شعبان ۱۴۴۶| بهمن ۱۴۰۳ | قم
سر و جان و کل وجود ما
لِتُرابِ مَقدَمِکَ الفِداء
عَظُمَ البلاء، بَرِحَ الخِفاء
و تویی تمامیِ هستِ ما
ملکوت، غرقِ به زمزمه
بُوَد این ندا به لبِ همه
که بیا بیا، گلِ فاطمه
تو بیا که وَانکَشَفَ الغِطاء
من اگر که رو سیه و بَدَم
نکنی ز درگه خود ردم
به تو گفتهام غمِ بیحدم
و اِلی جِنابِکَ مُشتَکی
صلوات حق به جمال تو
به تو و قشنگی خال تو
حَسُنَت جمیعُ خِصال تو
به کمالِکَ بَلَغَ العُلی
به فدای چشمِ ز خون تَرَت
تو بیا به نالهی مادرت
و قسم به جدّ مطهّرت
و هوَ الشّهیدُ بِکربلا
به نماز صبح و شبت، سلام
و به نورِ در نسَبت، سلام
و به خال کنج لبت، سلام
که نشسته با چه ملاحتی
به جمال، وارث کوثری
به خدا، حسینِ مکرری
به روایتی خود حیدری
چه اصالتی! چه شرافتی!
زد اگر کسی، درِ خانهات
دل ماست کرده بهانهات
که به جستوجوی نشانهات
ز صبا گرفته بشارتی
نه مرا نبین، رصدم مکن
و نظر به نیک و بدم مکن
ز درت بیا و ردم مکن
تو که از تبار کرامتی