صاحب عزای خون خدا، صاحب الزمان
داری به سینه سوز و نوا، صاحب الزمان
این روزها شبیه اسیران نینوا
راهی شدی به مهد بلا، صاحب الزمان
پای پیاده با عَلَمی روی دوش خود
داری هوای کرب و بلا، صاحب الزمان
خاک مسیر، گِل شده از اشک چشم تو
داری به سینه آه و نوا، صاحب الزمان
موکب به موکب از غم او آه میکشی
با یاد دردِ آبلهها، صاحب الزمان