اربعین ۱۴۴۴ | شهریور۱۴۰۱| کربلا
جانم آمد به لب از دوری یارم، چه کنم
سالها از غم او زار و نزارم، چه کنم
ای که با یک نگهت صد گره را بگشایی
گرهی کور فتادهست به کارم، چه کنم
اگر آن دلبر جانانهی دوران از من
دستگیری نکند آخر کارم، چه کنم
ملک الموت چو آید که بگیرد جانم
اگر آن شاه نیاید به کنارم، چه کنم…
دست من و دامان تو
چشم من و احسان تو
جانم شود قربان تو
یابن الحسن! یابن الحسن!