اشاره فهرست‌وار به مباحثی که در جلسات آینده به تفصیل مطرح خواهد شد:

  • اعتقاد به رجعت، مرز بین شیعه و غیر شیعه
  • معنای رجعت/ تناسخ/ کَرّه/ ایاب
  • چه کسانی برمی­‌گردند؟
  • رجعت ائمه علیهم‌سلام‌الله
  • وقایع قبل و بعد از ظهور امام عصر علیه‌السلام
  • رجب ۱۴۴۵ _ تهران

رجعت

استاد اوجی شیرازی

رجب ۱۴۴۵

جلسه اول:

اشاره فهرست­وار به مباحثی که در جلسات آینده به تفصیل مطرح خواهد شد:

اعتقاد به رَجعت، مرز بین شیعه و غیر شیعه

معنای رجعت/ تناسخ/ کَرّه/ ایاب

چه کسانی برمی­گردند؟

رجعت ائمه علیهم سلام الله 

وقایع قبل و بعد از ظهور امام عصر علیه السلام

اعوذ بالله من الشیطان اللّعین الرّجیم

اعوذ بولایتک یا مولای یا امیرالمومنین

بسم الله الرحمن الرحیم

الحمد لله الّذی نَوّرَ قلوبَنا بِشُعاع انوار المحبّۀ العلویّه و جعلنا من المتمسّکین بالولایۀ المرتضویّه الّذی فرضَ اللهُ مَودّتَهُ علی العربیّۀ و العجمیّۀ ثم الصّلاۀ و السّلام علی مُبلّغ الرّسالات الالهیّه سیّدنا و نبیّنا ابی القاسم المصطفی محمد صلی الله علیه و آله القُرَشیّه سیّما اوّلهم مولانا امیرالمومنین و آخرهم بقیۀ الله فی الارضین و لعنۀ الله علی اعدائهم اجمعین.

اللهم کن لولیک الحجۀ بن الحسن، صلواتک علیه و علی آبائه، فی هذه الساعه و فی کلّ ساعه، ولیّاً و حافظاً و قائداً و ناصراً و دلیلاً و عَیناً حتی تُسکنه ارضک طَوعا و تُمتّعه فیها طویلاً.

یا صاحب الزمان!

بی­قیمتم و جز تو خریدار ندارم/ گیرم بخرَندم، به کسی کار ندارم/ (سیدی) گیرم که دو عالم نپسندد، تو پسندی/ من جز تو کسی در دو جهان، یار ندارم/ عَن حِماکُم کیفَ اَنصَرِفُ وَ هَواکُم لی بهِ شَرَفُ‏، سیّدی، لا عِشتُ یَوم اُری فی سِوی اَبوابِکَم اَقِفُ/ من دستِ تهی دارم و تو دستِ نوازش/ تو برگ گلی، من که به جز خار ندارم/ ای آن که غمت، ناز فروشد به دو عالم/ من در دو جهان، غیر تو، غم­خوار ندارم.

یا بن الحسن!  

وَ لَئِنْ مُتُّمْ أَوْ قُتِلْتُمْ لَإِلَى اللهِ تُحْشَرُون. (آل عمران/۱۵۸)

خدا به آبروی امیرالمومنین، فرج امام زمان را برساند.

اعمال و رفتار و گفتار و عقاید ما را مورد رضایت ولی­اش قرار بدهد.

نسألک اللهم بروح علی بن ابیطالب علیه السلام الذی لم یُشرِک بالله طَرفۀَ عینٍ اَن تُعجّلَ فرج مولانا صاحب الزمان.

هدیه محضر امیر عوالم، حضرت اباالحسن امیرالمومنین و سیدۀ نساء العالمین، جهت عرض ادب به محضر بقیۀ الله فی الارضین صلوات الله علیهم اجمعین صلواتی تقدیم کنید. اللهم صلّ علی محمد و آل محمد و عجّل فرجهم و اهلک عدوّهم.

حدیثی است از وجود مبارک نبی مکرم و رسول معظم که فرمودند: «أَفْضَلُ الْأَعْمَالِ بَعْدَ الصَّلَاهِ إِدْخَالُ السُّرُورِ فِی قَلْبِ الْمُؤْمِنِ بِمَا لَا إِثْمَ فِیه.» بعد از نماز، بالاترین اعمال این است که انسان، مومنی را شاد کند، البته از طریقی که گناه نباشد. اگر بتوانی مومنی را چنین خوشحال کنی، این بالاترین اعمال است.

وجود مبارک سیدالشهدا علیه السلام فرمودند که من این روایت جدّم را دیدم؛ وقتی که داشتم از جایی رد می­شدم، دیدم که غلامی غذا می­خورَد «و هو یُؤاکِلُ کَلباً.» غذای غلام، غذای مختصری بود، اما در این حال لقمه­ای خودش می­خورد و لقمه دیگری به سگ می­داد و غذایش را با حیوان تقسیم می­کرد. به او گفتم تو چیزی نداشتی جز یک غذای مختصر. روی چه حساب با این حیوان تقسیم کردی؟ غلام گفت یا اباعبدالله، من غلام هستم و دارایی ندارم و نمی­توانم مومنی را خوشحال کنم. از آن طرف هم گرفتار هستم. بنای من بر این است که با همین مختصر مال و غذایی که دارم، حداقل می­توانم حیوانی را خوشحال کنم. غذا را به این حیوان دادم تا خداوند متعال هم گره از کار من باز کند و مشکلم را حل کند و غصه را از من بردارد. سید الشهدا علیه السلام فرمودند: مگر درد تو چیست؟ غصه تو چیست؟ عرضه داشت که یا اباعبدالله، من یک صاحب یهودی دارم. مسلمانم و صاحبم یهودی، قطعا معذّب هستم و در اذیت هستم.

وجود مبارک سیدالشهدا علیه السلام فرمودند راه بیوفت با هم به درِ خانه صاحبت برویم.

آمدند در زدند.

_ مَن یَدُقُّ بِالباب؟ چه کسی دارد در می­زند؟

_ انا حسین بن علی بن ابی­طالب.

اگر از درم درآیی، تو چو طالعِ نکویان/ بدهم به مژدگانی، سر و جان به مژده­گویان.

مرد یهودی دم در آمد.

_ به به! وجود مبارک خورشید عالم­تابِ عالم خلقت، سید الشهدا علیه السلام کجا، خانه­ی منِ یهودی کجا؟ آقا چه شده است اینجا آمدید؟

کرم نما و فرود آ که خانه، خانه­ی توست.

حضرت فرمودند: دویست سکه طلا همراهم آوردم که این غلام را از تو بخرم.

یهودی گفت: آقاجان، غلام چیست؟ فداءٌ لِخُطاک. غلام من فدای شما! من پول هم نمی­خواهم. ای غلام، از این به بعد تو غلام سیدالشهدا سلام الله علیه هستی.

حضرت فرمودند: من این پول را به تو هدیه می­دهم.

یهودی گفت: من هم این پول را و هم باغی را که خارج مدینه دارم، به این غلام هدیه می­دهم.

همسر این یهودی شنید درِ خانه سر و صدایی است. آمد، دید: به به! سیدالشهدا درِ خانه هستند. رو کرد به شوهرش گفت: از برکت قدوم فرزند سیدۀ نساء العالمین، من مهریه­ام را به تو می­بخشم و مسلمان می­شوم.

یهودی هم گفت من این خانه را به تو می­بخشم و من هم مسلمان می­شوم.

سیدالشهدا علیه السلام فرمودند: من غلام را آزاد می­کنم و تمام این اموال را هم به او می­بخشم.

این غلام چه کرده بود؟ یک حیوانی را خوشحال کرده بود!

حضرت موسی بن جعفر سلام الله علیه فرمودند: کسی که مومنی را خوشحال کند، «فَرَّحَ اللهُ قَلْبَهُ یَوْمَ القیامَه.» روز قیامت که روز حزن است، روز گرفتاری است، خدا دلش را شاد می­کند.

آن غلام، حیوانی را شاد کرد، خدا چگونه او را شاد کرد؟ حالا ببینید اگر شما یک مومنی را خوشحال کنی، اگر این مومن ولیّ خدا باشد، اگر حجت خدا باشد، اگر کسی حجت الله را خوشحال کند، سُروری در دل او وارد کند، خدا به او چه عنایتی می­کند.

و رفقا، قطع به یقین، زمان غیبت امام زمان علیه السلام، زمان گرفتاری امام عصر است. زمانی است که امام باقر علیه السلام فرمودند: «اَخمَلُنا ذِکراً» فراموش شده­ترینِ ما مهدی است. وای از این جمله!

انقدر مظلومیت، انقدر غربت که فرمودند وقتی امام عصر علیه السلام تشریف می­آورند (که آیا شود نمیرم و از کعبه بشنوم/ با گوش جان صدای تو یا صاحب الزمان؟) وقتی که پشت مبارک را به کعبه می­زنند و ندای “انا المهدی” سر می­دهند، روایت این است که: «یَلعَنُهُ اهل الشرق و الغرب» شرق و غرب (نستجیر بالله، زبانم لال) امام عصر علیه السلام را لعن می­کنند. چرا؟ چون دیده­اند که بعضی از سادات، چه ظلم­ها و جنایت­ها در عالم کردند، می­گویند او هم حتما یکی از آنهاست. این غربت امام زمان حتی بعد از ظهور حضرت است.

انقدر مظلومیت که موسی بن جعفر علیه السلام، آن آقای گرفتار و زندانی، در زندانی که «یَا مُخَلِّصَ الطّفل مِنْ بَیْنِ مَشِیمَهٍ وَ رَحِمٍ، و یا مُخَلِّصَ الشَّجَرِ مِنْ بَیْنِ رَمْلٍ وَ طینٍ وَ مآءٍ» در قالب دعا می­گفتند که منِ موسی بن جعفر زندانم چطور است؛ به­مانند جنینی که در بطن مادر باشد، به­مانند دانه­ی گیاهی که در دل خاک باشد، این­طور مرا در قعر سیاه­چال­ها زندانی کردند. موسی بن جعفر علیه السلام این آقای مظلوم، با این وجود، وقتی که دم غروب می­شد، گریه می­کردند و اشک می­ریختند و چنین می­گفتند که: «بِأَبِی المُنتَدَحُ‌ البَطنِ، بِأَبِی المَقرونُ الحاجِبَینِ، أحمَشُ‌ السّاقَین…»  پدرم فدای ساق­های کشیده­ات، پدرم فدای روی زیبایت، پدرم فدایت، پدرم فدایت!

پرسیدند چه کسی را داری می­گویی پدرم فدایت؟ فرمودند: «هو الخامِسُ مِن وُلدی اِسمُه مهدی!» فرزند پنجمین من است که نام نامی­اش مهدی است.

بعد از همان بالای سیاه­چال گفت: «صِف لنا المهدی.» این مهدی که داری این­طور قربان صدقه­اش می­روی کیست؟

حضرت با چهار کلمه، امام زمان ما را توصیف کردند: «هو الغریب، الوحید، الطّرید، اَلْمَوْتُورُ بِاَبیه.»

امام زمان کسی است که تنهاست. چقدر تنهایی؟ ۱۱۸۰ سال تنهایی، غربت، طرید بودن، رانده شدن… .

در روایتی پیغمبر خدا فرمودند: «مَا أُوذِیَ نَبِیٌّ مِثْلَ مَا أُوذِیت.» در بین ۱۲۴ هزار پیغمبر، هیچ پیغمبری به­مانند من اذیت نشد. بروید ببینید چه بر سر انبیاء آوردند. حیات القلوب مرحوم علامه مجلسی اعلی الله مقامه الشریف را بخوانید، ببینید، بعضی از پیغمبرها را زنده زنده آتش زدند، پوست از صورتشان کندند. با این وجود رسول خدا فرمودند: هیچ پیغمبری به­مانند من اذیت نشد. اما در جلد ۵۲ بحارالانوار روایتی است از امام صادق علیه السلام که به مفضّل فرمودند:

«ای مفضّل، و اما مهدی ما در زمان غیبتش، ستمی می­بیند از مردمان زمانش، بیش از آن چیزی که پیغمبر اکرم از مردمان زمان خودشان دیدند.»

حالا اگر ما کاری کنیم که امام زمان ما خوشحال شوند، وای که خدا چه می­کند.

  • چگونه می­توانیم سُروری در قلب امام عصر علیه السلام وارد کنیم؟

یک روایت برای شما بخوانم و این روایت، مطلع سخن ما در این پنج شب باشد.

می­دانید که هیچ­کس امام سجاد علیه السلام را بعد از ماجرای کربلا خندان ندید. هر چیزی، هر مناسبتی، هر اتفاقی که می­افتاد، حضرت آن را به کربلا ربط می­دادند. یک روز درِ خانه نشسته بودند، دیدند بچه­ها دارند دنبال هم می­دوند، بازی می­کنند. وای که اشک از چشمان امام سجاد سرازیر شد.

غلام گفت یا بن رسول الله، گوسفند می­دیدید که ذبح می­کنند، گریه می­کردید، می­گفتید گوسفندی را کُشند آبش دهند. می­گفتید «قُتِلَ الحسین بکربلاء عطشانا.» هر مناسبتی بود، در هر مصیبت و مِحَنی، «فَابک لِلحسین.» اما الان بچه­ها دارند بازی می­کنند. دیگر برای چه گریه می­کنید؟

حضرت فرمودند یادم افتاد به عصر عاشورا، وقتی که دامن بچه­ها می­سوخت، در بیابان­ها فرار می­کردند. یادم افتاد به وقتی که آه و واویلا که شمر آمد میان خیمه­گاه/ تیغ خونین در کف­ش، برگشته است از قتل­گاه/ آمده ویران کند، آتش زند، غارت کند/ خیمه­ای را کآسمان می­کرد با حشمت نگاه.

_ آقا چقدر گریه می­کنید؟

_ یک پسر گم کرد یعقوب، هر دو چشمش کور شد/ چون نَگِریم من که یک عالم پدر گم کرده­ام؟

بعد گمان ما این است که عاشورا تمام شد، دیگر مصیبات امام سجاد هم فقط عاشورا بود و تمام شد. نه! کوفه و شام و تمام این مسیر بماند، بعد که حضرت به مدینه برگشتند، انقدر زخم زبان می­زدند به امام سجاد علیه السلام؛ یعنی هر کسی می­آمد به جای اینکه تسلیت بگوید، می­گفت به بابایت گفتیم این کار را نکن، دیدی چه بر سر خودش آورد؟ طوری بود که کتاب فرحه الغری می­نویسد امام سجاد علیه السلام یک سال و نیم رفتند در بیابان­ها خیمه زدند.

حالا چرا دارم این حرف­ها را می­زنم؟ که بگویم این حالِ امام سجاد علیه السلام بود و هیچ­کس حضرت را خندان ندید مگر یک­جا! کجا؟

روایت در جلد ۵۳ بحار الانوار، از کتاب شریف مختصر بصائر، نقل می­کند که امام باقر علیه السلام فرمودند: در مِنا بودیم که عده­ای آمدند و می­خواستند به نزد پدرم حضرت سید سجاد سلام الله علیه مشرف شوند. من بیرون خیمه بودم. اینها نزد پدرم امام زین العابدین علیه السلام رفتند، ساعتی گذشت، صدای خنده پدرم آمد.

امام سجاد علیه السلام که کسی بعد از کربلا اصلا لبخند ایشان را ندیده بود، شب و روز بر مصائب سیدالشهدا علیه السلام گریه می­کردند، فقط یک مورد در روایات پیدا می­کنیم، آن هم اینجا که امام سجاد علیه السلام در خیمه بودند، امام باقر بیرون خیمه، فرمودند شنیدم صدای خندیدن پدرم را! با اینکه خلاف رویه اهل بیت علیهم السلام است. تبسم می­کردند. اما ببین چقدر خوشحال شدند. از چه خوشحال شدند امام سجاد علیه السلام؟ مگر این گروهی که خدمت حضرت رفتند، چی کار کردند که امام­شان را انقدر مسرور کردند؟ ما هم یاد بگیریم همین کار را برای امام­مان کنیم.

امام باقر علیه السلام حجت الله هستند، عالِم بِما کان و ما یَکون و ما هو کائِنٌ الی یوم القیامه هستند، اما برای اینکه این روایت به ما برسد و امشب دور هم بنشینیم و گل بگوییم و گل بشنویم از این روایات، آمدند پرسیدند پدرجان، ماجرا چه بود؟ اینها چه گفتند که شما انقدر خوشحال شدید که صدای شادی شما از خیمه بیرون آمد.

حضرت فرمودند: پسرم یک مسأله­ای است که از رموز و اسرار شیعه است و این کسانی که نزد من آمدند این مسأله را فهمیده بودند.

_ چه مسأله­ای؟

_ اینها بحث رجعت را فهمیده بودند.

یعنی اگر ما امشب بنشینیم و درباره مسأله رجعت که از غوامض اسرار اهل بیت است، سخن بگوییم، امام عصر علیه السلام خوشحال می­شوند.

* مسأله رجعت انقدر اهمیت دارد که رادمردانی به­مانند مرحوم شیخ حر عاملی در کتابی که نوشته است «الإیقاظ مِن الهِجعَه بِالبُرهان عَلی الرّجعَه»، در آخر کتاب چنین می­نویسد:

«ما در این کتاب بیش از ۶۷۰ حدیث و دلیل و آیه ذکر کردیم و گمان نمی‌رود در هیچ یک از مسائل اصول و فروع این قدر دلیل یافت شود.»

و اول کتابش چنین می­گوید: واجب است اعتقاد به رجعت، اقرار به رجعت و اینکه هر روز بر زبان بیاورم و اعتراف کنم که من ایمان به این مسأله دارم؛ همان­گونه که روزانه موظف هستم که اقرار به توحید کنم، همان­گونه که موظف هستم اقرار به نبوت و معاد کنم، به همین اندازه و به همین اهمیت است اقرار به رجعت.

و انقدر فهم این مسأله توسط ما، برای اهل بیت علیهم السلام شیرین است که امام سجاد سلام الله علیه، با آن همه داغ و غصه و مِحَن و مصیبت، از اینکه بعضی از شیعیان در باب رجعت سوال پرسیدند، یعنی یک قدری رجعت را فهمیدند، خوشحال شدند و خندیدند.

  • رجعت چیست؟ و چرا در طول تاریخ، از این مسأله کم گفته شده است؟

قطعا مسأله رجعت با تفکرات تمام حکومت­ها، چه بنی امیه و چه بنی العباس، و با هیمنه و سلطنت آنها در تعارض بوده است.

* رجعت یعنی روزی می­آید که جهان به سیطره­ی شهسوار ماست.

رجعت یعنی اینکه وقتی ما مُردیم، کار تمام نمی­شود.

یک شخصی است به نام زُراره (سلام خدا بر او، که در روایات داریم اگر زراره نبود، آثار نبوت از بین می­رفت.) می­گوید در رابطه با رجعت سوالی داشتم و انقدر این مسأله حساس است که مانده بودم چطور از حضرت بپرسم.

اعتقاد و اعتراف به رجعت برای دستگاه ظلم بنی عباس و بنی امیه انقدر خطرناک بود که به­مثابه لعن جبت و طاغوت برای اینها حساب می­شد. و اهل بیت علیهم السلام نسبت به این ماجرا بسیار تقیه می­کردند. اما در عین تقیه­ای که می­کردند، طوری مطلب را بیان کردند که امروز بیش از ۶۷۰ آیه و روایت و دلیل فقط مرحوم شیخ حر عاملی در این باب آورده است.

زراره می­گوید می­خواستم در رابطه با این مسأله سوال بپرسم، فکر کردم که اگر به صراحت بروم بگویم آقاجان، نظر شما در رابطه با رجعت چیست و ما چه اعتقادی باید داشته باشیم، خب حضرت در حال تقیه هستند و نمی­توانند پاسخ مرا بدهند. ببین چقدر کیّس بودند، چقدر زرنگ بودند، می­گوید ماجرا را پیچاندم که حرف را یک طوری از حضرت بکشم که اگر یک موقع جاسوسی باشد، برای شیعیان دردسر نشود.

چه پرسید؟ می­گوید گفتم آقاجان، آن کسی که کشته شده است، آیا مرده است؟ «مَن قُتِلَ، مات؟»

حضرت فرمودند خیر. «القتلُ قتلٌ و الموتُ موتٌ.» یعنی پرونده­ی کشته شدن و پرونده­ی مُردن به مرگ طبیعی، از هم­دیگر جداست.

گفتم آقاجان، کسی هم که کشته می­شود، کفن و دفنش می­کنند، او را خاک می­کنند، می­گویند مرده است. انّا لله و انّا الیه راجعون.

فرمودند: زراره، این فکر توست، اما در ادبیات قرآن این­طور نیست. خداوند متعال می­فرماید «وَ لَئِنْ مُتُّمْ أَوْ قُتِلْتُمْ»، اگر مُردید، یا کشته شدید. یعنی بحث مردن به مرگ طبیعی و کشته شدن، در لسان قرآن فرق می­کند. جای دیگری به پیغمبرش می­گوید «وَ مَا مُحَمَّدٌ إِلَّا رَسُولٌ قَدْ خَلَتْ مِنْ قَبْلِهِ الرُّسُلُ أَفَإِنْ مَاتَ أَوْ قُتِلَ انْقَلَبْتُمْ عَلَى أَعْقَابِکُمْ» (آل عمران/۱۴۴) اگر پیغمبر اکرم بمیرد یا کشته شود.

یعنی طبق این دو آیه، پرونده کشته شدن و پرونده مُردن، نزد خداوند متعال متفاوت است.

گفتم باشد آقا. پس طبق این که فرمودید کسانی که کشته شدند، نمُردند؛ این که خداوند متعال در قرآن می­فرماید «کُلُّ نَفْسٍ ذَائِقَهُ الْمَوْت» (عنکبوت/۵۷) هر کسی باید مرگ را بچشد، اینها چه می­شوند؟

ببین چقدر با کیاست. سوال، سوال، تا آخر جواب را از امام علیه السلام بگیرد.

حضرت فرمودند: اینها برمی­گردند تا به مرگ طبیعی از دنیا بروند.

و هیچ مومنی نیست «الّا وَ لَهُ قَتلَۀ وَ مَیتَه.» هیچ مومنی نیست مگر اینکه دو کوپن دارد: یک کوپن مرگ، یک کوپن قتل. فرمودند آن کسی که در این دنیا به مرگ طبیعی از دنیا رفت، باز می­گردد تا کشته شود. آن کسی که کشته می­شود، بازمی­گردد تا با مرگ طبیعی از دنیا برود.

  • اعتقاد به رجعت این است که بعد از مرگ، قرار است ما به این دنیا برگردیم.

یعنی همه ما برمی­گردیم؟ بله، ان­شاءالله برخواهیم گشت.

پس آن روایاتی که می­گوید: «لایَرجِعُ إِلاَّ مَنْ مَحَضَ اَلْإِیمَانَ مَحْضاً أَوْ مَحَضَ اَلْکُفْرَ مَحْضاً» برنمی­گردند مگر کسانی که مُمَحّض در ایمان، یا مُمَحّض در کفر باشند، چگونه خواهند بود؟

_ بله، رجعت مراتبی دارد و قبلا هم در بحث شرح زیارت عاشورا و هم در بحث شرح دعای صَنَمی قریش عرض کردیم که خداوند متعال، عمر زمین را به دو نیمه تقسیم کرده است: نیمی حکومت الله و نیمی حکومت ابلیس است. تا چه زمانی حکومت ابلیس است؟ تا وقتی که امام عصر علیه السلام تشریف بیاورند و آن روز «یَوْمِ الْوَقْتِ الْمَعْلُوم» (ص/۸۱) است. وقتی که امام عصر تشریف می­آورند،  مرحله دوم حیات زمین تازه شروع می­شود.

شما حساب کنید از زمان هبوط حضرت آدم تا به امروز، طبق بعضی از محاسبات، بین ۸ تا ۱۰ هزار سال گذشته است. بعد از اینکه امام عصر علیه السلام تشریف می­آورند و یک به یک کرّات، رجعات و ایابِ اهل بیت علیهم السلام اتفاق می­افتد، حکومت هر کدام از حضرات آل الله علیهم سلام الله چند برابر تمام این مدت خواهد بود. و این مسأله در روایات ما انقدر یقینی است که مرحوم علامه مجلسی می­گوید: «کالشمس فی رابعه نهار.» وسط ظهر کسی نمی­تواند انکار کند و بگوید خورشید در آسمان وجود ندارد. همان­گونه که نمی­شود خورشید وسط ظهر را انکار کرد، به همین­گونه هم نمی­شود کسی که سر از قرآن و روایات درآورده باشد، رجعت را انکار کند و این از ضروریات اعتقاد شیعه است.

در خیلی از مسائل بین علمای ما در طول تاریخ اختلاف بوده است؛ اما رجعت از جمله مسائلی است که یک نفر را در طول تاریخ شیعه پیدا نمی­کنید که اقرار به آن نداشته باشد. بلکه صادق آل الله سلام الله علیه فرمودند که: «مَن أقَرّ بِسَبعه أشیاء فهو مؤمن» کسی که به هفت چیز اقرار کند، شیعه است و یکی از این­ها ایمان به رجعت است.

  • رجعت یکی از مرزهای تمایز شیعه با غیر شیعه بوده است.

اگر می­خواستند بگویند کسی رافضی است، اگر می­خواستند بگویند کسی مخالف با سقیفه است، دشمن جبت و طاغوت است، محبّ شاه مردان، شیر یزدان، حیدر دُلدل سوار است، می­گفتند: «کان یقول بالرّجعه» فلانی قائل به رجعت است. مثلا جناب جابر بن یزید جُعفی کسی است که نود هزار حدیث فقط از امام باقر علیه السلام شنیده است. در مقدمه­ی صحیح (بلکه سَقیم) مسلم که از مهم­ترین کتاب­های مخالفین است، وقتی که اسم رُوات احادیث را می­آورد، به اسم جابر بن یزید جُعفی می­رسد، می­گوید من از این شخص حدیث نقل نمی­کنم، چون «کان یقول بالرّجعه» قائل به رجعت است. یعنی مرز بین شیعه و غیر شیعه است.

جلسات آینده ان­شاءالله مفصلا عرض خواهم کرد که در قرآن کریم، آیات متعددی داریم، بلکه در روایات ما هم همین­طور است که از رجعت، به قیامت صغری و آخرت صغری تعبیر شده است.

  • یک عده از مخالفین فکر می­کنند نظر ما شیعیان این است که رجعت یعنی تناسخ.

نه، رجعت، تناسخ نیست. تناسخ چیست؟ همان اعتقاد هندوها و بوداها که وقتی انسان از دنیا می­رود، روحش به تناسب کارهایی که در دنیا می­کرده است، در جسم یک حیوانی، نباتی، انسان دیگری می­رود. مثلا می­گویند روح گاندی در جسم گاو رفته است، چون برای اینها بسیار مقدس است. یا می­گویند در جسم یک میمون رفته است، چون بسیار فعال بوده است.

اما تناسخ با رجعت فرق می­کند. اعتقاد به رجعت یعنی بعد از اینکه ما را دفن کردند، ما از دنیا رفتیم، روح ما دوباره به همین پیکر برمی­گردد و ما در همین دنیا زندگی می­کنیم.

  • مروری بر اتفاقات قبل از ظهور و بعد از ظهور امام عصر:

شنیدید می­گویند فلان خطیب، فلان سخنران، روی هر منبری می­نشیند یک حرف را می­زند، مثلا می­گوید «نَسئلُک اللهم بروح علی بن ابیطالب علیه السلام… الی آخر.» بعضی از سخن­وران هستند که یک حرف­هایی روی همه­ی منبرهایشان است. نوشتند امیرالمومنین سلام الله علیه از جمله سخنانی که همیشه تکرار می­کردند، این بود: «اَلعَجَبُ کُلُّ العَجَبِ بینَ جمادى وَ رَجَب.»

بعد دیدید الان بچه­ها توی کوچه و خیابان­ها بازی می­کنند، لاطائلات می­خوانند؟ شعرهایی که هیچ معنا و مفهومی ندارد، می­خوانند؟ نوشتند آن زمان شیعیان طوری فرزندانشان را تربیت کرده بودند که وقتی توی کوچه­ها با هم بازی می­کردند، شعر ورد زبانشان این بود: «اَلعَجَبُ کُلُّ العَجَبِ بینَ جمادى وَ رَجَب.» یعنی چقدر عجیب است اتفاقی که بین ماه جمادی و رجب می­افتد.

از آن طرف، مخالفین و عامه چطور بچه­هایشان را تربیت کرده بودند؟ نوشتند بعد از ماجرای کربلا، بچه سنی­ها، بچه سقیفه­ای­ها که توی کوچه­ها بازی می­کردند، این شعر را می­خواندند: «نَحنُ رَضَضنَا الصَّدرَ بَعدَ الظَّهرِ.» آباء ما کسانی بودند که پشت سید الشهدا را لگدمال اسب­ها کردند، بعد از اینکه به سینه مبارکش جسارت کردند.

یعنی دو سبک تربیت است! و چقدر این مسأله رجعت مهم است که در زبان بچه­ها انداختند.

این مسأله تا زمان حضرت باقرالعلوم علیه السلام ادامه دارد. بعضی از رُوات خدمت حضرت باقر آمدند، گفتند آقاجان، این حرفی که بچه­ها توی کوچه­ها می­زنند، توی بازی­هایشان که: «اَلعَجَبُ کُلُّ العَجَبِ بینَ جمادى وَ رَجَب» یعنی چی؟

ببینید تقیه بوده است، اما حضرت چگونه این ماجرا را نگه داشتند.

حضرت فرمودند این از اسرار شیعه است که امیرالمومنین علیه السلام از این طریق، آن را نگه داشتند. گفتم آقا، مگر چه اتفاقی می­افتد بین ماه جمادی و رجب؟ فرمودند: قبل از ظهور، ۲۷ نفر محشور می­شوند، رجعت می­کنند، برمی­گردند. اینها چه کسانی هستند؟

  1. جناب مالک اشتر، که فرمودند خواهد آمد و مؤذن امام عصر علیه السلام خواهد بود.
  2. سلمان. ابوذر.    ۴. مقداد.  (علیهم سلام الله)
  3. یوشع بن نون، وصی حضرت موسی
  4. هفت نفر از اصحاب کهف
  5. پانزده نفر از قوم حضرت موسی

و فرمودند یا زراره، تو و چهل نفر از رفقایت برخواهید گشت و در سپاه حضرت مهدی ما علیه السلام خواهید بود.

در بعضی از روایات داریم که زنانی هم رجعت می­کنند و در سپاه و همراه امام عصر سلام الله علیه خواهند بود.

ظهور امام زمان علیه السلام اتفاق می­افتد و انقدر طول می­کشد و انقدر جهان به سیطره­ی شهسوار ماست که «یَجمَعُ الناس علی ولایۀ امیرالمومنین». دیگر نه فقیری است، نه مریضی، نه گرفتاری، نه شرمندگی پدری نسبت به فرزندانش است. دنیا گلستان خواهد شد.

  • بعد از امام عصر علیه السلام قرار است چه اتفاقی بیفتد؟

فرمودند آن زمان انقدر عمرها طولانی می­شود که هر کسی هزار فرزند خودش را می­بیند؛ یا در بعضی از عبارات این است که هزار نسل خودش را می­بیند.

آقاجان، مگر ممکن است؟ بله، ممکن است. یکی از کارهایی که شیطان می­کند، این است که توقع ما را پایین می­آورد. یعنی اگر الان من بتوانم ۷۰ سال عمر کنم، باید کلاهم را بالا بیاندازم. ولی همین جسمی که خدا برای ما خلق کرده است، اگر به نحوی از این جسم مراقبت شود، می­تواند تا ۲۵۰۰ سال که برای حضرت نوح نوشتند، عمر کند. جسم حضرت نوح همین جسم است. جسم جناب خضر همین جسم است. بعضی از مُعَمّرینی که ما در روایات داریم که مثلا عمر جناب سلمان، نزدیک به ۳۵۰ سال بوده است، همین جسم است. فرمودند انقدر عمرها طولانی می­شود.

«وَضَعَ یَده عَلى رُءُوسِ اَلْعِبَادِ فَجَمَعَ بِهَا عُقُولَهُمْ» امام زمان علیه السلام عقول را کامل می­کنند. کار به نحوی می­شود که جاهل­ترین انسان زمان ظهور امام عصر علیه السلام، علمش بیشتر می­شود از اَعلَمِ علمای زمان غیبت. مثلا شما بگویید اَعلَمِ علمای زمان غیبت، اگر علامه مجلسی اعلی الله مقامه الشریف باشد، فرمودند جاهل­ترین انسان زمان ظهور علمش از ایشان بیشتر خواهد شد.

و همه جای عالم، محبت امیرالمومنین سلام الله علیه است.

فرمودند مومنین انقدر رشد و ترقی پیدا می­کنند که هر مومنی رئیس هفتاد هزار نفر از ملائک می­شود. مومنین با ملائکه رفت و آمد می­کنند.

اواخر حکومت امام عصر علیه السلام که می­رسد، فرمودند: «أوَّلُ مَن تَنشَقُّ الأرضُ عَنهُ و یَرجِعُ إلى الدّنیا الحسینُ بنُ علیٍّ علیه السلام» اولین کسی که سر از خاک برمی­دارد، وجود مبارک سیدالشهدا علیه السلام خواهد بود.

اصل اعتقاد به رجعت، واجب است. حتی اقرار و اعتراف به آن، واجب است. بعد از جمله دعاهایی که به ما یاد دادند این است: «وَ أَحیانی فی رَجْعَتِکُمْ وَ مَلّکنی فی ایّامکم.» یعنی ما اصلا بلد نیستیم در دعاهایمان این را بخواهیم که خدایا من در زمان سیدالشهدا باشم. خدایا آن زمانی که وجود مبارک سیدالشهدا علیه السلام می­نشینند، که امام صادق علیه السلام فرمودند: «کأنّی انظر الی الحسین علیه السلام.. هو جالس عَلی السّریر..» گویی زمان رجعت سیدالشهدا را می­بینم که روی تختی نشسته­اند و محبین و شیعیان به نزد او مشرف می­شوند و سیدالشهدا می­گویند «سَلونی!» از من بخواهید هر حاجتی که از نیازهای دنیایی دارید. بعضی می­گویند یا اباعبدالله، ما غذای بهشتی می­خواهیم و ابی عبدالله حاضر می­کنند.

رجعتِ سیدالشهدا علیه السلام بعد از امام زمان نیست. یعنی امام عصر تشریف دارند که امام حسین علیه السلام رجعت می­کنند و امام زمان، سیدالشهدا را به همگان معرفی می­کنند.

امام عصر که از دنیا رفتند، (حالا سبک از دنیا رفتن امام عصر علیه السلام بحثی است که مجال ما اقتضا نمی­کند در این باره سخن بگوییم. یک بحث اختلافی است.) کسی که امام زمان را تجهیز می­کند، سیدالشهدا علیه السلام است. بر ایشان نماز می­خوانند، کفن می­کنند. کجا دفن می­کنند؟ همین جایی که الان قبر مبارک سیدالشهداست، یعنی کربلا می­شود مدفن امام زمان سلام الله علیه.

فرمودند: هیچ امامی رجعت نمی­کند، مگر اینکه مومنین و فاجرین زمانش هم برمی­گردند. یعنی اصحاب الحسین علیهم سلام الله هم می­آیند. حالا اصحاب الحسین چطور می­آیند، خودش بحث مفصلی است. از بعضی از روایات این­طور برداشت می­شود که اصحاب الحسین در زمان رجعت­شان به مقام انبیاء می­رسند. از آن طرف هم، شمر و خولی و اَخنس و سنان و حرمله و آت و آشغال­های لشکر عمر سعد هم برمی­گردند و  ماجرای کربلا و آن جنگ تکرار می­شود؛ اما اینجا دیگر ظفر با سیدالشهدا علیه السلام است. این شمر است که به درک واصل خواهد شد.

فرمودند انقدر حکومت امام حسین علیه السلام طول می­کشد که ابروان مبارک­شان به روی چشمان مبارک­شان خواهد آمد.

بعد از ابی عبدالله، اول کسی که رجعت می­کند، امیرالمومنین سلام الله علیه هستند و فرمود: «انا صاحبُ الکرّات.»

در آن زمانی که علما در اصل مسأله­ی ولایت باید با مخالفین­شان مناظره می­کردند، موقعیتی نبوده است که بخواهند این مسائل را برای ما تنقیح کنند؛ اما ما در روایات به صراحت داریم که فرمودند همان­گونه که حضرت عیسی مرده زنده کرد، (مگر چند تا مرده زنده کرد؟) فرمودند تمام مردگانی که در رجعت باز خواهند گشت، به دستان مبارک امیرالمومنین سلام الله علیه، به اذن خدا، زنده خواهند شد.

رجعت امیرالمومنین یک­بار نیست. رجعت­های مختلف دارند. یعنی هر باری که حضرت از دنیا می­روند، امامان بعدی می­آیند، باز امیرالمومنین مرجعت میکنند. و روایت دارد که ۱۲۴ هزار پیغمبر برمی­گردند و در رکاب امیرالمومنین شمشیر می­زنند.

  • تک تک حضرات اهل بیت علیهم السلام رجعت دارند.

آخرین مرحله می­شود «دُولَۀُ الدُّوَل». دُولَۀُ الدُّوَل چیست؟ چهارده خورشید در هم بیخته، چهارده نورِ به هم آویخته، چهارده گل، چهارده معصوم پاک با هم رجعت می­کنند. تمام انبیاء رجعت می­کنند. تمام مومنین رجعت می­کنند. از آن طرف، تمام اَبالِسه و شیاطین و دشمنان هم برمی­گردند و جنگی خواهد بود بین دستگاه ابلیس و دستگاه خداوند متعال که اینجا پرچم­دار، امیرالمومنین سلام الله علیه هستند.

این آخرینِ دولت­هاست که دُولَۀُ الدُّوَل نامیده می­شود و در این رجعت همه برمی­گردند. آن که فرمودند: «لایَرجِعُ إِلاَّ مَنْ مَحَضَ اَلْإِیمَانَ مَحْضاً أَوْ مَحَضَ اَلْکُفْرَ مَحْضاً»  برنمی­گردند مگر افراد خاص، مربوط به مراحل اولیه رجعت است.

بعد از دُولَۀُ الدُّوَل، چهل روز زمین از حجت خدا خالی می­شود و در این چهل روز، «لَسَاخَت الْأَرضُ بِأَهْلِهَا». رفته رفته، کم­کم، زمین اهلش را فرو می­برد و این تازه می­شود مقدمه­ی قیامت.

  • دو تعبیر داریم: کَرّه و ایاب.

حتما خواندید: «مُصَدِّقٌ بِرَجْعَتِکُمْ ، مُؤمِنٌ بِإیابِکُم.»

یک سرشاخه داریم به عنوان رجعت که دو شاخه از آن می­آید: کرّه و ایاب. تفاوت اینها با هم چیست؟ کرّه یعنی آمدن در زمانی که حضرات آل الله با دستگاه شیطان می­جنگند. در دعای عهد چه می­خوانیم؟ خدایا اگر من از دنیا رفتم، برگردم. چطور برگردم؟ «شاهِراً سَیفی مجردا قناتی …» برگردم. در حالی که شمشیر می­کشم. و از کسانی باشم که «مُستَشهَدین بَین یَدی حجّت» هستم. به این می­گویند کرّه؛ یعنی من بیایم و در رکاب امام زمانم بجنگم.

وقتی که حکومت حضرات مستقر شد و فرج صورت گرفت، به این زمان می­گویند: ایاب. در زمان ایاب، خصوصا دُولَۀُ الدُّوَل همه برخواهند گشت. و اعمال من در امروز، بر جایگاه من در عالم رجعت موثر خواهد بود.

  • رفقا، امید به رجعت باعث می­شود که من در زندگی خموده نباشم. بدانم همه چیز، این دنیا نیست. این تازه یک مرحله کوچکی است از آن اتفاقاتی که خداوند متعال برای معاد ما رقم زده است.

امشب فقط سفره بحث این چند شب را پهن کردم. ان­شاءالله رجعت در قرآن، رجعت در روایات، استدلالات، کتب مخالفین را یک به یک به توفیق الهی و یاری امام عصر علیه السلام خواهیم گفت و ادله و شواهد از قرآن و روایات را عرض خواهیم کرد و می­فهمیم که حضرات اهل بیت علیهم السلام چه افقی را پیش روی ما گذاشتند.

عرض شد که بحث رجعت از مختصات شیعه است و وجه تمایز شیعه با دیگر مکاتبِ منحرف از اسلام است. و اگر می­خواستند کسی را در روایات ما معرفی کنند، که بگویند این شخص شیعه است، می­گفتند: «موقِن بالّرجعه، مومن بالرّجعه» این شخص ایمان به رجعت دارد.

.

فرمودند اگر کسی چهل روز دعای عهد را بخواند، یکی از چیزهایی که خداوند متعال به او عنایت می­کند، وقتی که او را در قبرش گذاشتند، می­آیند به او می­گویند امام تو ظهور کرده است، می­خواهی برگردی یا نمی­خواهی برگردی؟

این می­خواهی برگردی یا خیر، مربوط به کرّه است. یعنی زمانی که هنوز حکومت حضرت مستقر نشده است، فرج کلی که همان ایاب است اتفاق نیفتاده است و حضرت می­خواهند با دستگاه باطل بجنگند.

می­پرسند آیا می­خواهی در رکاب امام­ت برگردی؟ اما بعضی از مومنین به­خاطر بعضی از اشتباهات و خطاهایی که در این دنیا کردند، سخت جان دادند، می­پرسند آیا اگر برگردم باز هم مرگ سراغم خواهد آمد؟ باز هم طعم مرگ را می­چشم؟ می­گویند بله، لابد است. اگر بیایی، باز هم خواهی مُرد. می­گوید نمی­خواهم برگردم.

ان­شاء­الله در آینده به تفصیل عرض خواهم کرد اگر بعد از شهادت رسول خدا در آن امتحانی که مردم به­وسیله­ی شاه لافتی، امیرالمومنین سلام الله علیه شدند، اگر رفوزه نشده بودند، اگر دنبال سر جبت و طاغوت نرفته بودند، همه این اتفاقات آن موقع می­افتاد! و مابقی ائمه علیهم السلام در زمان دولت حق، عالم را به قدوم­شان منور می­فرمودند.

الان یک فرقه انحرافی هست که به آنها می­گویند یَمانی. احمد الحسن خبیثی که در بصره آمد و صد البته که الان وجود خارجی هم ندارد و به درک واصل شده است، چطور این همه جمعیت را جذب خودشان کردند؟ یک روایتی را از پیغمبر اکرم نقل می­کنند که ۱۲ امام داریم و ۱۲ مهدی. او می­گوید در حقیقت ۲۴ حجت داریم و «انا اول المهدیّین»، من جزء مهدی­ها هستم.

بله، ما چنین روایتی داریم که ۱۲ امام هست و ۱۲ مهدی؛ اما مهدی یک اسم رمز است برای امامی که می­آید و تشکیل حکومت ظاهری می­دهد. یعنی تمام اهل بیت علیهم السلام در زمان رجعت، مهدی خواهند بود. مهدی یک لقبی است برای امامی که رجعت می­کند و حکومت او شرق و غرب عالم را می­گیرد. و به همین مناسبت است که به امام زمان علیه السلام مهدی می­گویند.

ان­شاءالله خداوند متعال توفیق بدهد در این شب­ها مفصل در این باره عرض ادب کنیم.

  • صلی الله علیک یا اباعبدالله! یا رحمۀ الله الواسعه و یا باب نجاۀ الامه!

عرض ادب ما چه باشد؟ «جاء الحسین علیه السلام علی باب الفُسطاط.» ابی عبدالله علیه السلام آمدند درِ خیمه و «قال: یا اُختاه! ایتینی بِوَلَدِیَ الرَّضیع حَتّی اُوَدِعهُ.» بچه شیرخواره­ام را بده، با او وداع کنم.

زینب کبری سلام الله علیها، شه­زاده علی اصغر علیه السلام را بغل گرفتند، اینجا یک جمله به سیدالشهدا گفتند. خدا می­داند جگر آتش می­گیرد. الهی برایت بمیریم یا اباعبدالله. گفتند داداشم حسین جان، «اُنظر الی شَفَتَیه» به لب­های کوچکش نگاه کن «صارَتا کَالخَشَب» عین چوب خشک به هم می­خورد.

نوشتند ابی عبدالله تا شه­زاده علی اصغر را بغل گرفتند، «کان یُظَلّلُه بِرِدائه» عبا را هی روی صورتش می­کشیدند که نکند آفتاب به صورت شش ماهه بتابد.

یا اباعبدالله، طاقت نداشتید آفتاب به صورتش بتابد. الهی بمیریم برای غصه بی­بی رباب، که چهل منزل می­دید روی نیزه، زیر آفتاب، سر علی اصغر را..

حسین آمد به میدان و علی اصغر در آغوشش/ چو ابری بر روی ماه­ی، عبای شاه روپوشش..

«یا قَوْمِ، إِنْ لَمْ تَرْحَمُونی» اگر به من رحم نمی­کنید.. اگر به­زعم شما من گناه­کارِ شمایم/ ندارد هیچ گناهی علیِ اصغرم هست این..

انقدر این صحنه، غربت ابی عبدالله را به نمایش گذاشت، یک عده فهمیدند دارند چه غلطی می­کنند؛ اینجا بود که دو نفر از خوارج برگشتند، گفتند آقا، ما نمی­فهمیدیم داریم چه می­کنیم.

«یا قَوْمِ، إِنْ لَمْ تَرْحَمُونی» اگر به من رحم نمی­کنید «فَارْحَمُوا هذَا الطِّفْلَ الرَّضیع» به این بچه­ی شیرخواره رحم کنید.

این عبارت جگر عالم را کباب می­کند: «أما تَرَونَهُ کَیفَ یَتلَظّی عَطشاً؟» مگر نمی­بینید؟ یعنی نشان می­داده هر کس نگاهش می­کرده، می­فهمیده دارد از تشنگی بال بال می­زند.

ببینید، ببینید، گلم رنگ ندارد/ اگر آمده میدان، سرِ جنگ ندارد

«أما تَرَونَهُ…» یک خبیثی بلند شد گفت به او اعتماد نکنید، دل­تان نسوزد. آب را برای خودش می­خواهد، بچه­اش را بهانه کرده است. فرمودند توی عمرم دروغ نگفتم. بگیرید خودتان سیرابش کنید، او را برگردانید.

یک آقازاده روی دست بابا… خدا می­داند چه بر دل ابی عبدالله گذشت، که شب یازدهم گفت دخترم سکینه، به شیعه­ها بگو کاش بودید آن لحظه مرا می­دیدید. «لَیتَکُم فی یوْمِ عاشُورا جمیعاً تَنْظُرونی، کَیفَ أَسْتَسْقی لِطِفْلی، فَاَبَوْا أَن یَرْحَمُونی.»

گفت حرمله، چرا بی­کار نشستی؟ مگر زیرِ گلویش را نمی­بینی؟ هنوز حرف ارباب­مان تمام نشده بود که: «فَرَمَاهُ حَرْمَلَهُ بِسَهمٍ مُحَدَّدٍ مَسموم لَهُ ثَلاث شُعَب فَذُبِح مِنَ الاُذُن اِلی الاُذُن…»

رَحِم الله مَن نادی یا حسین

اللهم عجّل لولیّک الفرج

مطالب مرتبط

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *