آموزه‌های تربیتی مکتب اهل بیت علیهم السلام (جلسه سوم)

معنای عبودیت


 شیطان، دشمن قسم خورده و مانع مسیر تربیت و هدایت انسان
 معنای همزات، نفثات و نفحات شیطان
 راهکار اهل بیت علیهم السلام برای مقابله با سلاح‌ها و نقشه‌های شیطان
 اتصال و ارتباط با امام عصر علیه السلام، تنها راه مقابله با شیطان و رسیدن به رستگاری
 زیارت آل یاسین، پل ارتباط با امام عصر علیه السلام 
 اهمیت عریضه‌نویسی برای امام عصر علیه السلام و ماجرای ابوغالب زُراری


آموزه­های تربیتی مکتب اهل بیت علیهم السلام

استاد اوجی شیرازی

(شبکه جهانی بیت­العباس علیه السلام)

جلسه سوم _ 30 مهر 1403:

  • معنای عبودیت
  • شیطان، دشمن قسم خورده و مانع مسیر تربیت و هدایت انسان
  • معنای همزات، نفثات و نفخات شیطان
  • راهکار اهل بیت علیهم­السلام برای مقابله با سلاح­ها و نقشه­های شیطان
  • اتصال و ارتباط با امام عصر علیه­السلام، تنها راه مقابله با شیطان و رسیدن به رستگاری
  • زیارت آل یاسین، پل ارتباط با امام عصر علیه­السلام
  • اهمیت عریضه­نویسی برای امام عصر علیه­السلام و ماجرای ابوغالب زُراری

اعوذ بالله من الشیطان اللّعین الرّجیم

بسم الله الرحمن الرحیم

اللهم کن لولیک الحجۀ بن الحسن، صلواتک علیه و علی آبائه، فی هذه الساعۀ و فی کلّ ساعۀ، ولیّاً و حافظاً و قائداً و ناصراً و دلیلاً و عَیناً حتی تُسکنه أرضک طَوعاً و تُمتّعه فیها طویلاً.

خدا به آبروی امیرالمومنین سلام الله علیه، فرج امام زمان را برساند.

  • خلاصه جلسه دوم:

در تربیت، دستوری که خداوند متعال می­دهد این است که: «يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا قُوا أَنْفُسَكُمْ وَ أَهْلِيكُمْ ناراً.» (تحریم/6)

قبل از اینکه خاندان و خانواده خود را بخواهید موعظه کنید و از آتش دور کنید، از خودتان شروع کنید. «عَلَيْكُمْ أَنْفُسَكُمْ.» (مائده/105)

قبل از اینکه به دیگران و تربیت آنها بپردازیم، قُوا أَنْفُسَكُمْ. باید از خودمان شروع کنیم.

و «کونوا دُعاةَ النّاسِ بِغَیرِ اَلسِنَتِکُم.» فرمودند قبل از اینکه بخواهی با زبانت کسی را هدایت کنی، با اعمال و رفتارت، هادیِ دیگران شو.

لذا اولین قدم این است که من خودم را بسازم.

و در مسیر خودسازی، قدم اول این است که من تصمیم به این کار بگیرم. عزم مردانه داشته باشم.

چگونه می­توانم به این عزم مردانه برسم؟ وقتی که گوهر وجود خودم را بفهمم و بدانم خداوند متعال چه نعمتی به من داده است و این پتانسیل و توانایی که می­توانم به جایی برسم که از آن به «رضوانٌ مِنَ الله» تعبیر شده است. رضایت خداوند متعال و قدم برداشتن در مسیر عبودیت.

وقتی گوهر وجودم را شناختم، تصمیم من، مردانه و جانانه خواهد شد.

قدم دوم این است که من واقعا بنشینم و فکر کنم که این گوهر وجود و این سرمایه عظیم را در چه مسیری خرج کنم.

خداوند متعال در سوره انعام از حضرت ابراهیم علیه السلام نقل می­کند که گفت: «إنّی لا أُحِبُّ الْآفِلِين.» یعنی آن چیزی که افول­کننده باشد و تداوم نداشته باشد، لیاقت محبوب شدن را ندارد که من بخواهم این ثروت عظیم را خرج او کنم.

همه چیز، رفتنی است. عمر و جوانی هم رفتنی است.

«وَ يَبْقَى وَجْهُ رَبِّك.» (الرحمن/27) آنچه که می­ماند، وجه الله است.

وجه الله چیست؟ أَیْنَ وَجْهُ اللهِ الَّذى إِلَیْهِ یَتَوَجَّهُ الْأَوْلِیاء؟

آن چیزی که ارزش دارد جان من فدای او شود و در مسیر او صرف شود، حجت خدا و ولی خداست.

لذا برای تداوم در این مسیر، باید کارهایی کرد. و از جمله­ی کارها این است که من شب­ها باید قبل از اینکه روزم را تمام کنم و به بستر روم، محاسبه نفس داشته باشم. و خودم را محک بزنم و ببینم روزی که گذشت، نماز و اخلاق و اخلاص و چشم و شهوت و رفتار من چگونه بود.

اهل بیت علیهم السلام فرمودند: اگر این کار را نکنید، از ما نیستید. و اگر این کار را کنید، زرنگ­ترین زرنگ­ها هستید.

خداوند متعال، فرج امام زمان را برساند.

  • جلسه سوم:

عرض امروز ما در باب آموزه­های تربیتی مکتب اهل بیت علیهم السلام، این است که

بعد از اینکه تصمیم به خودسازی گرفتیم، گوهر وجودمان را شناختیم و به این اندیشیدیم که آن را در چه مسیری خرج کنیم و عمرمان را در راه چیزی بگذاریم که افول­پذیر نباشد، آیا طی این مراحل، به همین راحتی است؟ هیچ­کس هم مقابله نمی­کند؟

  • موضوع بحث امروز ما این است که ما دشمن داریم. آن هم چه دشمنی!

 تمام عابدین و صالحین روزگار را جمع کنید، بگویید کدام یک از شما دو رکعت نمازتان، چهار هزار سال طول کشیده است؟ کدام یک از شما بعد از این دو رکعت نماز، سجده شکرتان دو هزار سال طول کشیده است؟ جمعاً یک نماز و سجده­تان شده است شش هزار سال؟

یک عبادت کرده است که هیچ­کس نکرده است. تجربه­ی کار دارد. با گنده گنده­ها کُشتی گرفته است.

چه کسی؟ ابلیس!

حتی روایتی است از حضرت امیرالمومنین سلام الله علیه که بعضی از ملائکه، فریفته­ی ابلیس شده بودند.

می­دانید قبل از اینکه انسان روی زمین بیاید، نسناس­ها و جنیان بودند. خداوند متعال تصمیم گرفت اینها را هلاک کند. وقتی ملائکه برای هلاکت جنیان و نسناس­ها آمدند، دیدند حاکم آنها یک موجودی است که با همه­شان فرق می­کند. او را به آسمان بردند.

وقتی هم که ابلیس بالا رفت، طوری عبادت کرد که همه ملائکه داشتند مقدمه فرمان­روایی او را بر خودشان فراهم می­کردند.

خداوند متعال فرمود یک امتحان می­گیرم که یکی از شما رفوزه می­شوید.

ملائکه آمدند نزد ابلیس، گفتند یک دعایی کن که آن کسی که رفوزه می­شود، ما نباشیم.

او هم بادی توی غبغبش انداخت، گفت دعایتان می­کنم.

روز امتحان شد. «فَسَجَدَ الْمَلَائِكَةُ كُلُّهُمْ أَجْمَعُونَ * إِلَّا إِبْلِيس…» (ص/73و74) ابلیس بود که رفوزه شد.

خداوند متعال به ابلیس گفت: «فَاخْرُجْ مِنْهَا» برو بیرون، «فَإِنَّكَ رَجِيم.» (حجر/34)

استدلال آورد برای خدا که خدایا «خَلَقْتَنِي مِنْ نَارٍ وَ خَلَقْتَهُ مِنْ طِين.» (اعراف/12)

بعدش گفت خدایا مگر نمی­گویی سجده کن؛ من سجده می­کنم. من که با سجده مشکلی ندارم. اصلا کار من سجده کردن است. اصلا سجده قبلی من را که دیدی دو هزار سال بود، کسی که دو هزار سال سجده کرده است، سه هزار سال هم می­تواند سجده کند. اصلا یک سجده می­کنم برایت، قیامت سر بلند می­کنم.

خدا فرمود نه، سجده طولانی نه. یک دقیقه سرت را روی زمین بگذار، ولی در برابر حضرت آدم!

گفت نه خدا. در برابر خودت سجده می­کنم.

خداوند متعال فرمود: عبودیت یعنی این: «إِنَّمَا أُرِیدُ أَنْ أُعْبَدَ مِنْ حَیْثُ أُرِیدُ لَا مِنْ حَیْثُ تُرِید.»

  • آن­طور که من می­گویم، باید مرا عبادت کنی.

فردا کسی گول نخورد، بگوید آقاجان رفتیم مکه، دیدیم اتباع سقیفه چه نمازی می­خوانند! تراویح می­خوانند، چه تراویحی!

نماز بی­وِلای او، عبادتی است بی­وضو.

عبادت شیطان چی بود؟ عبادتی بود که تعبّد در آن نبود. تسلیم در آن نبود.

غرض اینجاست که خداوند متعال فرمود: شیطان، خداحافظ. فی امان الله. برو.

گفت: «فَبِمَا أَغْوَيْتَنِي لَأَقْعُدَنَّ لَهُمْ صِرَاطَكَ الْمُسْتَقِيم.» (اعراف/16)

من می­روم، اما چی کار می­کنم؟ لَأَقْعُدَنَّ لَهُمْ صِرَاطَكَ الْمُسْتَقِيم.

الان همه حرف ما سر راه مستقیم است. سر هدایت است. سر رشد است. سر عاقبت به خیری است. سر تربیت است.

شیطان گفت صاف می­آیم سر همین راه می­نشینم.

  • صراط مستقیم چیست؟ «هذَا صِرَاطُ عَليٍّ مُسْتَقِيم.» صراط مستقیمی جز علی نیست.

«هذا والله هُو الصِّراط الْمُسْتَقِيم‌.» پیغمبر فرمودند راه مستقیم، راه امیرالمومنین سلام الله علیه است.

شیطان گفت دیگران که نزده خودشان دارند به سمت جهنم می­آیند. من که با آنها کاری ندارم. سر راه مستیقیم می­نشینم. سر راه دلداگان امیرالمومنین سلام الله علیه.

بعد چی کار می­کنم؟ «ثُمَّ لَآتِيَنَّهُمْ مِنْ بَيْنِ أَيْدِيهِمْ وَمِنْ خَلْفِهِمْ وَعَنْ أَيْمَانِهِمْ وَعَنْ شَمَائِلِهِمْ.» (اعراف/17)

از چهار طرف به آنها حمله می­کنم.

 شیطان منظورش این بود که از هر طرف می­آیم؟ یا مقصود خاصی داشت؟

منظور خاصی داشت، ولی حرفش را رمزوار گفته بود.

و خوش به حال کسی که در جنگ، نقشه طرف مقابلش را بفهمد. بداند کِی می­خواهد حمله کند. این­طوری او تک بزند، تو پاتک می­زنی. او زهر درست کند، تو پادزهرش را درست می­کنی.

چه مرحمتی بالاتر از این که امام صادق علیه السلام، نقشه شیطان را برای ما نقش بر آب کردند. دست شیطان را برای ما رو کردند. فرمودند وقتی که شیطان گفت خدایا از سمت راست حمله می­کنم، منظور داشت. از چپ حمله می­کنم، منظورش داشت… .

الان بحث در تربیت است. من می­خواهم از خودم شروع کنم. همه حرف ما این است که ای مخاطب عزیز من، تاج سر من، و ای خود من، باورم بشود من دشمن دارم! باید آماده باشم. نقشه دشمن را بفهمم و بدانم چگونه باید با او مقابله کنم. و قبل از اینکه در تربیت فرزند و خانواده و دور و برم بیفتم، اول این را باید برای خودم جا بیاندازم که شیطان گفت از هر طرف حمله می­کنم یعنی چی کار می­کند.

روایت را که عرض کنم، می­بینید که الان همه ما دچارش هستیم.

حضرت فرمودند: وقتی شیطان گفت از جلو و پیش رو حمله می­کنم، یعنی آنها را بی­تفاوت نسبت به قیامت و آخرت می­کنم.

الان من خودم یک فکری کنم، ببینم وقتی پیغمبر اکرم فرمودند: محاسنم از یاد قیامت سفید شد! وقتی صدیقه کبری سلام الله علیها، خاتون محشر، که

تو قیامت را قیامت می­کنی/ بر امامان هم امامت می­کنی/ فوق هر تفسیر و هر تعلیم تو/ پاک­تر از آیه تطهیر تو

صدیقه کبری سلام الله علیها گریه می­کردند، می­فرمودند: پدرجان، ذَکَرتُ احوال المحشر و یوم القیامه. یادم به قیامت افتاد، دارم گریه می­کنم.

من چقدر یاد قیامت هستم؟!

شیطان از پشت حمله می­کند، حضرت فرمودند منظورش این بود که شما را در محبت دنیا می­اندازم.

«حُبُّ الدّنیا رأسُ کُلِّ خَطیئَۀ.» توی محبت دنیایی می­اندازم که محبتش رأس تمام خطاهاست. لذا در دعای مکارم الاخلاق می­خوانیم: «الهی لَا تَفْتِنِّی بِالسَّعَة.» خدایا با وسعت مال زیاد دنیا، مرا امتحان نکن.

از سمت چپ حمله می­کند، فرمودند: یعنی توی لجن­زار شهوات می­اندازد.

از سمت راست حمله می­کند، فرمودند منظورش این است که انسان را دچار شبهات در دینش می­کند.

لذا چقدر ضروری است این شبکه­ها و این جلساتی که پاسخ به شبهات دشمنان اهل بیت علیهم السلام داده شود. این کار، خنثی کردن برنامه شیطان است.

حرف ما چیست؟ حرف ما این است که خدایا گفتی «قُوا أَنْفُسَكُمْ». حالا من می­خواهم از خودم شروع کنم، اما شیطان نمی­گذارد. خب همان اول که گفت خدایا مهلت بده، می­گفتی مهلت نمی­دهم. خدایا گفتی می­خواهی هدایتم کنی، دست شیطان را می­بستی.

«لايُسْأَلُ عَمَّا يَفْعَلُ وَ هُمْ يُسْأَلُون.» (انبیاء/23) خدا در قرآن فرموده است به من چرا نگو. من چیزی را می­دانم که تو نمی­دانی.

حالا خدایا به ما بگو چی می­دانی.

خدا می­خواهد به ما بفرماید که نعمتِ مُفتی مُفتی به کسی نمی­دهیم. آن موقعی بهشت برای تو بهشت است که با نفست جنگیده باشی. با شیطان جنگیده باشی. بعد وقتی می­آیی توی بهشت، می­گویند: «سَلامٌ عَلَيْكُمْ بِمَا صَبَرْتُمْ فَنِعْمَ عُقْبَى الدَّار.» (رعد/24) خوش آمدی! تو با شیطان جنگیدی، خوش آمدی! تو با نفست جنگیدی، خوش آمدی!

ثروت باد آورده را باد می­برد. وقتی کسی مفت پولی را به دست آورده باشد، از دستش می­دهد. ولی کسی که زحمتش را کشیده باشد، قدر می­داند.

«الْجَنَّة حُفَّتْ بِالْمَكَارِه.» بهشت می­خواهی؟ توی سختی پیچیده شده است. باید جلوی شیطان بایستی.

بعد شیطانی که تاکتیک دارد و از چهار طرف حمله می­کند را لو دادند.

قربانتان بروم ای امام صادق. قربانتان بروم ای ائمه اطهار. چقدر من در حق شما و فرمایشاتتان کوتاهی کردم

تاکتیک شیطان را فرمودند، سلاحش را هم فرمودند.

الان توی جنگ­ها خودشان را می­کشند، بفهمند موشک دشمن چیست. سلاحش چیست.

فرمودند: شیطان، سه تا سلاح دارد. از هر سه به خدا پناه ببرید:

  1. همزات شیطان
  2. نفثات شیطان
  3. نفخات شیطان.

اینها چیست؟

فرمودند منظور از همزات شیطان این است که تو را دچار بدبینی می­کند به خدا و حجت خدا.

یعنی چی؟ یعنی می­گوید:

_ خدایا، داری ما را می­بینی؟ امام زمان، ما را می­بینند؟ من که چشم باز کردم توی روضه بودم، چرا من؟

پس چه کسی؟! بابا جان، دنیا، مزرعۀُ الآخرۀ بود. امام سجاد علیه السلام فرمودند: چیزی را نخواهید که خلق نشده است. گفت آقا مگر می­شود آدم چیزی را که خلق نشده است، بخواهد؟ فرمودند: «خُلِقَتِالرَّاحَةُ فِی الْجَنَّةِ وَ لِأَهْلِ الْجَنَّة.» راحتی مال بهشت است. دنیا مزرعۀ الآخرۀ است. با این بلاها خدا دارد ما را امتحان می­کند.

زبانم لال، نستجیر بالله، دیدم کسی شعر گفته است که:

_ یا صاحب الزمان، درد ما را مگر نمی­بینی؟ خبر از ما مگر نمی­گیری؟

چرا، آقا می­بیند! خبر می­گیرد! «إنّا غَيْرُ مُهْمِلينَ لِمُراعاتِكُمْ وَ لاناسينَ لِذِكْرِكُمْ.» ما شما را یادمان نمی­رود. «وَ لَوْلا ذلِك» اگر ما شما را رها کنیم، «لَنَزَلَ بِكُمْ الْلَأواءُ وَ اصْطَلَمَكُمْ الْأعْداء.»

اِصطلام یعنی چی؟ یک موقع درخت را قطع می­کنی، دوباره رشد می­کند. یک موقع می­آیی ریشه را می­خشکانی. روی آن گازوئیل می­ریزی. ریشه را درمی­آوری، آتش می­زنی. تمام. دیگر این درخت در نمی­آید. به این می­گویند اِصطلام. فرمودند اگر نگاه ما نبود، ریشه شما را می­کَندند.

این بدبینی به خدا و حجت های او میشود همزات شیطان.

فرمودند از نفثات شیطان به خدا پناه ببرید که با سلاح نفثات، تو را زمین می­زند.

نفثات شیطان چیست؟

فرمودند می­آید بدل درست می­کند. ولیجه می­سازد. حالا امام عصر علیه السلام نبودند، قطب ما، شیخ ما. یک نفر را در نظرت بزرگ می­کند.

اینکه فرمودند: «إيّاك أن تَنصِبَ رجُلاً دُونَ الحُجَّةِ فَتُصدِّقَهُ في كُلِّ ما قالَ.» بر حذر باشید که کسی غیر از امام­ت، انقدر در وجودت بزرگ باشد که هرچه گفت، بگویی چشم.

  • اطاعت مطلق، مختص حجت الله و ولی الله است.

سلاح سومش که خیلی مهم است و اصلا توی این بحث، ما با آن کار داریم، حسابی هم کار داریم، فرمودند نفخات شیطان است. یعنی چی؟

فرمودند یعنی برایت نسخه می­پیچد.

نسخه پیچیدن یعنی چی؟ یعنی من می­گویم دین­دار هستم، ولی در تربیت، ببینم دیگران چی می­گویند.

آنها که فردا، پس فردا خودشان حرف قبلشان را نقض می­کنند. فردا حرف امروزشان را نقض می­کنند. دقیقا حضرت به ما این فرمایش را گفتند که پناه ببرید از اینکه شیطان برای شما نسخه بپیچد!

بعد جوری نسخه نمی­پیچد که بگویید شیطانی­ست، می­آید نسخه را خوشگل می­کند. زینت می­دهد. بعضی وقت­ها شاید بعضی نسخه­ها به هدف هم برسد، ولی «شَرِّقَا وَ غَرِّبَا لَن تَجِدا عِلْماً صَحِيحاً إِلاَّ شَيْئاً يَخرُجُ مِنْ عِنْدِنَا أَهْلَ اَلْبَيْت.» فرمودند برو شرق و غرب را بگرد. نسخه درست پیدا نمی­کنی، مگر چیزی که از خانه ما اهل بیت خارج شده باشد.

نفخات شیطان منظور این است.

پس عرض این است: من می­خواهم تربیت بشوم.

ببینید ما داریم با شالوده بالا می­آییم. توی این بحث، من می­توانم بگویم بسم الله الرحمن الرحیم، تربیت فرزند، بچه به دنیا آمد، حالا چی کار کنیم. اما این کارِ شالوده­ای نیست. این کارِ زیربنایی نیست. این کار محکم و استوار نیست. اول ما داریم می­کَنیم، داریم صاف می­کنیم. می­خواهیم ساختمان بالا بیاوریم، محکم بالا بیاوریم. ببینیم اهل بیت علیهم السلام از ریشه به ما چی گفتند.

بسم الله، اول من باید خودم را درست کنم. خودم چطور درست می­شوم؟ در جلسات گذشته عرض کردیم.

حالا توی راه درست شدن من، مگر شیطان رهایم می­کند؟

اهل بیت علیهم السلام به ما گفتند شیطان چه کارهایی می­کند. چهار تا تاکتیک دارد. اینکه از چهار طرف حمله می­کند، به چه معناست. سلاحش چیست.

ولی تهِ ته­اش این است که نگاه می­کنم می­بینم خدایا زورم نمی­رسد. خودت می­گویی «خُلِقَ الْإِنْسَانُ ضَعِيفًا.» (نساء/28) انسان ضعیف است.

یک نفس اماره هم به من دادی که «لَأَمَّارَةٌ بِالسُّوءِ، إِلَّا مَا رَحِمَ رَبِّي.» (یوسف/53) حضرت یوسف دارد این را می­گوید. سلام خدا بر حضرت یوسف و علی نبیّنا و آله.

توی دنیایی که در بلا پیچیده شده است. از آن طرف شیطانِ فلان فلان شده.

ابر و باد و مه و خوردشید و فلک، همه دست به دست دادند که مرا به جهنم بفرستند. بعد خدایا تو هم می­گویی توی مسیر عبادت قدم بردارید که من رستگارتان کنم؟

خدایا من نمی­توانم. من زورم به اینها و شیطان نمی­رسد. یکی را روبروی من می­آوردی که زور من به او برسد. نه شیطانی که این همه سال با گُنده­ها کشتی گرفته است. بَرصیصاها را زمین زده است.

خدا می­گوید: صبر کن! من که نمی­آیم توازن قدرت را سمت شیطان بگذارم! من نمی­آیم چیزی از تو بخواهم که نتوانی انجام بدهی. من وقتی می­گویم بیا سمت لِيَعبُدُون، راه نشانت می­دهم. من تو را کمک می­کنم که شیطان نتواند نگاه چپ به تو کند. شیطان دیگر کیست؟ «إِنَّ كَيْدَ الشَّيْطَانِ كَانَ ضَعِيفًا.» (نساء/76) برای تو ضعیف است.

_ مگر من چی دارم خدا؟

ما چی داریم و چطور می­توانیم در برابر حبائل و مکائد شیطان، جان سالم به در ببریم و در مسیر رشد و ترقی قدم برداریم؟

این دشمن قسم خورده که تا ما را گمراه نکند، رها نمی­کند. خودش هم گفته است: «فَبِعِزَّتِكَ لَأُغْوِيَنَّهُمْ أَجْمَعِين.» (ص/82) قسم خورده است من همه را گمراه می­کنم، مگر کسانی که دیگر زورم نرسد، آن هم «عِبَادَكَ مِنْهُمُ الْمُخْلَصِين.» (ص/83) (نه مخلِصین. مخلَصین، اسم مفعول است. یعنی آنهایی که خالص شدند.)

پس شخص من، بدون هیچ وابستگی به قدرت ماورایی، زورم به شیطان نمی­رسد. باید چی کار کنم؟

خدا می­فرماید تو زورت نمی­رسد، ولی من یکی را گذاشتم که او زورش می­رسد.

تصور کنید یک کوچه­ای است که یک لات بی­سر و پا دارد، که به کسی رحم نمی­کند. کوچک و بزرگ نمی­شناسد. من هم بچه این کوچه هستم. من از خونه بیرون می­آیم، این لات گردن مرا می­زند. جیب مرا می­زند. اذیتم می­کند. آزارم می­دهد. از قضا فقط بابای من زورش به او می­رسد. اگر من بخواهم بیرون بیایم، می­گویم بابا دستت را بده، می­خواهم بیرون بروم.

از خانه نمی­آیم بیرون، مگر اینکه دستم در دست پدرم باشد.

آقاجان، می­خواهم حرف آخر را بزنم: زور ما به شیطان نمی­رسد، اما یک بابا داریم که زور او به شیطان می­رسد. او هم امام عصر سلام الله علیه است. و اگر یک لحظه دستمان از دست پر مهر امام عصر سلام الله علیه رها شود، آن موقع است که شیطان منتظر است ما را بِقاپَد و ببرد.

لذا اینکه آیه قرآن می­فرماید: «يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا اصْبِرُوا وَ صَابِرُوا وَ رَابِطُوا وَ اتَّقُوا اللهَ لَعَلَّكُمْ تُفْلِحُون.» (آل عمران/200) اگر می­خواهید رستگار شوید، رَابِطُوا. خودتان را وصل کنید، ربط بدهید.

خدایا من خودم را به چه کسی ربط بدهم؟ به چه کسی وصل شوم؟

  • «وَ رَابِطُوا إِمَامَکُمْ الْمُنْتَظَر.» خودتان را به امامتان وصل کنید.

بله، شیطان هست؛ ولی شیطان کجا زورش به امام تو می­رسد؟

ببین یک نگاه حجت بن الحسن سلام الله علیه چه می­تواند کند.

و هر که را دامن احسانِ تواَش دست­رس است / به دهان خاکش اگر نام ز حاتم ببرد.

«وَ رَابِطُوا إِمَامَکُمْ الْمُنْتَظَر، لَعَلَّكُمْ تُفْلِحُون.»

خدا می­فرماید تو می­خواهی رستگار شوی، من به تو می­گویم چی کار کن:

(اِصْبِرُوا وَ صَابِرُوا را ان­شاءالله جلسه بعد عرض می­کنم.) اما رَابِطُوا! خودت را ربط بده، وصل کن.

به چی؟ به منبع قدرت وصل کن. به منبع نور وصل کن.

اگر در ظرفی، آب نجس باشد، وقتی به دریا وصل شود، وقتی به دریا بپیوندد، دریا می­شود. استحاله می­شود.

وقتی که سگ باشد، عین نجاست باشد، برود در جایی که نمک­زار است، استحاله می­شود. تبدیل به نمک می­شود. بعد پاک می­شود.

  • وقتی من متصل شدم به امام زمان سلام الله علیه، و دست من در دست پر مهر امامم بود، در دست آن کسی که پدر من است، رستگار می­شوم.

باورم بشود که او بابای من است. پشتیبان من است. تکیه­گاه من است. کس من است.

درست است امامِ غائب است، ولی امام است! او امروز به کار من می­آید.

بعضی از ما تصورمان از امام عصر سلام الله علیه این است که یک امامی است که باید بیاید و جهان را پر از عدل و داد کند. دوازدهم، غائب است، زنده ولی حاضر است. فایده­شان مربوط به زمان ظهور است. این انحراف است. این اشتباه است.

  • ظهور امام زمان سلام الله علیه، یکی از فوائد حضور و وجود امام است.

او امروز امامِ زمان من است.

امام زمان، امام عصر یعنی چی؟ یعنی امامِ همین الان! یعنی تکیه­گاه همین الان!

یعنی اگر من بذری باشم، برای شکوفا شدنم، خاکِ من، دستورات تربیتی آنهاست. اما همین دستورات تربیتی را مگر من آدم عمل کردن به آنها هستم؟ شیطان، مرا بازی می­دهد. شیطان، بد را برای من خوب جلوه می­دهد. خوب را برای من، بد جلوه می­دهد.

  • من باید در معرض نور باشم! نور، آلودگی را از بین می­برد.

نور چیست؟ «والله لَنُورُ اَلْإِمَامِ فِي قُلُوبِ اَلْمُؤْمِنِينَ أَنْوَرُ مِنَ اَلشَّمْسِ اَلْمُضِيئَة.»

فرمودند: به خدا قسم، امام از خورشید بیشتر در دل شما نورافشانی می­کند.

خب چی کار کنم؟ رَابِطُوا. خودت را به امام زمانت وصل کن.

چطور وصل کنم؟ «حَرِّكْ شَفَتَيْك.»

شما هر مقامی را بخواهی ببینی، جلسه بگذاری، کلی برایت کلاس می­گذارد. کلاس هم نگذارد، وقتش را ندارد. بعد هم معلوم نیست کارت را راه بیاندازد یا نه.

اما هزینه ارتباط با امام زمان سلام الله علیه، دو تا لب است. فرمودند: «حَرِّكْ شَفَتَيْك.» لبت را تکان بده، اسم ما اهل بیت را بیاور؛ امام هادی سلام الله علیه فرمودند: «يَأْتِيكَ الْجَوَاب.» ما می­آییم نزد شما.

ببین ما چی داریم! یعنی همین الان که من و حضرتعالی در این استودیو نشستیم، به قسمِ نام صاحب این شبکه، حضرت عباس سلام الله علیه، الان بگویم: یا صاحب الزمان أدرکنی؛ والله العلی العظیم، چشمان تیزبین حجت الله الان دارد ما را می­بیند و پاسخ می­دهد.

هزینه می­خواهد؟ لب تکان بده. نصف شب بلند شو بگو یابن الحسن، ما که نداریم به غیر از تو کس/ ای شه خوبان تو به فریاد رس.

شماره تلفن امام زمان سلام الله علیه چیست؟ من چطور می­توانم با حضرت ارتباط برقرار کنم؟

خیلی­ها دنبال این هستند. اولا که در دام مدعیان دروغین نیفتیم. پل ارتباطی با امام زمان سلام الله علیه مشخص است. آدرس مشخص است؛ ولی ما آن را گم کردیم. در حالی که اگر شماره استاندار را داشتیم، گم نمی­کردیم. شماره رییس جمهور را داشتیم، حفظش می­کردیم. که اگر گرفتار شوم، زنگ بزنم، کارم را راه بیاندازد.

امام عصر علیه السلام خودشان فرمودند: «إذا أرَدتُمُ التَّوَجَّهَ بِنا إلَى اللهِ و إلَينا، فَقولوا كَما قالَ اللهُ تَعالى: سَلامٌ عَلى آلِ ياسين، السَّلامُ عَلَيكَ يا داعِىَ اللهِ…» می­خواهی به ما توجه کنی، بنشین بگو: سلام علی آل یاسین. بایست زیارت آل یاسین بخوان. ما را یاد کن. به ما سلام کن. ما جواب می­دهیم به شما.

دردمندیم و فقط از تو دوا می­طلبیم.

آقاجان، باورمان شود هیچ­کسی توی رفاقت، مثل امام زمان برای ما سنگ تمام نمی­گذارد. هیچ مادری عین امام عصر، دلسوز ما نیست.

فرمودند می­خواهید ما را یاد کنید، پل ارتباط با امام عصر علیه السلام این است.

اگر راه دیگری بخواهی بروی، شیطان است. هَلَکات است. بترس از خطر گمراهی.

سعی من بر این است که در این جلسات، عملی حرف بزنم. طوری که الگو باشد. سرمشق باشد. و مخاطبین ان­شاءالله هر هفته، هر عنوانی را که می­شنوند، واقعا حس کنیم همه­مان که یک قدم جلو آمدیم.

دیگر باید چی کار کنیم؟

برای امام عصر سلام الله علیه عریضه بنویسیم.

آخر شب را جلسه قبل گفتم که حاسِبوا. خودتان را محاسبه کنید. یعنی روز ما با محاسبه تمام می­شود.

اما شروع روز ما چیست؟

یک گوشه بنشینم، خلوت با امام زمان علیه السلام داشته باشم.

خدای رحمت کند، یکی از علمای بسیار بزرگی که قبلا نجف بودند، بعد به مشهد آمدند. هر کسی می­آمد محضر ایشان و می­گفت مرا نصیحت کنید، گویی که اصلا ایشان چیز دیگری بلد نبودند. با اینکه عالِم بودند. اما در یک روز، ده نفر می­آمدند نصیحت می­خواستند، ایشان می­فرمودند در شبانه­روزتان، ساعتی را به خلوت با امام عصر سلام الله علیه اختصاص بدهید.

چطور اگر قلب ما پمپاژ نکند، مرگ قطعی است؟ اگر این اتصال و ارتباط و جریان خون نباشد، من می­میرم.

اگر ارتباط من با امام عصر علیه السلام هم نباشد، شیطان می­برد که می­برد که می­برد.

در هر مسأله برای امام عصر علیه السلام، عریضه بنویسم.

مگر زنگ نمی­زنی درد دل می­کنی که حاج آقا، فلان­جا گرفتارم؛ همین حرف را به امام زمان بزن.

چی بگویم به امام زمان؟ مگر با رفیقمان می­نشینیم، دو ساعت گعده می­کنیم، قبلش فکر می­کنیم چی بگویم؟

بنویس: بسم الله الرحمن الرحیم. سلام امام زمان. ممنونم اجازه دادی باز من اسمت را بیاورم.

ای به قربان خالِ هاشمی­ات / رخ تو ماه و ابروی تو کمان

درد من را فقط تو می­دانی / که همه دردم و تویی درمان.

حرف بزنیم با آقا. بعد ببینیم روزی که با یاد امام عصر علیه السلام شروع شود، چی می­شود.

شخصی است به نام ابوغالب زُراری، که استاد شیخ مفید است. از علمای بسیار برجسته ماست. از راویان حدیث است. ایشان می­گوید وقتی من جوان بودم، هنوز بیست ساله نشده بودم، در عنفوان جوانی چنان که افتد و دانی، به هوای ازدواج کردن افتادم و ازدواج کردم. شدیم داماد سر خانه. خانه پدرخانم رفتیم و خانم ما همان روزهای اول باردار شد. یک کدورت و دعوایی پیش آمد بین من و خانمم و پدرخانم و خانواده ایشان. من زدم، آمدم بیرون.

کدورت هم سر این بود که زنم را بدهید به خانه خودم ببرم. اما آنها می­گفتند دوران عقدتان باید طولانی باشد، تا سنتان بالاتر برود. اصلا با من لج کردند و زنم را ندادند و گفتند بفرما بیرون.

من آمدم خانه خودم. ایام حمل زنم تمام شد و بچه هم به دنیا آمد. اما او را ندیدم. بچه مریض شد، از دنیا رفت. دفنش کردند. ما دختر خودمان را ندیدیم که ندیدیم.

چند وقتی گذشت. چهار تا ریش سفید آمدند وساطت کردند. ما باز برگشتیم خانه پدر خانمم.

دیگر نم­نم داشتم صحبت می­کردم راضی­شان کنم خانمم برگردد منزل خودم. در همین ایام، باز همسرم باردار شد و دوباره من با پدرخانمم بحثم شد. گفتم زنم را بدهید ببرم. گفتند نمی­دهیم. من هم با دعوا و ناراحتی و کدورت، بیرون زدم.

هم زنم را دوست داشتم، هم بچه داشتم از او. بچه دومی را هم راه نداده بودند ببینم. دیگر کارد به استخوانم رسید.

بلند شدم آمدم بغداد. در بغداد کسی بود به نام ابوجعفر، از دلدادگان امام هادی و امام عسکری و امام عصر علیه السلام. پیرمردی بود، برایم مثل پدر، مثل عمو. خیلی او را دوست داشتم. رفتم خانه او. گفتم آقای ابوجعفر، گرفتارم.

گفت قصه­ات چیست؟

_ قصه­ام این است. پدرزن و زنم، مرا نمی­خواهند. من بچه دارم از زنم. گیر کردم. قفل شده است.

_ قفل؟! شیعه که قفل ندارد که باز نشود. شیعه که بن­بست ندارد.

(باورمان بشود شیعه بن­بست ندارد. تمام راه­ها جلوی شیعه­ی مرتضی علی، باز است. البته شرط دارد که وصل شوم. «وَ رَابِطُوا إِمَامَکُمْ الْمُنْتَظَر.» مگر برای امام عصر علیه السلام، بن­بست وجود دارد که برای شیعه امام زمان بن­بست وجود داشته باشد؟ مگر اگر پدری امکانات داشته باشد، می­گذارد بچه­اش گرفتار شود؟ کدام پدر، اندازه امام زمان علیه السلام، بچه­اش را دوست دارد؟ چه کسی اندازه آقا، ما را دوست دارد؟)

ابوجعفر گفت: عریضه بنویس برای امام زمان.

می­گوید برایشان نوشتم. درد دل کردم.

(ما هم این کار را بکنیم. بچشید. امتحان کنید. ما که هر دری را زدیم، بسته شد. بیاییم این در را هم بزنیم. بیاییم این چهار روزی که زنده هستیم، طعم محبت و ارتباط با او را بچشیم. بعد بفهمیم حلوای تن­تنانی یعنی چی.)

می­گوید نامه نوشتم برای امام عصر علیه السلام که آقا، گرفتارم. کمکم کنید.

آن موقع، زمان سفارت حسین بن نوح نوبختی بود. رفتم با واسطه نامه را دادم. یک چند وقتی گذشت، جواب نیامد. به ابوجعفر گفتم. گفت می­آید. خوشحال هم باش که طول کشیده است. چون اگر زود بیاید، یعنی خود حسین بن روح جواب می­دهد. اجازه هم داشتند. سر خود که جواب نمی­دادند. اما اگر طول بکشد، یعنی نامه را برای حضرت فرستاده است.

خلاصه، جواب نامه رسید. دیدم که کَتَبَ بِخَطّهِ علیه السلام.. با خط نازنین خودشان نوشتند.

(یا صاحب الزمان! آقاجان، ما داریم می­میریم. گذشت عمر گران اما به هجران/ خداوندا ندیدم روی جانان

جوانی طی شد و پیری سر اومد/ ولی محبوب ما از ره نیومد.)

دیدم خط خودشان است. قربانشان بروم. چه خطی! چه آرامشی در نوشته­ی حضرت هست.

(حالا چه داند آن­که اُشتر می­چراند. ما چه می­دانیم. منی که هنوز ندیدم چه عظمتی­ست این آقا.)

دیدم کَتَبَ بِخَطّهِ علیه السلام.. نوشتند کارت راه می­افتد. باز هم اگر حاجتی داشتی، به خود ما بگو. باز هم گرفتار شدی، درِ خانه خودمان را بزن. یک محبتی از تو توی دل همسرت افتاده است که برو ببین. توی دل پدرزن و مادرزنت افتاده است که برو ببین.

می­گوید بلند شدم از بغداد آمدم. دیدم پدرزنم دنبالم فرستاده است که داماد عزیزم، بیا زنت را ببر!

می­گوید انقدر زنم عاشق و دلداده من شده بود که بعضی وقت­ها از قصد می­آمدم او را اذیت کنم که ببینم مرا رها می­کند برود، دیدم اصلا رها نمی­کند. دیوانه من شده است. دلداده من شده است. فهمیدم که جز به اعجازِ دعای امام زمان سلام الله علیه نیست.

داداش جون، مگر ما بو می­دهیم؟ بو هم بدهیم، او امام زمان است. بین ابوغالب زُراری با شیعه­ی دل شکسته­ی دیگری که جز امام زمان، کسی را ندارد، چه فرقی است؟ فرقش این است که او مضطرانه خواست، من نخواستم. من دنبال نسخه­های دیگر گشتم.

حرف ما این است: اگر که می­خواهی در مسیر تربیت، امام زمان را کنار بگذاری، تربیت امکان ندارد. تربیت را کنار بگذار.

او باید نگاه کند. او باید توجه کند. او باید دست­گیری کند که من بتوانم خودم را بسازم.

تازه بعد که خواستم تشکیل خانواده بدهم، خواستم بچه­دار شوم، قدم به قدم، نیاز به نگاه پدرانه او و توجه و توسل به او دارم.

آنان که خاک را به نظر کیمیا کنند / قطعا شود که گوشه چشمی به ما کنند.

اللهم عجّل لولیّک الفرجارید، بفرمایید.

مطالب مرتبط

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *