حسینیه شیخ عباس میرزایی| خادم الحسین علیه السلام | قم ۱۴۰۳
آن درد میارزد که درمانش تو باشی
آن هجر میارزد که پایانش تو باشی
دل آرزو دارد در این تاریکی محض
یک شب بیایی، ماه تابانش تو باشی
روحی که از سردرگمیها در عذاب است
آرامش حال پریشانش تو باشی
حالا برایت روضهای میخوانم آقا
آن روضه که عمریست گریانش تو باشی
دختر به بابا گفت بابای عزیزم
بد نیست ویران هم، چو مهمانش تو باشی
تو نیزه خوردی، دخترت زخم زبان خورد
من غصه خوردم، عمه هم سنگ از زنان خورد