، میگفتم چی بگویم.. برمیگشتم.. تا اینکه سه روز بعد از شهادت حضرت زهرا رفتم خانه امیرالمومنین.. وای! خانه که نبود. بیت الاحزان بود. بچهها هرکدام پراکنده، یک گوشه نشسته بودند. امام حسن یک گوشه زانوی غم بغل گرفته بود. رفقا، عمداً مقابل پسر ارشدش زدند. اینان تو را زدند/ غرور حسن شکست. ابی عبدالله یک گوشه.. زینب کبری پنج سالشان است، یتیم شدند. حضرت ام کلثوم، چهار سالشان است. حال امیرالمومنین از همه وخیمتر بود.
دیدم مولا زانوهایشان را توی بغل گرفتند، سر روی زانو، جمع شدند به خودشان. هی نزدیک رفتم، چی بگویم؟ سیدی و مولای! سرشان را بلند کردند. نگاه کردم، دیدم چشمها کاسه خون است. آرام گفتند عمار، بیا یک چیز به تو بگویم. این حرفی که توی دل مولا بوده است، به حسنشان نگفتند، به حسینشان نگفتند، به چه کسی بگویند؟ عمار، بیا به تو بگویم.
آرام کنار گوش عمار یک جمله گفتند. روضه من همین است. عمار، «أَعْظَمَ ما لَقیتْ مِنْ مُصیبَتِها..» مولا گفتند در بین مصیبتهایی که بر سرم آمد بهخاطر فاطمه، سختترین آنها کدام بود؟ «لَمّا وَضَعَتُها علی المُغتَسل..» وقتی که گلم را گذاشتم غسل بدهم… بریز آب روان اَسماء/ ولی آهسته آهسته/ به روی پیکر زهرا/ ولی آهسته آهسته/ بریز آب روان تا من/ بشویم مخفی از دشمن/ تنش از زیر پیراهن/ ولی آهسته آهسته/ همه خواب و علی بیدار/ سرش بنهاده بر دیوار.. اسماء بریز آب که قلبم مذاب شد.. یک مرد از خجالت و از غصه آب شد..
عمار میدانی کدام از همه برایم سختتر بود؟ «لَمّا وَضَعَتُها علی المُغتَسل..» وقتی همه امیدم را گذاشتم غسل بدهم، «وَجَدَتُ ضِلْعاً مِن أَضلاعِها مَکسوراً» دیدم دندههای فاطمه… «وَ جَنبُها مُسوَدٌ مِنَ السّیاط..»
یک گریز بزنم که دست پر از اینجا بروی. اینجا یک غسل دهنده، دست از غسل کشید. یک غسل دهندهی دیگر هم سراغ دارم.. تا زن غساله آمد توی خرابه شام، گفت من این دختر سه ساله را غسل نمیدهم. زن غساله چه دید که با خود میگفت/ مادرت کاش به جای تو، پسر میآورد…
ای حسین!
اللهم عجّل لولیّک الفرج