نجوا با امام عصر عجل الله تعالی فرجه ۷۹

با آتش فراقت، دود از سخن برآید
هم دل رود ز دستم، هم جان ز تن درآید


ای شمع انجمن‌ها، در بین جمع، تنها
بی‌آتشِ تو فریاد از انجمن برآید


بوی تو گر بَرَد باد، در مصر، ز اشتیاقش
جان هزار یوسف، از پیرهن درآید


در مُلک حق‌پرستی، هر کس بتی پرستید
بازآ که بت شکستن، از بت‌شکن برآید


تا چند جای باران، اشک از دو دیده ریزم؟
تا کِی به جای لاله، خون از چمن برآید؟


ترسم ز اشتیاقت، آهی کشم ز سینه
آن‌سان که بعدِ مرگم، دود از کفن برآید


گر با هزار شمشیر، جسم مرا شکافند
از هر هزار زخمم یابن الحسن برآید


گویی بسوز، سوزم، گویی بساز، سازم
هم سوختن ز نوکر، هم ساختن برآید


هر گه که گویم از تو، هر جا که خوانم از تو
یاقوتم از دو دیده، دُرّ از دهن برآید

مطالب مرتبط

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *