۲۱ رجب ۱۴۴۶| بهمن ۱۴۰۳ | تهران
آه کشم دم به دم، سِیر کنم کو به کو
تا به سر کوی تو، با تو شوم روبهرو
خسته شدم از بهار، با گل و باغم چه کار
جز به گل روی تو، نیست به باغ آرزو
تا صف محشر دمد بوی گل از بسترم
گر که به رویا شبی، با تو شوم روبهرو
ای پسر فاطمه، ای به فلک، قائمه
بی تو حیات بشر، بسته به یک تار مو
چند زنم از جگر، نالهی یابن الحسن
چند به خون جگر، روی دهم شستوشو