نجوا با امام عصر عجل الله تعالی فرجه ۵۶

حسینیه شیخ عباس میرزایی | قم ۱۴۰۳

ای نور ماه در شب تار جوانی‌ام
بی تو گذشت کودکی‌ام، نوجوانی‌ام


جز مهربانی از تو ندیدم، ولی ببخش
شد دائماً نصیب تو نامهربانی‌ام


خواندم تو را به وقت غم و غصه‌ام، ولی
یادی نکردم از تو دم شادمانی‌ام


گم کرده‌ام بی تو خودم را تمام عمر
آقا بیا که از تو بگیرم نشانی‌ام


یک لحظه از فراق تو مضطر نبوده‌ام
دم می‌زنم چگونه که صاحب زمانی‌ام


حالا اجازه می‌دهی‌ام نوکرت شوم؟
خدمت کنم به تو همه‌ی زندگانی‌ام


حالا که پای عمه رسیده به کربلا
در پای روضه‌های خودت می‌نشانی‌ام؟


آهی کشید و گریه‌کنان گفت یا حسین
اینجا کجاست، شد سبب نیمه جانی‌ام


پایی برای رفتن من نیست، گوییا
داری به سوی مقتل خود می‌کشانی‌ام

مطالب مرتبط

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *